🙏خدایا شب را در
🌒سکوت و تاریکی آفریدی
✨🌻تا همه از هیاهو
☀️و شلوغی روز
✨به آرامش برسند
💫پس آرامش حقیقی
🌸خیالی آسوده و خوابی آرام
🌸✨🌸نصیب دوستانم بگردان
ماه #رمضان هم تموم شد #عید_فطر تون مبارک🌹درپناه خدا
شبتون بخیر😊✋️
┈┈••☘🍃🐣🍃☘••┈┈
💫 @Atredelneshin_eshgh💫
🌙 #وداع_با_ماه_مبارک_رمضان
الهی، صبح امروزت زغم دور
دلت ازحسرت هر بیش و کم دور
خدا یارت، نگهدارت، به هرجا
از اقبالت، دو چشم پر زِ نَم دور
نصیبت حال خوش، شادی و لبخند
لبت از ناله های دم به دم دور...
🌸 صبح یک شنبه تون بخیر
عیدتون مبارک
┈┈••☘🍃🐣🍃☘••┈┈
💫 @Atredelneshin_eshgh💫
الهے ....✨
فطرمان را فاطر، ❣️
ایمانمان را فاخر،✨
و روحمان را طاهر بفرما ...❣️
و امام زمانمان را ظاهر بگردان(آمین)✨
طاعات و عبادات همـہ بزرگواران قبول درگاـہ حق و استشمام رايحـہ معطر فطر بر فطرت پاڪتان مبارڪ باد.✨
#عید_فطر
┈┈••☘🍃🐣🍃☘••┈┈
💫 @Atredelneshin_eshgh💫
🌺پروفایل مناسبتی ویژه #عید_سعید_فطر
┈┈••☘🍃🐣🍃☘••┈┈
💫 @Atredelneshin_eshgh💫
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃
🍃
#داستان 476
✨ مرد ساده ✨
عتیقه فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد.
دید کاسه ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه ای افتاده و گربه در آن آب میخورد.
دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت میشود و قیمت گرانی بر آن می نهد. لذا گفت:
عمو جان چه گربه قشنگی داری آیا حاضری آن را به من بفروشی؟
رعیت گفت چند می خری؟ گفت: یک درهم.
رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه فروش داد و گفت: خیرش را ببینی.
عتیقه فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه اش شود بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی؟!
رعیت گفت: قربان من با این وسیله تا به حال پنج گربه فروخته ام. کاسه فروشی نیست، عتیقه است...
😅
┈┈••☘🍃🐣🍃☘••┈┈
💫 @Atredelneshin_eshgh💫
🍃
🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃
چه کنیم
این دل بیقرار
جز به کوی تو
قراری ندارد
هر چه هم
به گذشته ی خود
نگاه می کنیم
جز گناه
نمی بینیم
اما
هیچ جایی
ننوشته اند
گنهکاران
حق عاشق شدن
ندارند
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
#داستان 477
✨عروسک برتر ✨
پادشاهی کاخ بزرگی با وزیران و درباریان فراوان داشت.
او از تمام نقاط حکما،خردمندان و هنرمندان را به قصرش فرا خوانده بود و وزرایش به دانایی و دیانت و کیاست مشهور بودند.
روزی از روز ها حکیمی به دربار پادشاه آمد.
پادشاه از دیدن او بسیار خوشحال شد و به او خوش آمد گفت.او را بسیار احترام کرد و پرسید:
ای راست کردار از برای چه به قصر آمده ای؟
حکیم پاسخ داد: پادشاها من شنیده ام که وزرای تان در خردمندی و فرزانگی شهره عام و خاص هستند.به همین دلیل سه عروسک به اینجا آورده ام تا وزرای تان آن ها را بررسی کنند و بگویند کدام از همه بهتر است.
پادشاه عروسک ها را به وزیر بزرگ خود، که از همه وزرا باهوش تر بود، داد.
وزیر به عروسک ها نگاه کرد و از پادشاه خواست که دستور دهد سیمی برایش بیاورند.
پادشاه کمی تعجب کرد و با درخواست وزیر موافقت نمود.
وزیر سیم فولادی را گرفت و وارد گوش راست یکی از عروسک ها کرد، سیم فولادی از گوش چپ عروسک خارج شد و وزیر با لبخند به حکیم نگاه کرد و عروسک را به کناری گذاشت.
سپس عروسک دوم را برداشت و سیم را داخل گوش راست آن کرد.این بار سیم از دهان عروسک خارج شد و وزیر باز هم لبخندی زد و عروسک دوم را نیز به کناری گذاشت.
عروسک سوم را برداشت و این بار نیز سیم را در گوش راست عروسک وارد کرد،اما سیم نه از دهان عروسک خارج شد و نه از گوشش.پادشاه و درباریان مشتاقانه به این صحنه می نگریستند.
در همین حال، وزیر بزرگ رو به حکیم تعظیم کرد و گفت: ای بزرگوار، سومین عروسک از همه بهتر است. در حقیقت، سه عروسک نمادی از گروه های انسانی و درک و اگاهی آن ها هستند. انسان ها به سه گروه تقسیم می شوند:
اول کسانی هستند که سخنان را از گوشی گرفته و از گوش دیگر به در می کنند.
دوم کسانی که سخنان را شنیده و درک می کنند تا بتوانند خوب صحبت کنند.
سومین گروه انسان هایی هستند که سخنان را به گوش جان می شنوند و آنها را مانند گنجی در دل خود نگاه می دارند و به کار می گیرند. در بین این سه گروه،سومین از همه بهتر است.
حکیم به پادشاه برای داشتن چنین وزیر باهوشی تبریک گفت و قبل از اینکه قصر را ترک کند رو به درباریان کرد و گفت:
در زندگی همیشه سخنان خردمندان را بشنوید و سعی کنید معنی آن ها را درک کرده و در ذهن خویش پرورش دهید و برای زندگی بهتر و زیباتر به کار گیرید.
┈┈••☘🍃🐣🍃☘••┈┈
💫 @Atredelneshin_eshgh💫