شب خوش
برای همه ی بیماران
دعا کنید
حال دل تون خوب شد
برای منم دعا کنید
این مریضی
چند وقته
مهمان ماست
از ما هم فاصله بگیره..🌸
┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🌾
🌸سـلام
🍃صبحتون بخیر
🌸پنج شنبه تون زیبا
🍃روزتان متبرک به نگاه خدا
🌸الهی
🍃روزی تون افزون وپراز
🌸خیروبرکت باشه
🍃تنتون سالم
🌸ساززندگیتون کوک
🍃ودلتون پراز
🌸عشق وآرامش باشه
┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🌾
♥️ #امام_صادق (ع) فرمودند:
🌴... مَنْ سَرَّهُ اَنْ يَكُونَ مِنْ اَصْحابِ الْقائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ، وَلْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحاسِنِ الاَْخْلاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ
🍃 كسى كه مايل است جزو ياران حضرت مهدى(عج) قرار گيرد بايد منتظر باشد و اعمال و رفتارش در حال انتظار با تقوى و اخلاق نيكو توأم گردد.
📖 بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۱۴۰
#احادیث
┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🌾
امام على(ع) :
اگر رازت را پنهان دارى
مايه شادى توست،
و
اگر آن را فاش سازى
موجب نابودی تو
┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🌾
گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت تا آب بنوشد. عکس خود را در اب دید،
پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد.
غمگین شد اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد در همین حین چند شکارچی قصد او کردند.
گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک میدوید، صیادان به او نرسیدند اما وقتی به جنگل رسید، شاخ هایش به شاخه درخت گیر کردو نمیتوانست به تندی بگریزد.
صیادان که همچنان به دنبالش بودند سر رسیدند و او را گرفتند. گوزن چون گرفتار شد با خود گفت: دریغ پاهایم که ازان ها ناخشنود بودم نجاتم دادند،اما شاخ هایم که به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند!
چه بسا گاهی از چیزهایی که از آنها گله مندیم و ناشکر پله ی صعودمان باشد و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم مایه ی سقوطمان باشد..
┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🌾
شعـر
بـهانه است
دارم
بلند بلند
به تو فکر می کنم...
┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🌾
سهم ما از یکدیگر
محبت است
و آرامشی که
به هم هدیه می دهیم
و دگر هیچ..
┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🌾
#داستان 170
مردی گناهکار در آستانه ی دار زدن بود. او به فرماندار شهر گفت: «واپسین خواسته ی مرا برآورده کنید. به من مهلت دهید بروم از مادرم که در شهر دوردستی است، خداحافظی کنم. من قول می دهم بازگردم.»
فرماندار و مردمان با شگفتی و ریشخند بدو نگریست. با این حال فرماندار به مردم تماشاگر گفت: «چه کسی ضمانت این مرد را می کند؟»
ولی کسی را یارای ضمانت نبود. مرد گناهکار با خواری و زاری گفت:
«ای مردم شما می دانید كه من در این شهر بیگانه ام و آشنایی ندارم. یك نفر برای خشنودی خدای ضامن شود تا من بروم با مادرم بدرود گویم و بازگردم.»
ناگه یکی از میان مردم گفت:«من ضامن می شوم. اگر نیامد به جای او مرا بكشید.»
فرماندار شهر در میان ناباوری همگان پذیرفت. ضامن را زندانی كردند و مرد محكوم از چنگال مرگ گریخت. روز موعود رسید و محكوم نیامد.
ضامن را به ستون بستند تا دارش بزنند، مرد ضامن درخواست كرد: «مرا از این ستون ببرید و به آن ستون ببندید.»
گفتند:«چرا؟» گفت:« از این ستون به آن ستون فرج است.»
پذیرفتند و او را بردند به ستون دیگر بستند که در این میان مرد محکوم فریاد زنان بازگشت.
محكوم از راه رسید ضامن را رهایی داد و ریسمان مرگ را به گردن خود انداخت.
فرماندار با دیدن این وفای به پیمان، مرد گنهکار محکوم به اعدام را بخشید و ضامن نیز با از این ستون به آن ستون رفتن از مرگ رهایی یافت.
از همین رو به کسی که گرفتاری بزرگی برایش پیش بیاید و ناامید شود؛ می گویند: «از این ستون به آن ستون فَرَج است.»
یعنی تو کاری انجام بده هرچند به نظر بی سود باشد ولی شاید همان کار مایه ی رهایی و پیروزی تو شود.
┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🌾
واقعا تا به ڪی ...؟
قضاوت، غیبت، تهمت
چرا نمیفهمیم این ها تاوان دارد...
دل شڪستن دارد ...
چرا متوجه نیستیم این ها به ما مربوط نیست
فلانی جراحی ڪرده...
فلانی دزده ...
فلانی زشته ...
فلانی تتو، پیرسینگ، پروتز داره ...
فلانی خیانت ڪرده و ...
چرا ڪسی متوجه زندگی شخصی خودش نیس
همه خدا شدند ...
همه قاضی شدند ...
همه گناهڪارند جز خودمان ...
ای ڪاش این را بدانیم
در هر قبری فقط یک نفر دفن میشود ...
پس فڪر اعمال و افڪار خودتان باشید ...
فقط ڪافیست پاهایتان را ڪمی از زندگی بقیه بیرون بڪشید...
باور ڪنید خودتان هم آرام میشوید ...
┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🌾