eitaa logo
عطــــرشهــــدا 🌹
1.2هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
8 فایل
بســم‌ رب شهداءوصدیقیݩ🌸 <شهدا را نیازۍبه گفتن ونوشتن نیست، آنان نانوشته دیدنی وخواندنی هستند.> پاسخگویی @Majnonehosain
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃امام‌زمان‌ارواحنافداه‌منتظرشماست؛ قلب‌خودراپاڪ‌ڪنیدوهمچنان‌ محڪم‌و استواربرعقیده‌وایمان‌خودباشیدو زمان‌رابرا؎ظهورحضرتش‌آماده‌و مهیاسازید..! مگرنمیبینۍڪہ‌ظلم‌سراسرگیتۍرا فراگرفتہ‌ومهد؎فاطمہ‌ ارواحنافداه‌سربازمۍطلبد 🕊 ♥️ 【 @atre_shohada
خدايا... دلم تنگ است هم جاهلم هم غافل نه در جبهه سخت می‌جنگم نه در جبهه نرم... كربلای حسین(ع) تماشاچی نمیخواهد يا حقی یا باطل... راستی من کجا هستم؟! 🥀 【 @atre_shohada
سپاس گذار‌ه چیزا‌های ڪوچیڪ باش اونوقت میبینی ڪه دنیا چقدر بزرگه💕
علی ‌آقا منم نداشت ما هم نبود او در کارها فقط خُـدا را میدید... خیلی بی ریا بود و تمام کارهایش در گمنامی بود و مانند مادرش زهرا(س)بی ‌مزار شد... ♥ 【 @atre_shohada
دل وقتۍ میگیره‌ بخشۍ از وجودش اشک میشه میریزه تو چشم‌ها! حالا وقتۍ جلوۍ این اشڪ رو بگیرۍ، فشارش بہ ڪی میاد؟به دل! نذار تنگ‌تـر از این بشه دلت...گریه کـن! ولۍتوخلوت، بین خُودت و خُـ♥️ـدا ...
توی کُمدش در را با عکس شُهدا پُر کرده‌بود و بالایشان نوشته بود: ای سر و پا،من بی سر و پا خودم را کنار عکس شهیدان پیدا کردم... برادرش می‌گوید: کنار عکس‌ها اندازه یک ‌جای عکس در کمدش خالی بود... گفتم: محمد عکس یکی از شهدا رو اینجا بزݧ این جای خالی قشنگ نیست جواب داد: اونجا جای عکس خودم هست...🥀 @atre_shohada
📌بین خودمون باشه ✨فان مع العسریسرا✨ یه معنی قشنگ داره واون هم اینه: خداطاقت دیدن سختی هاتو نداره، اونا رو آسون میکنه برات آسون🌱 ♥ 【 @atre_shohada
عطــــرشهــــدا 🌹
#قصه‌دلبری #رمان📚 #پارت_نوزدهم وقتی می رفتم ، قطره ای شیر نداشتم😢 تا کمی شیر می آمد ، زنگ می زدم ک
📚 نمی‌دانستم چه نقشه‌ای در سرش دارد،کلی آسمان ریسمان به هم بافت که داعش سوریه را اشغال کرده و دارد یکی‌یکی اصحاب و یاران اهل‌بیت ع را نقش قبر می کند!می‌خواهد حرم ها را ویران کند با آب و تاب هم تعریف می‌کرد.خوب که تنورش داغ شد در یک جمله گفت منم می‌خوام برم!نه گذاشتم و نه برداشتم و بی معطلی گفتم خب برو،فقط پرسیدم چند روز طول می‌کشد؟!گفت نهایتاً چهل و پنج روز. از بس شوق و ذوق داشت ، من هم به وجد آمده بودم دور خانه راه افتاده بودم،و مثل کمیته جستجوی مفقودین دنبال خوراک می‌گشتم و هرچه دم دستم می‌رسید در کوله‌اش جاسازی می‌کردم..از نان خشک و نبات حاجی بادام شیرینی یزدی گرفته تا نسکافه و پاستیل تازه مادرم هم چیزهایی را به زور جا می‌داد ،پسته و نبات را لای لباس‌هایش پیچید و می خندید ذکر و خیر چند تن از رفقایش را کشید وسط و گفت با هم اینا رو می‌خوریم،یکی شان را مسخره کردکه مثل لودر هرچی بزاری جلوش می بلعه،دستش رو گرفتم و نگاهش کردم..چشمانش از خوشحالی برق میزد.با شوخی و خنده بهش گفتم طوری با ولع داری جمع می‌کنی که داره به سوریه حسودیم می‌شه،وقتی لباس‌های نظامی و پوتینش را می گذاشت داخل کوله سعی کردم لحنم را طوری که کمی حالت اعتراض به خود بگیرد کنم : بهش گفتم اون‌جا خیلی خوش می‌گذره یا این‌جا خیلی بد گذشته که این‌قدر ذوق مرگی انگشتانم را فشار داد و شروع کرد به خواندن:« ما بی‌خیال مرقد زینب نمی‌شویم/ روی تمام سینه زنانت حساب کن!»تا اعزامش چند روز بیشتر طول نکشید.یک روز خبر داد که کم‌کم باید بارو بنه اش را ببندد..همان روز هم بهم زنگ زدند که خودش را برساند فرودگاه .. هیچ‌وقت ندیده بودم نماز صبحش را به این سرعت بخواند😳 حالتی شبیه کلاغ پر بود🤦🏻‍♀بهش گفتم خب حالا توام خیال راحت جا نمی‌مونیم..فقط یادم هست که پرسیدم کی برمی گردید؟! چند روز می‌شه؟! یهو نری یادت بره این‌جا زنی هم داشتی ها😅دلم می‌خواست همراهش می رفتم تا پای پرواز اما جلوی همکارانش خجالت می‌کشیدم ..خداحافظی کرد و رفت..دلم نمی‌آمد در را پشت سرش ببندم نمی‌خواستم باور کنم که رفت😭 خنده روی صورتم خشکید..هنوز هیچ چیز نشده دلم برایش تنگ شد .. برای خنده‌هایش ، برای دیوانه بازی‌هایش ، برای گریه‌هایش ، برای روضه خواندن هایش صدای زنگ موبایلم بلند شد..محمدحسین بود جواب دادم ..گفت دلم برات تنگ شده..😢 تا برسد فرودگاه چند دفعه زنگ زد..حتی پای پرواز که میگفت الان سوار می‌شم واون گوشی رو خاموش می‌کنم..می‌گفت می‌خوام تا لحظه آخر باهات حرف بزنم..منم دل از دلم می‌خواست با او حرف بزنم شده بودم مثل آدم‌هایی که در دوران نامزدی در حرف زدن سیری ندارند😔می‌ترسیدم به این زودی‌ها صدایش را نشنوم ..دلم نمی‌آمد گوشی را قطع کنم .گذاشتم خودش قطع کند!انگار دستی از داخل صفحه گوشی پلک‌هایم را محکم چسبیده و زل زده بودم به اسمش .شب اولی که نبود دلم می‌خواست باشد و خروپف کند.. نمی‌گذاشتم بخوابد باید اول من ‌خوابم می‌برد بعد او..حتی شب‌هایی که خسته و کوفته تازه از مأموریت برمی‌گشت،تا صبح مدام گوشی را نگاه کردم تا نکند خاموش شود یا احیاناً در خانه آپارتمانی در دسترس نباشم ..مرتب از این پهلو به آن پهلو می‌شدم!صبح از دمشق زنگ زد و کددار صحبت می‌کرد و نمی‌فهمیدم منظورش از این حرف‌ها چیست..خیلی تلگرافی حرف زد! آنتن نمی‌داد چند دفعه قطع و وصل شد😕 بدی‌اش این بود که باید چشم انتظار می‌نشستم تا دوباره خودش زنگ بزند . بعضی وقتا باید چند بار تماس می‌گرفت تا بتوانیم دل سیر حرف بزنیم،بعد از بیست دقیقه قطع می شد باید دوباره زنگ می زد😭روزهایی می‌شد که سه چهار تا بسته ای حرفمان طول بکشد..اوایل گاهی با وایبر و واتساپ پیامک‌هایی ردوبدل می‌کردیم.تلگرام که آمد خیلی بهتر شد .. حرف‌هایمان را ضبط‌شده می‌فرستادیم برای هم! این‌طوری بیشتر صدای همدیگر را می‌شنیدیم و بهتر می‌شد احساساتمان را به هم نشان بدهیم..چهل پنج روز سفر اول ، شد شصت و سه روزدندان‌هایش پوسیده بود.. رفتم پیش داییش دندان‌پزشکی . داییش گفت چرا مسواک نمی‌زنی🤨 گفت جایی که هستیم آب برای خوردن پیدا نمی‌شه توقع دارین مسواک بزنم؟ اگر خواهر یا برادرم یا حتی دوستان از طعم و مزه ی غذایی خوش‌شان نمی‌آمد و ناز می‌کردن می‌گفت ناشکری نکنید،مردم اون‌جا تو وضعیت سخت زندگی می کنن...بعد از سفر اول بعضی ها از او می‌پرسیدند که توهم قسی القلب شدی و آدم کشتی ؟می‌گفت چه ربطی به قساوت قلب دارد کسی که قصد دارد به حرم حضرت زینب تجاوز کند همان بهتر که کشته بشه ،بعضی می‌پرسیدند چند نفرشونو کشتی؟!می‌گفت ماکه نمی کشیم مافقط برای آموزش میریم! این‌که داشت از حرم آل الله دفاع می‌کرد و کم‌کم به آرزوهایش می رسید خیلی برایش لذت‌بخش بود ،خیلی عاطفی بود، بعضی وقت‌ها میگفتم تو اگه نویسنده بشی کتابات پرفروش میشن.. 📚زندگینامه‌شهید‌محمد‌حسین‌محمد‌خانی
4_5767318768384478585.mp3
7.7M
🍃به وقت مداحی... •ربنا آتنا زیاره الحسین یوم الاربعین •ثبت اقدامَنا سجّل اسماءَنا بین الزائرین •حسین ای آب حیات حسین ای جانم فدات @atre_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️ 🦋 【 @atre_shohada
عاقبت‌با‌لطف‌حق دورانِ‌مهدی‌می‌رسد...!
کم تر شبی می شد بدون گریه سر روی بالش بگذارم ، دیر به دیر می آمد ، نگرانش بودم ، همش با خودم فکر می کردم ، این دفعه دیگه نمی یاد ، نکنه اسیر شه ، نکنه شهید شه ، اگه نیاد ، چی کار کنم ؟! خوابم نمی برد ، نشسته بودم بالای سرش و زار زار گریه می کردم ، به من گفت ، چرا بی خودی گریه می کنی؟ ، اگه دلت گرفته ، چرا الکی گریه می کنی ! یه هدف به گریه ات بده،بعدش گفت ، واسه ی امام حسین (ع) گریه کن ، نه واسه ی من..... @atre_shohada
💠احساس نیاز به نماز 🔸 اگر آدم از تعادل روحی کافی و کمی تجربه معنوی برخوردار باشد به نماز احساس نیاز خواهد کرد. 🔸 احساس نیاز به نماز حس مخصوصی است که قابل بیان نیست ولی مهم‌ترین عامل خوب نماز خواندن و لذت بردن از نماز است. 🔸 یکی از مهم‌ترین راه‌های بیدار شدن این احساس نیاز، خواندن نوافل همراه نمازهای واجب است. 📿 @atre_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖خاطره همسر شهید اندرزگو : 🔺 ما شاه را بیرون خواهیم کرد. بعد همه مردم ایران مورد امتحان قرار خواهند گرفت! سید علی نامی خواهد آمدو بعد امام زمان ظهور خواهد کرد. @atre_shohada
میگفت تهش تو این دنیا فقط خدا برات میمونه :)🍃 @atre_shohada
📌بین خودمون باشه هر بنده ای برای خدا یه جوری خاص، دوست داشتنیِ، چون از هر کدوم از ما فقط یه نسخه آفریده.🦋 ♥ 【 @atre_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تـوچہ‌ڪردۍکِہ دِلـم‌ایـن‌همِہ‌خواهـٰانِ‌توشُـد...؟![😇] هۅاۍڪربلآ...‌‌‌‌シ!🖤🔗•• @atre_shohada
🌿هیچ زمانی آدم هایی که شما رو به خدا نزدیک تر می کنند رها نکنید! بودن آن ها یعنی خدا هنوز حواسش به شما هست..🙂☘ 🕊 @atre_shohada
عطــــرشهــــدا 🌹
#قصه‌دلبری #رمان📚 #پارت_بیستم نمی‌دانستم چه نقشه‌ای در سرش دارد،کلی آسمان ریسمان به هم بافت که داعش
📚 می‌گفتم: حیف که نوشته‌ها را جمع نمی‌کنی وگرنه وقتی شهید بشی توی قد و قواره آوینی شناخته می‌شوی.با کلمات خیلی خوب بازی می‌کرد.. هر دفعه بین وسایل شخصی دوتا عکس های من را با خودش می‌برد.. یکی پرسنلی یکی را هم خودش گرفته و چاپ می کرد.در ماموریت آخری با گوشی عکس از عکس ها می‌گرفت و با تلگرام می فرستاد. می گفتم :چرا برای خودم فرستادی؟؟ می گفت : می‌خوام رو گوشی هم عکست رو داشته باشم،هر موقع به مقدمه یا بد موقع پیام می‌داد می‌فهمیدم سرش شلوغ است.گوشی از دستم جدا نمی‌شد بیست و چهارساعته نگاهم روی صفحه‌اش بود،مثل معتادها هرچند دقیقه یک‌بار تلگرام رو نگاه می‌کردم ببینم وصل شده است یا نه☹️ زیاد از من عکس و فیلم می‌گرفت.. خیلی هایش را که اصلاً متوجه نمی‌شدم😅 یک‌دفعه برایم می‌فرستاد،عکس سفرهایمان را می‌فرستاد که یادش بخیر پارسال همین موقع،فکر این‌که برای چه کاری رفته است مرا آرام و دوری را برایم تحمل‌پذیر می‌کرد.گاهی به او می‌گفتم شاید تو و دیگران فکر می کنین من الان خونه پدرم هستم و خیلی هم خوش می‌گذره ،ولی این طور نیست هیجا خونه خود آدم نمی‌شود..هیچ‌وقت از کارش نمی‌گفت🤭 در خانه‌ام همین‌طور خیلی که سماجت می‌کردم چیزهایی می‌گفت ولی سفارش می‌کرد به کسی چیزی نگو حتی به پدر و مادرت،البته بعدا رگ خوابش دستم آمد کلک سوار کردم.. بعد از اینکه اطلاعات را لو می‌داد خودم را طبیعی جلوه می‌دادم و متوجه نمی‌شد 😁 با این ترفند خیلی از چیزها دستم می آمد😁 حتی در مهمانی‌هایی که با خانواده‌های همکارانش دور هم بودیم ، بازم لام تا کام حرفی نمی‌زدم .. می‌دانست هر یک کلمه درج کنم ، سریع به گوش هم می‌رسد و تهش برمی گردد به خودم. کار حضرت فیل بود این حرف ها را در دلم بند کنم ، اما به سختی اش می ارزید. می گفت:فغانستانیا شیعه واقعی هستن! و از مردانگی هایشان تعریف می کرد😍 از لابه لای صحبت هایش دستگیرم می شد پاکستانی ها وعراقی ها خیلی دوستش دارند.برایش نامه نوشته بودند وعطر وانگشتر وتسبیح بهش هدیه داده بودند🙃 خودش هم اگر در محرم وصفر ماموریت می رفت ، یک عالمه کتیبه وپرچم واین طور چیزها می خرید و می برد. می گفت:حتی سنی هاهم اونجا باما عزاداری می کنن! یا می گفت:من عربی خوندم و اونا بامن سینه زدن!😍 جو هیئت خیلی بهش چسبیده بود. از این روحیه اش خیلی خوشم می آمد که در هر موقعیتی برای خودش هیئت راه می انداخت. کم می خوابید ، من هم شب ها بیدار بودم. اگر می دانستم مثلا برای کاری رفته ، تا برگردد بیدار می ماندم تا از نتیجه کارش مطلع شوم.وقتی می گفت:می خواهیم بریم کاری بکنیم و برگردیم. می دانستم که یعنی در تدارک عملیات هستند،زمانی که برای عملیات می رفتند ، پیش می آمد تا۴۸ ساعت،هیچ ارتباط وخبری نداشتم. یک دفعه که دیر انلاین شد ، شاکی شدم که: چرا در دسترس نیستی؟دلم هزار راه رفت!نوشت: گیر افتاده بودم!😬👌 بعداز شهادتش فهمیدم منظورش این بوده که در محاصره افتادیم. فکر می کردم لنگ لوازم شده است🤦🏻‍♀ یادم نمی رود که نوشت: تایم من با تایم هیئت رفتن تو یکی شده. اون جا رفتی برای ما دعاکن!❤️ گاهی که سرش خلوت می شد ، طولانی هم باهم چت می کردیم😍 می گفت:اونجا اگه اخلاص داشته باشی،کار یه دفعه انجام می شه! پرسیدم:چطور مگه؟🤔 گفت:اون طرف یه عالمه آدم بودن و ما این طرف ده نفرهم نبودیم ، ولی خدا و امام زمان درست کردن که قصه جمع شد! بعدنوشت:خیلی سخته اون لحظات! وقتی طرف می خواهد شهید بشه ، خدا ازش می پرسه ببرمت یا نبرمت؟ کنده می شی از دنیا؟ اون وقته که مثه فیلم تمام لحظات شیرین زندگی جلوی چشمات رد می شه!❤️ متوجه منظورش نمی شدم. می گفتم:وقتی از زن وبچه ت بگذری وجونت رو بگیری کف دستت که دیگه حله! ماه رمضان پارسال ، تلویزیون فیلمی را از جنگ های۳۳روزه لبنان پخش می کرد. در اشپز خانه دستم بند بود که صدا زد:بیا بیا باهات کار دارم! گفتم:چی کارداری؟ گفت:اینکه میگم کنده شدن رو درک نمی کنی ، اینجا معلومه! سکانسی بود که یک رزمنده لبنانی می خواست برود برای عملیات استشهادی شلیک کند . اطرافش را اسرائیلی ها گرفته بودند. خانمش باردار بود و آن لحظات می آمد جلوی چشمش.وقتی می خواست ضامن را بکشد ، دستش می لرزید..! تازه بعداز آن ، ماموریت رفتنش برایم ترسناک شده بود.ولی باز باخودم می گفتم: اگه رفتنی باشه می ره ، اگه هم موندنی باشه می مونه! به تحلیل اقای پناهیان هم رجوع می کردم که تا پیمونه ت پرنشه ، تو را نمی برن!این جمله افکارم را راحت می کرد. شنیده بودم جهاد باعث مرگ نمی شود و باید پیمانه عمرت پر شود . اگر زمانش برسد ، هرکجا باشی تمام می شود. اولین بار که رفته بود خط مقدم ، روی پایش بند نبود.. می گفت:من رو هم بازی دادن 📚زندگینامه‌شهید‌محمد‌حسین‌محمد‌خانی ... 【 @atre_shohada
4_6050885673341160745.mp3
5.24M
🍃به وقت مداحی... •دلشوره‌ها رو میبینی انت امامی و دینی؛ •اسم ما رو بنویس تو زائرای اربعینی! 🏴 【 @atre_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️ 🦋 【 @atre_shohada
ما را کسی نخواست، تو هم گر نخواستی؛ در گوشمان بگو، که بمیریم گوشه‌ای... حسین جان... 🌱