💚🍃
لبخند مرا بس بود
چشمک که زدی مردم
چشمان خودم را من
با دست خود آزردم
تقصیر خود من بود
دیدار نگاه تو
از چاله که بیرون شد
افتاد به چاه تو
چشمان غریب من
معصوم تر از آب اند
کابوس که نه رویا
بیدارن و در خواب اند
عمری نگران بودند
دلواپس و جا مانده
با دیدن روی تو
شد فاتحه ام خوانده
آه ای شکر نایاب
زیبایی افسون گر
کی میکنی از دردم
از داغ دلم کمتر ؟
یک ترس غم انگیزی
از آب شدن دارم
شمعم که میلی به
بی تاب شدن دارم
والله که بعد از تو
سوء تفاهم شد
در دایره ی قسمت
سهم دل من گم شد
لبخند زدی اما
حالم نم باران داشت
چشمک که زدی جانم
سودای بیابان داشت
بیمارم و بی تابم
محتاج نگاه تو
هرجای جهان هستی
الله پناه تو
💚🍃
رقیبان صد سخن گویند و یکیک را کنی تحسین
چو من یک حرف گویم، گوییام بسیار میگویی
#وحشی بافقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚🍃
«آه از عشق که یک مرتبه تصمیم گرفت:»
﴿یوسف از چاه درآورده به زندان ببرد﴾
#حامدعسکری
💚🍃
خلایق در تو حیرانند و
{جای حیرتست الحق}
که مه را بر زمین بینند
{و مه بر آسمان باشد}
#سعدی
#بفرس_براش💌
💚🍃
چون سرخ ترین سیب در آغــوش درختی
سخت است تو را دیدن و از شاخه نچیدن
#امیر توانا
💚🍃
مرا چه حاجتِ اسپند و آیت الکرسی؟
فقط همین که تُ باشی بلا زِ من دوراست
#هادی_معراجی
💚🍃
دِلبَری کرده زِ ما اما خودش بی خبر است
ای بنازم دِلبَرِ سَر به هَوایِ خویش را ﴾
#علیرضا_حسینی