eitaa logo
داستان📚 حکایت🗂🗃 پند🔑 (عطــرِدِلنشــینِ عِشــق)
1.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
538 ویدیو
11 فایل
﷽ 👑 @Atredelneshin_eshgh 👑 کانال های پیشنهادی ما 👇 🇮🇷 بصیرت عمار🚩 🔭🔍 @basirrat_ammar کانال دانشجو🎓 🎓 @Official_Daneshjou مطالب زیبا 💝 🌍 http://eitaa.com/joinchat/59637781Ce849d29b1f انتقادات وپیشنهادات👇 @serfanjahateettla
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 پیامبر مهربانی (ص) یا علی! هرگاه دیدی مردم به کار دنیا مشغولند، تو به کار آخرت مشغول شو 📙المواعظ العددیه ص293 #حدیث •┈┈••✾❀🕊🍃🌺🍃🕊❀✾••┈┈• •••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═••• @Atredelneshin_eshgh
🌻روز پنجشنبه به نام امام حسن عسکرى علیه السّلام است. زیارت آن حضرت :👆👆👆 ┄═🍃❁๑🌸🍃๑🌷๑🍃🌸๑❁🍃═‌┄ بسم الله الرحمن الرحیم السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللهِ وَ خَالِصَتَهُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا إِمَامَ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَارِثَ الْمُرْسَلِینَ وَ حُجَّةَ رَبِّ الْعَالَمِینَ صَلَّى اللهُ عَلَیْکَ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ أَنَا مَوْلًى لَکَ وَ لِآلِ بَیْتِکَ وَ هَذَا یَوْمُکَ وَ هُوَ یَوْمُ الْخَمِیسِ وَ أَنَا ضَیْفُکَ فِیهِ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکَ فِیهِ فَأَحْسِنْ ضِیَافَتِی وَ إِجَارَتِی بِحَقِّ آلِ بَیْتِکَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ. ┄═🍃❁๑🌸🍃๑🌷๑🍃🌸๑❁🍃═‌┄ •••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═••• @Atredelneshin_eshgh
✍امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: شیعه‌ ما اگـر مرتکب معصیتی شـود، نمی‌میرد مگر این‌که به بلایی چه در مال و چه در فرزند و چه در خودش مبتلا گردد و این ابتلا موجب از بین رفتن گناهانش گردد. و خدا را به گونه‌ای ملاقات نماید که هیچ اثری از گناه در او باقی نمانده باشد و اگرچیزی از گناه در او باقی مانده بود، به هنگام مرگ دچار سختی و شدّت می‌گردد. (سپس گناهش پاک می‌شود) 📚 بحارالانوار، ج۶، ص ۱۵۷ (باب سکرات الموت وشدائده) ‌‌‌‌‎‌‌‌‌ #اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج •┈┈••✾❀🕊🍃🌺🍃🕊❀✾••┈┈• •••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═••• @Atredelneshin_eshgh
⭐ از هادی ذوالفقاری پرسیدم، هادی از چیزی ناراحتی!؟ چرا اینقدر گرفته‌ای؟ گفت: خیلی از وضعیّت حجاب خانم‌ها توی تهران ناراحتم! وقتی آدم توی کوچه راه میره نمی‌تونه سرش رو بالا بگیره! بعد گفت: یه نگاه حرام آدم رو خیلی عقب می‌اندازه! @Atredelneshin_eshgh 🌱✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زمین خرّم تر از خلد برین است سراپا نـور ختم المرسلین است شـده «مبعوث احمد» تا بگویـد «فقط حیدر امیرالمومنین است» @Atredelneshin_eshgh 🌱✨
💕هر ازگاهی خودت را هرَس کن... شاخه های اضافیت را بزن پای تمام شاخه بریده هایت بایست تمام سختیهایت دردهایت وخاطرات بدت را باغبانی کن سبک کن فکرت را از هرچه آزارت میدهد •••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═••• @Atredelneshin_eshgh
🌺🍃چرخ گردون چه بخندد چه نخندد تو بخند مشکلی گر سر راه تو ببندد تو بخند 🌺🍃غصه ها فانی و باقی همه زنجیر به هم گر دلت از ستم و غصه برنجد تو بخند •••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═••• @Atredelneshin_eshgh
مردم ژاپن یک ضرب المثل بسیار جالب دارند که اساس توسعه کشورشون قرار گرفته : بخاطر میخی نعلی افتاد بخاطر نعلی ، اسبی افتاد بخاطر اسبی ، سواری افتاد بخاطر سواری ، جنگی شكست خورد بخاطر شكستی ، مملكتی نابود شد و همه اینها بخاطر كسی بود كه میخ را خوب نكوبیده بود... یادمان باشد هر كار ما، حتی كوچک، اثری بزرگ دارد كه شاید در همان لحظه ما نبینیم. 🌺🍃 🌺🍃🌺 •••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═••• @Atredelneshin_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃🍃🍃 🍂🍂 🌸 56 🍒داستان آموزنده 🍒 در شهری زنی بسیار زیبا رو بود زن روزی خودش را آرایش کرد و به شوهرش گفت: آیا کسی هست که منو ببینه و در فتنه واقع نشه؟ شوهر گفت: بله یک نفر بنام عبید که بسیار انسان عابدیست زن گفت: حالا ببین چجوری وسوسه اش میکنم و در فتنه می اندازمش زن به نزد عبید رفت و چادرش را از چهره اش کنار زد ، مثل اینکه تکه ای از ماه در صورت این زن گذاشته بودن و عبید را بسوی خودش دعوت کرد عبید گفت: باشه من قبول میکنم که باتو باشم اما چند سوال دارم و دوست دارم با من صادق باشی اگر صادق بودی قبول است ، آن زن گفت:باشه درست جواب میدم 💎عبید گفت: اگر الان عزرائیل برای بیرون آوردن روحت بیاد آیا در آن حالت نزع روح دوست داری بامن مشغول باشی؟زن گفت: نه به خدا ، 💎عبید گفت اگر تو را در قبر گذاشتن و منکر و نکیر برای سوال و جواب پیشت آمدند در آن حالت دوست داری با من باشی؟ زن گفت: نه به خدا، 💎عبید گفت: اگر قیامت برپاشد و تو نمی دانستی که پرونده اعمالت به دست راستت می دهند یا دست چپت آیا در آن حالت باز دوست داشتی با من مشغول باشی؟ زن گفت: نه به خدا 💎عبیدگفت: اگر ترازوی اعمال گذاشتند و تو نمی دانستی که اعمال خوبت بیشتر میشود یا اعمال بدت ! آیا در آن حالت باز دوست داشتی که با من مشغول گناه باشی؟ زن گفت: نه به خدا 💎عبید گفت: اگر در مقابل خدا قرار گرفتی و خداوند با تو صحبت می کرد ،آیا باز هم دوست داشتی با من باشی ؟ زن گفت نه والله 💎عبید گفت: وقتی مردم از روی پل صراط رد میشدند و تو نمی دانستی که آیا میتونی رد بشی یانه؟ آیا باز هم دوست داشتی بامن مشغول گناه باشی ، زن گفت نه به خدا دیگه نگو ، عبید گفت : راست گفتی و آن زن به خانه رفت و به شوهرش گفت هم من بد کردم هم تو و زن توبه کرد واز عبادت کاران بزرگ شد . پناه مےبرم به خـــ💓ــــدا از شر شیطان 💕💕 سبحان الـــلـــه 💕💕 @Atredelneshin_eshgh 🌱✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👩❤️👨همسرانه 😊💑: یه زنی میگفت: فهمیدم شوهرم با یه دختری تو فیس بوک پی ام بازی میکردن، دختره اسم خودشو گذاشته (پروانه طلایی) پی ام هاشونو چک کردم دیدم به همدیگه حرفهای قشنگ و عاشقانه میزنن و قرار ازدواج گذاشتن. شوهرم تو فیسبوک اسم خودشو گذاشته(پسر دنیا دیده) یه فکری تو سرم زد که ازش انتقام بگیرم، رفتم تو فیس بوک برای خودم یه پروفایل درست کردم و اسم خودمو گذاشتم(ابو القعقاع) تو پروفایلم کلی متن و فیلم های ترسناک درباره قتل و آتش زدن آدمها و گردن زدن گذاشتم و بعد یه متن برای شوهرم فرستادم نوشتم: این دختر که اسمش پروانه طلایی هست، زن منه و من از دار و دسته داعش هستم و از تو همه چی میدونم، اسمش و اسم مادرش و اسم همه خواهر برادراش و کجا ساکنه کجا کار میکنه رو بهش گفتم و بهش گفتم به خدا قسم اگر تو رو دوباره تو فیس بوک ببینم گردنتو در جا میزنم... خلاصه روز بعد دیدم صورتش سرخ و زرد شده و از خونه اصلا بیرون نمیرفت، فیس بوک، واتساپ، اینستاگرام و بقیه برنامه های چت رو حذف کرد و یه گوشی ساده خرید! هر چند لحظه میره و میاد تو هال خونمون و میگه اذان عصر کی میگن! خدا شاهده هدایتش کردم.😆 میگن شیطان دو ترم برای تمرین پیشش ثبت نام کرد😂 @Atredelneshin_eshgh 🌱✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ فوق العاده🌹 📹 از چی می‌ترسی؟ همون بهت مسلط می‌شه! 🔰این قانون خداست! 🔻راه‌حل چیست؟ #استادپناهیان🌸 •••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═••• @Atredelneshin_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟بـاران ســتــاره‌هـا را ⭐یـک بـه یـک شـسـت 🌟کـه زیبـاتـر از همیشــه ⭐در آسمـان شـب بـدرخـشنـد 🌟تـا وقتی دستمـال آرزوهایمـان را ⭐بـه آنهـا گـره می‌زنیـم 🌟چنـان تابنـاک گردنـد کـه دلمـان ⭐️بـه تحقـق آنهـا آرام گیـرد. شبتـ🌙ـون ستـاره بـاران عـزیـزان🌟 •••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═••• @Atredelneshin_eshgh
☀️زیباتر از صبح.. سلام صبحگاهی است. خدا جونم... "سلام" زندگي... "سلام" دوستان خوب "سلام..." صبحتون بخیر زندگیتون آباد.. •••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═••• @Atredelneshin_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣❣❣ 🌼🍃کلیپ فوق العاده زیبا و دلنشین 🌼🍃بدون که هر اتفاقی بیوفته حتی اگه ظاهرش تلخ باشه حتما به نفع توست پس به حکمت خداوند اعتماد کن و آروم باش •••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═••• @Atredelneshin_eshgh
هر كس روز جمعه صد بار بر من صلوات بفرستد، خداوند شصت حاجت او را روا می‌كند سى حاجت آن براى دنيا و سى حاجت براى آخرت است پیامبر اکرم(ص) ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ترجمه انصارى ص،٣٠١ 🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸🍃 @Atredelneshin_eshgh 🌱✨
🌷🌷🌷 من: با واریز یارانه کدومشو بدم؟؟🤔 قسطمو بدم؟😕 اجاره رو بدم؟😑 خرجمو بدم؟😕 قرضمو بدم؟😥 قبضمو بدم؟😰 کدومو بدم؟؟😐 . . . مسئولین: همممممشو بده😀😂😂 •••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═••• @Atredelneshin_eshgh
♥️(شهیدابراهیم هادی)♥️ یک روز که فقیری به مسجد رفته بود 🕌و کفش مناسب نداشت👞 ابراهیم پیش او رفت و کفش خود را به آن فقیر صدقه داد😊♥️ و خودش در اوج گرمای تابستان با پای برهنه از مسجد تا خانه رفت.✨🚶🏻او واقعا مرد خدا بود. •••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═••• @Atredelneshin_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 دختر! چشم میخوری، وَر می‌پری... 🎙 نهی از منکر به روش حاج حسین یکتا •••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═••• @Atredelneshin_eshgh
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 🌸روایت کوتاه🌸 ✨مادرم ✨ 57 آهسته چند ضربه به در حمام زدم و گفتم مادر جان چیزی لازم ندارید؟ مادر از زادگاه، به دیدن فرزندانش آمده بود اینبار مهمان خانه من بود! دلم آشوب بود درحمام را باز کردم... مادرم را دیدم که گیسوان درهم تنیده سپیدش را شانه می کشد نرم کننده را روی سرش خالی کردم ... موهایش به نرمی شانه شد... مادرم گفت خدا خیرت بدهد این دیگر چه بود؟! از خودم خجالت کشیدم سالها بود که نرم کننده موی سر در بازار آمده بود و طفلک مادرم سرش را به سختی شانه می کرد. بدون اینکه از او اجازه بگیرم لیف را پُر از کف صابون کردم و به تن نحیفش کشیدم دردش آمده بود... می گفت کافیست! دلم آشوب بود گوش به حرفش نمی دادم درست مثل وقتی که من بچه بودم و مرا به حمام می برد درست مثل موقعی که مرا کیسه می کشید و من دردم می آمد و او وعده سینما به من میداد که ساکت شوم . درست مثل همان روزها مادر پیرم را شستم حوله سپیدی را به دور تن نحیفش کشیدم مثل یک شاخه گل روی تختم نشاندمش موهایش را با سشوار خشک کردم لباسهایش را تنش کردم به زور یک ماتیک قرمز به روی لبهایش کشیدم ... دلم آشوب بود هفته بعد مادرم پر زد اما لیف ماند... تار موهای سپیدش در شانه ماند! ... دخترم گفت مادر چرا صدای گریه ات در حمام قطع نمی شود؟ گفتم بخاطر اینکه عُمر لیف، حتی این شانه از عُمر مادر من بیشتر بود. 📝عمر گل🌹 •••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═••• @Atredelneshin_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 قصه مادر شهیدِ زلزله زده 🎙 به روایت حاج حسین یکتا •••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═••• @Atredelneshin_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تاری بزن با ساز دل آتش بزن بر راز دل وآنگه همین پیمانه را لبریز کن با ناز دل...❤️ •••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═••• @Atredelneshin_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
58 ‍ 📚 ‍ یکی بود ، یکی نبود . در شبی از شبها ملانصرالدین وزنش کنار هم نشسته بودند و از هر دری حرف می زدند همسر ملا پرسید : تو می دانی که در آن دنیا چه خبر است و بعد از مرگ چه بلایی سر ‌آدم می آورند ؟ ملا گفت : من که نمرده ام تا از آن دنیا خبر داشته باشم ولی این که کاری ندارد الان به آن دنیا می روم و صبح زود خبرش را برای تو می آورم . زن ملا خوشحال شد و تشکر کرد . ملا از جا بلند شد و یکراست به طرف گورستان رفت و توی قبری خالی دراز کشید آن قبر از آخرین قبرهای گورستان بود و کنار جاده قرار گرفته بود تا یک نفر از جاده ی کنار گورستان عبور می کرد . ملا فکر می کرد که فرشته ها دارند به سراغش می‌آیند و سوال و جواب می کنند و از حرفهای آنها می فهمم که در آن دنیا چه خبر است ؟ ساعت ها گذشت ولی خبری نشد کم کم ملا خوابش گرفت صبح که شد کاروانی از‌ آن جا عبور می کرد . شترها هر کدام زنگی به گردان داشتند با شنیدن صدای زنگ ملا از خواب بیدار شد و گمان کرد که وارد دنیای دیگری شده سراسیمه از جا پرید و از قبر بیرون آمد . ساربانی که افسار چند شتر در دستش برد افسارها را از ترسش رها کرد و پا به فرار گذاشت . کالاهایی که پشت شتران بود بر زمینی ریخت . اوضاع شیر تو شیر شد . کاروان به هم ریخت . بزرگ کاروان ساربان فراری با خشم صدا زد و گفت : چرا بیخودی فریاد کشیدی و شترها را فراری دادی ؟ ساربان ماجرای قبر کنار جاده را تعریف کرد . کاروانیان ملا را به حضور کاروان سالار آوردند . کاروان سالار تا ملا را دید سیلی محکمی به گوشش زد و او را به باد فحش گرفت صاحبان کالا هم هر کدام با چوب و چماق به جان ملا افتادند و او را زخمی کردند . ملا فرار کرد و به خانه اش رسید زن بدون توجه به سر و صورت ملا تا در را گشود و گفت : ببینیم از آن دنیا برایم خبر آورده ای ؟ ملا گفت : خبری نبود . همین قدر فهمیدم که اگر قاطر کسی را رم ندهی با تو کاری ندارند . از آن به بعد ، وقتی بخواهند کسی را از عاقبت ظلم و ستم آگاه کنند ، می گویند اگر قاطر کسی را رم ندهی ، کسی با تو کاری ندارند •••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═••• @Atredelneshin_eshgh