سلام صاحب من ، صاحبِ زمان ، مهدی جان
روزها تند و بی دلخوشی می گذرند . برکت از روزی هایمان و از روزهایمان رفته است . صبحمان شام می شود در تنگنای پریشانی ها و شبانگاهمان صبح می گردد در حسرت نداشته ها ...
تو اما آن ولی نعمتی که بر غم هایمان ، دلتنگی هایمان ، مصیبت ها و بیم و امیدهایمان آگاهی ...
تو آن مولایی که بر زمان احاطه داری ...
دریاب دل های خسته مان را ...
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
@Atredelneshin_eshgh🔮❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸صـــلوات زیاد بفـــرستید زیــــ↶↶ــرا:
🍃صلوات ڪلید حــل مشڪلات
🌸صلوات موجب استجابت دعـا
🍃صلوات گــناهان را می ریزد
🌸اللّهُمَّ
✨🌸صَلِّ
✨✨🌸عَلَی
✨✨✨🌸مُحَمَّدٍ
✨✨✨✨🌸وَ آلِ
✨✨✨✨✨🌸 مُحَمَّدٍ
✨✨✨✨🌸وَ عَجِّلْ
✨✨✨🌸فَرَجَهُمْ
✨✨🌸وَ اَهْلِکْ
✨🌸اعْدَائَهُمْ
🌸اَجْمَعِین
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
@Atredelneshin_eshgh🔮❣
🌸🍃🌸🍃
#زنکیست
اولین کسی که با دیکتاتوری عظیم فرعون دلیرانه به پا خاست یک مرد نبود بلکه یک زن بود....(بانو آسیه)
اولین کسی که از مبارکترین آب روی زمین (زمزم) نوشید مرد نبود بلکه یک زن بود...( بانو هاجر)
اولین کسی که خونش برای اسلام ریخته شد و شهید شد یک مرد نبود بلکه یک زن بود....(بانو سمیه)
اولین کسی که مالش را در راه اسلام داد یک مرد نبود بلکه زن بود....(بانو خدیجه)
اولین کسی که سعی صفا و مروه را انجام داد یک مرد نبود بلکه یک زن بود.( بانو هاجر)
اکنون میلیونها حاجی باید حرکات آن زن ( هاجر ) را انجام دهند و گرنه حج آنها قبول نمی شود.....
کسی که با همه مخالفتهای بزرگان قوم خود وارد معبد اورشلیم شد یک زن بود. (بانو مریم)
تنها زنی که به حمایت از شوهر و امامش به پا خاست و شفیع شیعیان در روز قیامت است زهرا بود ...
و اما بزرگ زنی که کاخ یزید را به لرزه درآورد زینب بود ...
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
@Atredelneshin_eshgh🔮❣
کوچه های عاشقی ، شبگرد می خواهد رفیق
طاقت و ظرفیتی پُر درد می خواهد رفیق
چون شهیدان در جوانی دست از دنیا بشوی
تَرک لذتهای دنیـا مَرد می خواهد رفیق
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
@Atredelneshin_eshgh🔮❣
#انسان_باشیم
تخم مرغ ..!
یک رنگ است ..!
اما ..!
وقتی شکستیش ..!
دو رنگ می شود ..!
پس انتظار نداشته باش ..!
آدمی را ..!
که شکستی ..!
با تو یک رنگ باشد.
ﺍﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯼ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ
ﯾﮑﯽ ﮐﻮﭼﮏ ، ﯾﮑﯽ ﺑﺰﺭﮒ
ﯾﮑﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﯾﮑﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ
ﯾﮑﯽ ﻗﻮﯼ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺿﻌﯿﻒ
ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ...
ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻟﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ
ﻭ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻌﻈﯿﻢ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ
ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ.
ﮔﺎﻩ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑاشیم , ﻟﻬﺶ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ پایین تر ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﯿﻢ،
ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ :
ﻧﻪ انسانی ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺎﺳﺖ ,
ﻧﻪ انسانی ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺎ !
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
@Atredelneshin_eshgh🔮❣
مادر اگر نفرینی هم بکند کارساز نمیشود
چون اصلا نفرینش نفرین نیست
اما پدر اگر ناراحت شود صبر میکند
دوباره ناراحت شود باز صبر میکند
باز صبر میکند... باز...
اما خدا نکند پدرصبرش لبریز شود
و نفرینی بکند، این نفرین طومار
زندگی آن فرزند را برهم میپیچاند
خیلی مراقب آه پدرمان باشیم!
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
@Atredelneshin_eshgh🔮❣
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
#داستان 90
✨عمل خالصانه✨
شخصی از اهالی بصره می گوید؛
روزگاری به فقر و تنگ دستی مبتلا شدم تا جایی که من و همسر و فرزندم چیزی برای خوردن نداشتیم.
بسیار در برابر گرسنگی صبر کردم... پس تصمیم گرفتم خانه ام را بفروشم و به جای دیگری بروم!
در راه یکی از دوستانم به اسم
ابا نصر را دیدم و او را از فروش خانه با خبر ساختم.
او دو تکه نان که داخلش حلوا بود به من داد و گفت ؛ برو و به خانواده ات بده!
به طرف خانه راه افتادم
در راه به زنی و پسر خردسالش برخورد کردم به تکه نانی که در دستم بود نگاه کرد و گفت : این پسر یتیم و گرسنه است و نمی تواند گرسنگی را تحمل کند چیزی به او بده خدا حفظت کند!
آن پسر نگاهی به من انداخت که هیچگاه فراموش نمی کنم...
گفتم : این نان را بگیر و به پسرت بده تا بخورد
بخدا قسم چیز دیگری ندارم و درخانه ام کسانی هستند که به این غذا محتاج ترند!
اشک از چشمانم جاری شد و درحالی که غمگین و ناامید بودم به طرف خانه برمی گشتم
روی دیواری نشستم و به فروختن خانه فکر می کردم
که ناگهان ابو نصر را دیدم که ازخوشحالی پرواز می کرد و به من گفت : ای ابا محمد چرا اینجا نشسته ای!
در خانه ات خیر و ثروت است!
گفتم: از کجا ای ابانصر؟
گفت : مردی از خراسان درباره تو و پدرت می پرسد و ثروت فراونی دارد.
گفتم : او کیست؟
گفت : تاجری از شهر بصره است. پدرت سی سال قبل مالی را نزدش به امانت گذاشت اما بی پول و ورشکست شد!
سپس بصره را ترک کرد و به خراسان رفت و کارش رونق گرفت و یکی از تاجران شد و حالا به بصره آمده تا آن امانت را پس بدهد همان ثروت سی سال پیش به همراه سودی که بدست آورده است!
خدا را شکر گفتم و به دنبال آن زن و پسر یتیمش گشتم و آنان رابی نیاز ساختم.
در ثروتم سرمایه گذاری کردم و یکی از تاجران شدم.
مقداری از آن را هر روز بین فقرا و مستمندان تقسیم می کردم
ثروتم کم که نمی شد زیاد هم می شد!
کم کم عجب و خودپسندی و غرور وجودم را گرفته بود و خوشحال بودم که دفترهای ملائكه را از حسناتم پر کرده بودم و یکی از صالحان درگاه خدا بودم !
شبی از شب ها در خواب دیدم که قیامت برپا شده و خلایق همه جمع شده اند
و مردم را دیدم که گناهان شان را بر پشت شان حمل می کنند تا جایی که شخص فاسق، شهری از بدنامی و رسوایی را برپشتش حمل می کند!
به میزان رسیدم که اعمال مرا وزن کنند.
گناهانم را در کفه ای و نیکی هایم را درکفه دیگر قرار دادند.
کفه نیکی ها بالا رفت و کفه گناهانم پایین آمد.
سپس یکی یکی از کارهای خوبم که انجام داده بودم را برداشتند و دور انداختند. چون در زیر هر کار خوب ، شهوت پنهانی وجود داشت،
از شهوت های نفس مثل : ریاء ، غرور ، دوست داشتنِ تعریف و تمجید مردم، منت گذاشتن هنگام بخشش،
چیزی برایم باقی نماند و درآستانه هلاکت بودم که صدایی را شنیدم ...
آیا چیزی برایش باقی نمانده؟
گفتند : این برایش باقی مانده!
و آن همان تکه نانی بود که به آن زن و پسرش بخشیده بودم.
سپس آن را در کفه نیکی هایم گذاشتند و گریه های آن زن را بخاطر کمکی که به او کرده بودم، در همان کفه قرار دادند.
کفه بالا رفت و همینطور بالا رفت تا وقتی صدایی آمد و گفت : نجات یافت.
خداوند هیچ عملی را بدون اخلاص از ما قبول نخواهد کرد پس بکوشیم هیچ عملی را کوچک نشماریم و هر عبادت و کارخیری را خالصانه برای خداوند انجام دهیم .
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
@Atredelneshin_eshgh🔮❣
پــ♡ــروردگارا
امشـب از تـو
#روحـی وسیـع میخواهـم
آنقـدر ڪه فرامـوش نڪنیم
این تـو هستی ڪه
دلیـل تمـام لبخنـدها، شـادیها
خوشـیها و اتفـاقـات
زیبـای زنـدگی مـا هستـی
🌙شبتـون بخیـر در پنـاه الهـی🌟
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
@Atredelneshin_eshgh🔮❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به قلب هایی❤
که غیر از دوست داشت
چیز دیگری نیاموخته اند🌹🍃
تقدیم به
تک تک شما دوستان 🌺
وسپاس از
حضورگرم و با محبتتون 🌺
با آرزوی
بهتـرین ها بــرای شما خوبان 🌹
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
@Atredelneshin_eshgh🔮❣
🌹
ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺘﻪ ،
ﻳﮏ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﺧﺮﻳﺪﻡ ﮐﻪ ﺭﻧﮕﺶ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﻮﺩ
ﺍﻣﺎ ﺍﻧﺪﮐﻲ ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﻲ ﮐﺮﺩ .
ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ : ﮐﻤﻲ ﮐﻪ ﺑﮕﺬﺭﺩ،
ﺟﺎﺑﺎﺯﻣﻲ ﮐﻨﺪ .
ﺧﺮﻳﺪﻡ ، ﭘﻮﺷﻴﺪﻡ ،
ﺧﻴﻠﻲ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩ ،
ﻓﻘﻂ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻫﺎﻱ ﭘﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﻲ ﺳﺎﺧﺖ .
ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ، ﺑﻬﺮ ﺣﺎﻝ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻧﮕﻲ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻲﺧﻮﺍﻫﻢ ،
ﺩﺭﻣﺴﻴﺮﻫﺎﻱ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻣﻲ ﭘﻮﺷﻢ .
ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮﻫﺎﻱ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻫﻢ ، ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﻲ ﮐﺮﺩ.
ﻣﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ .
ﮐﻔﺸﯽ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻫﺮﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢﺧﻮﺷﺮﻧﮓ ﺑﻮﺩ ،
ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻣﯽ ﺧﺮﯾﺪﻡ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺮﯾﺪﻡ ﻭ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ
ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻧﮕﻬﺶ ﻣﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ .
ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺳﺖ ،
ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻧﮕﻬﺶ ﺩﺍﺷﺖ .
ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻃﯽ ﺭﻭﺯﻫﺎ
ﻭ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ
ﺣﻤﻠﺶ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻣﺮﯼ ﺩﻟﺨﻮﺍﻩ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﻮﺩ .
ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ،
ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻪ
ﺁﺯﺭﺩﻩ ﺷﺪﻥ
ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩ .
ﺍﻣﺮﻭﺯ
ﮐﻔﺶ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ....
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
@Atredelneshin_eshgh🔮❣
#حکایت
پسر جوانی به پیرمردی نزدیک شد.
چشم در چشمش دوخت و به او گفت: من می دانم که شما خیلی خیلی آدم عاقل و موفقی هستید، دلم می خواهد راز زندگی را از زبان شما بشنوم.
پیرمرد نگاهی به پسر انداخت و جواب داد: من سرد و گرم زندگی را بسیار چشیده ام و به این نتیجه رسیده ام که راز زندگی در چهار کلمه خلاصه می شود:
۱-اولین کلمه « اندیشیدن» است؛ یعنی همیشه به ارزش هایی فکر کن که دلت می خواهد زندگی ات را بر پایه ی آنها بسازی.
۲- دومین کلمه « باور داشتن» است؛ یعنی وقتی همه ی آن ارزش ها را مشخص کردی، حالا خودت را باور کن.
۳- سومین کلمه « در سر داشتن رویا» است؛ یعنی رویای رسیدن به خواسته هایت را در سر داشته باش.
و چهارمین و آخرین کلمه« شهامت» است؛ یعنی وقتی که خودت باور کردی و به ارزش وجودی خودت کاملا پی بردی، حالا نوبت به آن می رسد که با شهامت هر چه تمام تر، رویاهایت را به واقعیت تبدیل کنی.
آن پیرمرد کسی جز « والت دیسنی» (بنیانگذار شرکت بزرگ و موفق دیسنی لند) نبود.
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
@Atredelneshin_eshgh🔮❣
هدایت شده از کانال دانشجو 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آگاه_باشیم
8⃣ _ 🎓 🎥 بعضی چیزها خیلی سخت به دست میاد ...
📛 اما ممکنه خیلی آسون از دست بره
⭕️ قدرشو بدونیم
💥پیشنهاد ویژه دانلود💥
#امنیت_اتفاقی_نیست
کانال دانشجو🎓
🆔 @Official_Daneshjou
🌿❣🌿❣🌿❣🌿❣🌿
#حکایت
#لقمان
#داستان 91
مردى در برابر لقمان ايستاد و به وى گفت تو لقمانى، تو برده بنى نحاسى؟
لقمان جواب داد آرى.
او گفت پس تو همان چوپان سياهى؟
لقمان گفت سياهى ام كه واضح است، چه چيزى باعث شگفتى تو درباره من شده است؟
آن مرد گفت ازدحام مردم در خانه تو و جمع شدنشان بر در خانه تو و قبول كردن گفته هاى تو.
لقمان گفت برادرزاده، اگر كارهايى كه به تو مى گويم انجام بدهى، تو هم همين گونه مى شوى.
گفت چه كارى؟
لقمان گفت فرو بستن چشمم، نگهدارى زبانم، پاكى خوراكم، پاکدامنى ام، وفا كردنم به وعده و پايبندى ام به پيمان، مهمان نوازى ام، پاسداشت همسايه ام و رها كردن كارهاى نامربوط.
اين، آن چيزى است كه مرا چنين كرد كه تو مى بينى.
📚 منابع:
۱. البداية و النهاية، جلد ۲، صفحه ۱۲۴
۲. تفسير ابن كثير، جلد ۶، صفحه ۳۳۷
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
@Atredelneshin_eshgh🔮❣