eitaa logo
داستان📚 حکایت🗂🗃 پند🔑 (عطــرِدِلنشــینِ عِشــق)
1.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
538 ویدیو
11 فایل
﷽ 👑 @Atredelneshin_eshgh 👑 کانال های پیشنهادی ما 👇 🇮🇷 بصیرت عمار🚩 🔭🔍 @basirrat_ammar کانال دانشجو🎓 🎓 @Official_Daneshjou مطالب زیبا 💝 🌍 http://eitaa.com/joinchat/59637781Ce849d29b1f انتقادات وپیشنهادات👇 @serfanjahateettla
مشاهده در ایتا
دانلود
نیایش صبحگاهی🌺 🍃 🌺 🌷خدايا ... تمام كساني كه به قضاوت مي نشينند را به تو مي سپارم 🌷خدايا ... تمام كساني كه حسادت كار روزمرگي شان است را به تو مي سپارم 🌷خدايا ... به هر كه خوبي كردم و جوابم را با بدي داد به تو مي سپارم 🌷خدايا ... تمام كساني را كه مهرباني مرا نشانه گرفتند تا سوء استفاده كنند ، به تو مي سپارم 🌷الهي ... تمام كساني را كه به تو مي سپارم ببخش و بيامرز ... و ما را زیر سایه رحمتت قرار بده.. آمین 🙏 ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
📡 بهبودی مادربزرگ 103 ساله چینی که به مدت یک هفته با مبارزه کرد ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
از دزدی بادمجان تا ازدواج💍 238 ومن یتق الله یجعل له مخرجا ویرزقه من حیث لا یحتسب🌸 *شیخ علی طنطاوی ادیب دمشق درخاطراتش نوشته : یک مسجد بزرگی در دمشق هست که به نام مسجد جامع توبه مشهور است. علت نامگذاری آن به مسجد توبه بدین سبب هست که آنجا قبلا محل منکرات بوده ولی یکی از فرمانداران مسلمان آن را خرید و بنایش را ویران کرد و سپس مسجدی را در آنجا بنا کرد. یکی از طلبه ها که خیلی فقیر بود و به عزت نفس مشهور بود در اتاقی در مسجد ساکن بود. دو روز بر او گذشته بود که غذایـی نخورده بود و چیزی برای خوردن نداشت و توانایی مالی برای خرید غذا هم نداشت. روز سوم احساس کرد از شدت گرسنگی به مرگ نزدیک شده است با خودش فکر کرد او اکنون در حالت اضطراری قرار دارد و شرعا گوشت مردار و یا حتی دزدی در حد نیازش جایز هست. بنابراین گزینه دزدی بهترین راه بود. شیخ طنطاوی در خاطراتش ادامه می دهد : این قصه واقعیت دارد و من کاملا اشخاصش را میشناسم و از تفاصیل آن در جریان هستم و فقط حکایت میکنم نه حکم و داوری. این مسجد در یکی از محله های قدیمی واقع شده و در آنجا خانه ها به سبک قدیم به هم چسپیده و پشت بام های خانه ها به هم متصل بود بطوریکه میشود از روی پشت بام به همه محله رفت. این جوان به پشت بام مسجد رفت و از آنجا به طرف خانه های محله به راه افتاد. به اولین خانه که رسید دید چند تا زن در آن هست چشم خودش را پایین انداخت و دور شد و به خانه بعدی که رسید دید خالی هست اما بوی غذایی مطبوع از آن خانه میامد. وقتی آن بو به مشامش رسید از شدت گرسنگی انگار مانند یک آهن ربا او را به طرف خودش جذب کرد. این خانه یک طبقه بود از پشت بام به روی بالکن و از آنجا به داخل حیاط پرید. فورا خودش را به آشپزخانه رساند سر دیگ را برداشت دید در آن بادمجان های محشی (دلمه ای) قرار دارد ، یکی را برداشت و به سبب گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد ، یک گازی از آن گرفت تا می خواست آن را ببلعد عقلش سر جایش برگشت و ایمانش بیدار شد. باخودش گفت : پناه بر خدا. من طالب علمم چگونه وارد منزل مردم شوم و دزدی کنم؟ از کار خودش خجالت کشید و پشیمان شد و استغفار کرد و بادمجان را به دیگ برگرداند و از همان طرف که آمده بود سراسیمه بازگشت وارد مسجد شد و در حلقه درس استاد حاضر شد در حالی که از شدت گرسنگی نمیتوانست بفهمد استاد چه می گوید وقتی استاد از درس فارغ شد و مردم هم پراکنده شدند. یک زنی کاملا پوشیده پیش آمد با شیخ گفتگویی کرد که او متوجه صحبت هایشان نشد. شیخ به اطرافش نگاهی انداخت و کسی را جز او نیافت. صدایش زد و گفت : تو متاهل هستی ؟ جوان گفت نه شیخ گفت : نمیخواهی زن بگیری؟ جوان خاموش ماند. شیخ باز ادامه داد به من بگو میخواهی ازدواج کنی یا نه؟ جوان : پاسخ داد به خداوند که من پول لقمه نانی ندارم چگونه ازدواج کنم؟ شیخ گفت : این زن آمده به من خبر داده که شوهرش وفات کرده و در این شهر غریب و نا آشنا هست و کسی را ندارد و نه در اینجا و نه در دنیا به جز یک عموی پیر کس دیگری ندارد و او را با خودش آورده و او اکنون درگوشه ای از این مسجد نشسته و این زن خانه ی شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است. اکنون آمده تقاضای ازدواج با مردی کرده تا شرعا همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسانهای بدطینت در امان بماند. آیا حاضری او را به عقد خود در بیاوری؟ جوان گفت : بله و رو به آن زن کرد و گفت : آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟ زن هم پاسخش مثبت بود. عموی زن دو شاهد را آورد و آنها را به عقد یکدیگر در آورد و خودش به جای آن طلبه مهر زن را پرداخت و به زن گفت : دست شوهرت را بگیر. دستش را گرفت و او را به طرف خانه اش راهنمایی کرد. وقتی وارد منزلش شد نقاب از چهره اش برداشت. جوان از زیبایی و جمال همسرش مبهوت ماند و متوجه آن خانه که شد دید همان خانه ای بود که واردش شده بود زن از او پرسید : چیزی میل داری برای خوردن؟ گفت : بله. پس سر دیگ را برداشت و بادمجانی را دید و گفت : عجیب است چه کسی به خانه وارد شده و از آن یگ گاز گرفته است؟ مرد به گریه افتاد و قصه خودش را برای همسرش تعریف کرد. زن گفت : این نتیجه امانت داری و تقوای توست. از خوردن بادنجان حرام سرباز زدی خداوند تعالی همه خانه و صاحب خانه را حلال به تو بخشید. کسی که بخاطر خدا چیزی را ترک کند و تقوا پیشه نماید خداوند تعالی در مقابل چیز بهتری به او عطا میکند. ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
. ✅ میگن دبیر کل سازمان بهداشت جهانی بعد از دیدن این تصویر جان به جان آفرین تسلیم کرد 😂😐😐 #کرونا #ویروس_کرونا #کرونا_ویروس ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
239 ✍با پیـرمــردِ مؤمنـی، درمسجد نشسته بـودم. زن جوانی صورت خود گرفته بود و برای درخواست کمک داخل خانه‌ی خـدا شد. پــیرمـردِ مــــؤمـن٬ دســت در جیب ڪرد و اسڪناس ارزشمندی به زن داد. دیگران هم دست او را خالی رد نڪردند و سڪه‌ای دادند. جوانـی از او پـرسیــد: پول شیرین است چگونه از این همه پول گذشتی؟ سڪه ای می دادی ڪافی بود!! پیرمرد تبسمی ڪرد و گفت:پسرم صدقه٬ هفتاد نوع بلا را دفع می‌ڪند. از پـول شیـــرین‌تـــر، جـان و سلامتی من است ڪه اگر این‌جا٬ از پولِ شیرین نگذرم، باید در ساختمانِ پزشڪان بروم و آن‌جا از پولِ شیرین بگذرم و شربت تلخ هم روی آن بنوشم تا خدا سلامتیِ شیرینِ من را برگرداند! بدان ڪه از پول شیرین‌تر، سلامتی٬ آبرو٬ فرزند صالح و آرامش است. به فـرمـایــش حضـرت علـی (ع) چه زیاد است عبرت و چه ڪم است عبرت‌گیرنده. وأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ۛ وَأَحْسِنُوا ۛ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ 📚بقره آیه‌ی۱۹۵ و (از مال خود) در راه خدا انفاق کنید و خود را با (دوری از انفاق) به مهلکه و خطر در نیفکنید و نیکویی کنید ڪه خدا نیکوکاران را دوست می‌دارد. ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
یه ضرب‌المثل کرونایی هم هست که میگه: چه ساده دست از دنیا شستند آنان که دستهایشان را خوب نشستند...😑 ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
☘️ 240 ☘️ 👈یکی از ارادتمندان مرحوم علامه می‌گوید: روزی آقا طباطبایی را در مشهد دیدم که از کوچه‌ای عبور می‌کرد و به فقیری که روی زمین نشسته بود، برخورد. پولی از جیب درآورده و در کف دست خود گذاشت و پیش آن نیازمند نشست و گفت: «بردار!» آن فقیر پول را برداشت. پس از آن علامه دستِ خود را بوسید و برخاست و رفت. 🌱بنده به ایشان عرض کردم: این کار شما – که فرمودید «پول را بردار» و دستِ خود را بوسیدید – چه دلیلی داشت؟ فرمود: «در روایت است که صدقه پیش از آن که در دست فقیر قرار گیرد، در دست خداوند قرار می‌گیرد1 همچنین خدا می‌فرماید: (یَدالله فَوْقَ أَیْدِیهِم) دست خداوند بالای دست آنان است. پس رسم ادب این است که دست انسان زیر دستِ خداوند قرار گیرد؛ من به فقیر گفتم پول را بردارد تا دست خدا – که میان دست من و او قرار می‌گیرد – بالاتر از دست من باشد و هنگامی که در صدقه دادن، ابتدا پول در دست خدا قرار بگیرد. بنابراین دست صدقه دهنده وجودخداوند را زیارت کرده و من این «دست زائر» را برای تبرک بوسیدم.» ✍🏻ناگفته‌های عارفان، ص 206-207 ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش یه مغازه بود ، آدم میرفت میگفت بی زحمت یه کم "خیال خوش" میخوام ببخشید این "خنده ها از ته دل" چندن؟ این"آرامشا"لحظه ای چند؟ این"بی خیالیا"که میپاشن روزندگی مشتی چند؟ لحظه هاتون آروم و زیبا 🌷 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌ ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 241 ✨ جریان مخالف ✨ مرد جواني کنار نهر آب نشسته بود و غمگين و افسرده به سطح آب زل زده بود. استادي از آنجا مي گذشت. او را ديد و متوجه حالت پريشانش شد و کنارش نشست. مرد جوان وقتي استاد را ديد بي اختيار گفت: عجيب آشفته ام و همه چيز زندگي ام به هم ريخته است. به شدت نيازمند آرامش هستم و نمي دانم اين آرامش را کجا پيدا کنم؟ استاد برگي از شاخه افتاده روي زمين را داخل نهر آب انداخت و گفت: به اين برگ نگاه کن وقتي داخل آب مي افتد خود را به جريان آن مي سپارد و با آن مي رود. سپس استاد سنگي بزرگ را از کنار جوي آب برداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگيني اش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقيه سنگ ها قرار گرفت. استاد گفت: اين سنگ را هم که ديدي. به خاطر سنگيني اش توانست بر نيروي جريان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گيرد. حال تو به من بگو آيا آرامش سنگ را مي خواهي يا آرامش برگ را؟! مرد جوان مات و متحير به استاد نگاه کرد و گفت: اما برگ که آرام نيست. او با هر افت و خيز آب نهر بالا و پائين مي رود و الان معلوم نيست کجاست! لااقل سنگ مي داند کجا ايستاده و با وجودي که در بالا و اطرافش آب جريان دارد اما محکم ايستاده و تکان نمي خورد. من آرامش سنگ را ترجيح مي دهم! استاد لبخندي زد و گفت: پس چرا از جريان هاي مخالف و ناملايمات جاري زندگي ات مي نالي؟ اگر آرامش سنگ را برگزيده اي پس تاب ناملايمات را هم داشته باش و محکم هر جايي که هستي آرام و قرار خود را از دست مده. استاد اين را گفت و بلند شد تا برود. مرد جوان که آرام شده بود نفس عميقي کشيد و از جا برخاست و مسافتي با استاد همراه شد. چند دقيقه که گذشت موقع خداحافظي مرد جوان از استاد پرسيد: شما اگر جاي من بوديد آرامش سنگ را انتخاب مي کرديد يا آرامش برگ را؟ استاد لبخندي زد و گفت: من تمام زندگي ام خودم را با اطمينان به خالق رودخانه هستي و به جريان زندگي سپرده ام و چون مي دانم در آغوش رودخانه اي هستم که همه ذرات آن نشان از حضور يار دارد از افت و خيزهايش هرگز دل آشوب نمي شوم و من آرامش برگ را مي پسندم… 🌟خود را به خدا بسپار و از طوفانهاي زندگي هراسي نداشته باش چون خدا کنار تو و مواظب توست.🌺 ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا🙏 در این شب های نزدیک عید به مریض ها و آنهایی که قرض دار آبرومند هستند و ناامید ها و درمانده ها، نوری از بخشش و رحمتت✨🙏 عطا كن🙏 خدایا 🙏 تمامی بیماران را لباس عافیت بپوشان الهی شفای جسم و روح وفکر به ماعطا فرما🙏 والهی عاقبت همه ما را ختم بخیر بگردان 🙏 آمیـــن یا رَبَّ 🙏 الهی بین شما هیچکس مریض و مریض دار نباشه اگرم هست به زودی خبر سلامتیشو بشنوه تنتون سلامت😇 ذهنتون بی دغدغه ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: 🌸ای بی نیاز، زنگار دلم را بزدا، به من بال پرواز و پای رفتن عطا کن. 🌸ای منتهای آرزویم، از خودم چه بگویم که همه را دانی و از تو چه بگویم که فراتر از آنی. 🌸محبوب من به من توجه کن ، که از غم و سختی به سوی تو گریخته ام و در حال درماندگی و زاری در برابرت ایستاده ام ... 🌸بارالها چون همیشه دستم را بگیر.. " الهی آمیـن " •┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
صبحها هوا عطر تازه ای دارد و عشق از همیشه پررنگ تر است بیا برای همدیگر و گشایش گره از کار همه دعا کنیم و روز و روزگاری خوش برای همه آرزو کنیم🌸 ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
حالا درسته که #کرونا ویروس خطرناکیه ولی خداییش دیگه اینجوری نیاین بانک 🤣😂🤣 #ویروس_کرونا #کرونا_را_شکست_میدهیم ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
✨﷽✨ ✅قضاوت ✍ﻣﺠﻠﺲ ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩ. ﭘﯿﺮ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺟﺎﯾﺶ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﻭﺩ. ﺍﻣﺎﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ،ﻋﺼﺎﯼ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻋﮑﺲ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﻧﻬﺎﺩ.ﻭ ﭼﻮﻥ ﺩﺳﺘﻪ ﻋﺼﺎ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﻮﺩ، ﺗﻌﺎﺩﻝ ﮐﺎﻣﻞ ﻧﺪﺍﺷﺖ. ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﻭ ﭼﻮﻥ ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻩ، ﺩﯾﮕﺮ ﺣﻮﺍﺱ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻋﺼﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻋﮑﺲ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﻧﻬﺎﺩﻩ.‌ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﺎ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﻪ ﻭﯼ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﻋﺼﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻋﮑﺲ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﯼ؟ !‌ ﭘﯿﺮ ﻣﺮﺩ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﻣﺘﯿﻦ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : ﺯﯾﺮﺍ ﺍﻧﺘﻬﺎﯾﺶ ﺧﺎﮐﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻓﺮﺵ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﺎﻥ ﺧﺎﮐﯽ ﻧﺸﻮﺩ. ✨هیچ وقت زود قضاوت نکنید ✨ ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
مادر می گوید « از جبهه برای دیدن فرزند تازه به دنیا آمده اش به شهرضا رسیده بود با اینکه دیروقت بود، نیمه شب باصدای گریه و تضرع او از خواب بیدار شدم🙁 و دیدم داره نماز شب می خونه صبح همان شب، وقتی که قصدبازگشت به جبهه را داشت✌️، به او گفتم یک مقدار بمان و خستگی ات را رفع کن پاسخ داد مادرجان ما تا به حال درخواب های سنگین غوطه ور بودیم☺️، اما حالا دیگر وقت بیداری است ما هیچ وقت نمی توانیم فقط به راحتی و استراحت خودمان فکر کنیم☝️ اگر به این چیزها فکر کنیم دیگرنمی توانیم مزه‌ی بیداری را بچشیم من خواب و استراحت دنیا را با تمام زرق و برقش به دنیادارها می بخشم😊 مادر، این دنیا تنگ است و جای من نیست »🕊 راوی:مادرشهید 🌹 ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
🌸🍃🌸🍃 محمّد بن‌ مُنكدِر که صوفی مسلک بود، امام باقر ع را دید که در هوای گرم‌ به‌ سوی نخلستان‌ ميرود. پيش‌ آمد و گفت‌: در اين‌ هوای گرم‌، طلب دنيا سزاوار نيست‌! اگر در اينحال‌ مرگت‌ فرا رسد در پيشگاه‌ پروردگار چه‌ خواهی گفت‌؟ حضرت‌ گفتند: اگر مرگم‌ در اينحال‌ برسد، در راه‌ انجام‌ وظيفه‌ و كسب‌ مال‌ حلال‌ برای خود و عيال‌ و حفظ‌ آبرو و زندگيِ كفاف‌ بوده است‌ و در پيشگاه‌ خداوند مأجور‌ خواهم‌ بود. من‌ از مرگ‌ بيم‌ دارم‌ در صورتيكه‌ در حال‌ معصيتی از معاصی خدا بمیرم. ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
🍃🌺اگر می خواهی از مواهب و نعمات حیات بیش از پیش بهره مند شوی #بخشــــش را یاد بگــــیر. نگو که چیزی ندارم و خود فقـیرم خداوند به تو چـیزهای بسیار داده است تقدیم یک سخن نیک، تقدیم یک لبخـــــند آرامش بخش، خوب شنیدن و ظــن نیک داشتن همه و هـــمه از #ثــــروت‌های تـو اَند که ارزش انــفاقی بسیار دارند. ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
👌👌👌 كارهاي مهمي كه بعد از قرنطينه همه مردم بايد انجام دهند به اين ترتيب است ''' 1⃣چشم پزشك (در اثر زياد نگاه كردن به موبايل چشم همه مون ٢ نمره بالا رفته) 2⃣متخصص بيماريهاي تنفسي(به علت استفاده بيش از حد وايتكس) 3⃣دكتر اعصاب و روان (همه به وسواس فكري و عملي مبتلا شديم) 4⃣دکتر پوست (همه دستها دچار اگزما شده) 5⃣محضر سر خيابان (براي طلاق) 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
🔴 ✅نکاتی برای شست‌وشوی میوه و سبزی در پی شیوع سعی کنید میوه و سبزیجاتی انتخاب کنید که ظاهری سالم و بدون پوسیدگی داشته باشند. پس از ورود به منزل کیسه‌های میوه و سبزی را در جایی مخصوص و دور از دسترس کودکان قرار دهید؛ به گونه‌ای که تماسی با سایر وسایل منزل نیز نداشته باشند. پس از آنکه دست‌هایتان را به خوبی شستید، ظروف مخصوص حاوی مواد ضدعفونی کننده را درون سینک ظرف‌شویی قرار داده و میوه و سبزی را داخل آن بریزید. با گذشت زمان لازم بر حسب نوع ماده ضدعفونی کننده، میوه و سبزی را به خوبی آبکشی کرده و در سبد مخصوص قرار دهید. با اتمام عملیات ضد عفونی کردن میوه و سبزی، کیسه‌های پلاستیکی را دور انداخته و سینک و محل قرار دادن کیسه‌های خرید را شسته یا ضد عفونی کنید. به هیچ عنوان میوه و سبزی شسته نشده را درون یخچال قرار ندهید و در صورتی که پس از شست‌وشو آنها را خورد کرده‌اید در ظرفی با درب بسته در یخچال بگذارید. با اتمام کار دستگیره درب یخچال را ضد عفونی کنید و به یاد داشته باشید مصرف میوه و سبزی خام در بیرون از منزل در این روزهای کرونایی به هیچ عنوان توصیه نمی‌شود. ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#همسرانه قدرتمند تر از عشق💕 احساس مسئولیت است آنکه در قبال تو احساس مسئولیت میکند فراتر از عشق دوستت دارد💕 ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊و لیت کل عینٍ تراکَ هی عینی ای کاش تمام چشمانی که تو را می‌ بینند چشم من بودند..💔 ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾