دست را حلقه کنی دور تن رویایت
و دلت تاپ...بمان... تاپ...بمان پخش کند؟
💚🍃
بوسیدمت، قفل دهانم باز شد کم کم
شور غزل در سینهام آغاز شد کم کم
گفتی غزل بنویس با خودکار بی جوهر
خودکار هم آمادهی اعجاز شد کم کم
نام تو را هر روز و هر شب مشق میکردم
چندی گذشت و خط من ممتاز شد کم کم
هی با کبوترها برایت نامه میدادم
تا نام فامیلم "کبوتر باز" شد کم کم
هرچند از شهر خودم فرسنگها دورم
با تو اتاقم مرکز شیراز شد کم کم
هر بار رفتی خانه، من پشت سرت بودم
در را به رویم بستی! اما باز شد کم کم
#سورنا_جوکار