فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرا عهدیست با جانان ♥️
اللهم عجل لولیک الفرج ❤️
سلام امام زمانم 💚🍃
💚🍃
سر و مو سوخته و خار به پایش رفته
صورتش سرخ و کبوداست صدایش رفته
پای کوچک که ندارد رمق رفتن را
هرکجا خورد زمین عمه برایش رفته
عمه از قبل حنا بر کف پایش مالید
پیش خون قدمش رنگ حنایش رفته
هرچه ما روضه شنیدیم شبیهش میشد
صورت طفل سه ساله به ازایش رفته
#سید_مرتضی_س_طباطبایی
💚🍃
سر به سویِ آسمان، اوراد! داری میروی
صبر کن آهستهتر، مرداد! داری میروی؟!
پشتِ در شهریوری همرنگِ پاییز آمده
عشق تابستانیام! بر باد داری میروی
من که میمیرم بدونِ شانههای کوه تو
عشقِ شیرین از دلِ فرهاد، داری میروی
مثلِ اسفندی به روی شعله های بیقرار
جان و دل آتش گرفت، ایداد! داری میروی
عاجزم از وصفِ این حالِ خرابِ لعنتی
بیتو قلبم از نفس افتاد،... داری میروی
جز سکوتِ عشقِ لبریزی نمیماند به جا
کف نزن! حالا که بی فریاد داری میروی
من مسلمان تو بودم، نامسلمانی نکن!
کافرم من بعد تو ، از یاد داری میروی
هیچ حسی در جهان مثلِ تو دیوانه نبود
بوسههای بیهوایِ شاد!...داری میروی؟!
دستهای مهربان را میبری زیرِ بغل
میزنی چشمک، مگر ایراد داری میروی؟!
کلِ عاشقانههای من، تنِ گرمای توست
دور تو میگردم، استعداد! داری میروی
ماهمن! دیرآمدی و رو به پایانی، چه! زود
عاشقانه، کار دستم داد داری میروی؟!
من گرفتارِ بغلهای پر از گرمایِ تو
خوشبحال تو چنین آزاد، داری میروی
خیره میمانم به چشمِ شاعرِ بیتابِ تو
نم نمک از سرنوشت، مرداد! داری میروی
#کبری_رحمتی(بیتاب)
#مردادداریمیروی👋
💚🍃
عشق حسی است که درلحظه ی جاری شدن است
عطرباغی است که سرمست بهاری شدن است
جوشش چشمه شعری که پر از امید است
چون کویری که دراندیشه ی "ساری" شدن است
عشق ازخود زدن و پای کسی سوختن است
گاه شادی وگهی گریه وزاری شدن است
عشق یعنی که خدا مبدا ومقصد باشد
از هوا و هوس و وسوسه عاری شدن است
عشق اگرگفت که تاآخر خط می مانی ؟
بندبندم همه محتاج به آری شدن است
#سمیه_پرویزی
سلام و درود بر بانو بی تاب عزیز
استاد بزرگوارم
عالی🙏👌👌👌
💚🍃
خوب می دانم که آخر در حرم گل می کنم
فصل دوری را اگر دارم تحمل می کنم
می روم از خانه بیرون،بی نهایت تشنه ام
بر حریم خواهر باران توسل می کنم
درّه ی تاریک دلتنگی امانم را برید
پس برایش می نویسم،شعر را پل می کنم
می رسم با واژه ها میدان هفتاد و دو تن
شهر را در سایه ی مهرش تخیّل می کنم
خسته و درمانده با صدها سوال بی جواب
می گذارم سر به روی شانه های آفتاب
می نشینم با خیالم در حوالی حرم
در بهشت خاطراتم،در خیابان ارم
می روم نزدیک تر ،نزدیک تر،نزدیک تر
هرچه هست و نیست را جا می گذارم پشت سر
اقتدا بر خواهر خورشید هشتم می کنم
با یقین و نور روحم را تیمم می کنم
دفترم را چشمه ی دل آبیاری می کند
قلبم اینجا جای خون احساس جاری می کند
در شگفتم کاغذم طعم محبت می دهد
یا دهان واژه ها بوی حقیقت می دهد
گرچه امروز آمدم با بقچه ای شعر جدید
من همانم،شاعر دلتنگ از خود نا امید
السلام ای نبض شعر از نفس افتاده ها
ای تمام دلخوشی در قفس افتاده ها
لا به لای بوته های بیشه ی عشق خدا
سبز می ماند غزل با ریشه ی عشق شما
#مارال_افشون
💚🍃
مزن ساز غريبی آشنا ، از ابتدا با من
بخوان از عشق آواز خوشی را همصدا با من
خودت وقتی نخواهی كاری از كس بر نمي آيد
تو راضی كن دلت را مال من باشی ، خدا با من
جفا يا دلبری يا امتحان كردن ، نمی دانم
چه بايد گفت آخر نام رفتار تو را با من؟
اگر اينگونه كه هستی بیایی در صف محشر
بگویی بد نكردم با كسی؟ گويم: چرا ، با من
به روی سنگلاخ عاشقی از بس زمين خوردم
قدم بر جای محکم می گذارم ، پس بيا با من
#مجتبی_دهدشتی
💚🍃
اصلاً چرا دروغ؟ همین پیش پای تو
گفتم که یک غزل بنویسم برای تو
احساس میکنم که کمی پیرتر شدم
احساس میکنم که شدم مبتلای تو
برگرد و هرچقدر دلت خواست، بد بگو
دل میدهم دوباره به طعم صدای تو
از قول من بگو به دلت نرمتر شود
بیفایدهست اینهمه دوری، فدای تو!
دریای من! به ابر سپردم بیاورد
یک آسمان بهانهی باران برای تو
ناقابل است، بیشتر از این نداشتم
رخصت بده نفس بکشم در هوای تو...
#ناصر_حامدی