✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
#داستان 244
✨ جامعه ✨
مغازه دار محل، هر روز، صبح زود ماشین سمندش را در پیاده رو پارک میکند، مردم مجبورند از گوشه خیابان رد شوند.
سوپرمارکتی، نصف بیشتر اجناس مغازه اش را بیرون چیده، راه برای رفت و آمد سخت است.
کارمند اداره، وسط ساعت کاری یا صبحانه میل میکند، یا به ناهار و نماز میرود و یا همزمان با مراجعه ارباب رجوع کانالهای تلگرام و اینستاگرامش را چک میکند.
بساز بفروش، تا چشم صاحبان آپارتمان را دور میبیند، لوله ها و کابینت را از جنس چینی نامرغوب میزند در حالی که پولش را پیشتر گرفته است.
کارمند بانک، از وسط جمعیتی که همه در نوبت هستند به فلان آشنای خود اشاره میزند تا فیش را خارج از نوبت بیاورد تا کارش راه بیوفتد!
استاد دانشگاه، هر جلسه بیست دقیقه دیر میاد و قبل از اتمام ساعت، کلاس را تمام میکند جالبتر اینکه مقالات پژوهشی دانشجویان را بنام خودش چاپ میکند.
دانشجو پول میدهد، تحقیق و پایان نامه را کپی شده میخرد و تحویل دانشگاه میدهد تا صاحب مدرک شود.
پزشک، بیمار را در بیمارستان درمان نمیکند تا در مطب خصوصی به او مراجعه کند و یا به همکار دیگر خود پاس میدهد تا بیمار جیب خالی از درمانگاه خارج شود.
همه اینها شب وقتی به خانه می آیند، هنگامی که تلگرام را باز میکنند از فساد، رانت، بی عدالتی، تبعیض و گرانی سخن میگویند و در اینستاگرام پستهای روشنفکری را لایک میکنند.
همه هم در ستایش از نظم و قانونمداری در اروپا و آمریکا یک خاطره دارند اما وقتی نوبت خودشان میرسد، آن میکنند که میخواهند.
جامعه با من و تو، ما میشود، قبل از دیگران به خودمان برسیم.
┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🌾
بدی درس دادن تو تلویزیون اینه که اگه یکی حواسش نبود، دیگه نمیتونی گچ رو پرت کنی طرفش و بگی الان من چی گفتم؟
😂😂
#کرونا
#شبکه_آموزش_سیما
#در_خانه_بمانیم
┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🌾
حالا باز خوبه اسم این ویروسا تو ایران انتخاب نمیشه
فکرشو کن ذوالفقار 19 بگیری🤣
#کرونا_ویروس
#کرونا_را_شکست_میدهیم
#ویروس_کرونا
┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🌾
✨﷽✨
✅طعم گمراهی
✍باید مواظب حس چشایی خود باشیم. و نسبت به سلامت آن بی تفاوت نباشیم و نگذاریم روزمرگی، حواسمان را از راهی که در حال گذر از آن هستیم، پرت کند. و ذائقه مان به انحراف و فساد کشیده شود و طعم واقعی بندگی را فراموش کنیم. گاهی اگر درجه ای از مسیر راست منحرف شویم، پس از مدتی شاهد این هستیم که به جای رسیدن به مقصد، در بیابانی بی آب و علف اسیر شده ایم. آنوقت است که بجای هدایت و صراط مستقیم چیزی جز سراب نمیبینیم.
🔸 حضرت محمد فرمودند:
«پس از من اقوامی خواهند آمد که غذاهای خوب و رنگارنگ میخورند و بر مرکب سوار میشوند، در حالی که خود را به آرایش ویژه زنان برای شوهر میآرایند و همچون زنان، جلوهگری میکنند و همانند شاهان ستمکار زندگی میکنند. آنان منافقان این امت در آخرالزمان هستند که شراب مینوشند و در پی بازی با دوشیزه گانند و بر مرکب شهوت سوار میشوند و نمازهای جماعت را ترک میگویند و با سهل انگاری، از نماز شامگاهان باز میمانند و در خوردن زیاده روی میکنند.» آنگاه بخشی از قرآن را قرائت کردند: «پس از آنان، جانشینانی به جای ماندند که نماز را تباه ساخته و از هوسها پیروی کردند و به زودی [سزای] گمراهی [خود] را خواهند دید.» (مریم/5٩)
📚 مکارم الاخلاق، صفحه 44٨ و 44٩
↶【به ما بپیوندید 】↷
_____________
•♡ @profile_313 ♡•
✨
قلبهايتان را از حقارت كينه تهی كنيد
و با عظمت عشق پر كنيد
زيرا كه عشق چون عقاب است
بالا میپرد و دور
كينه چون لاشخور و كركس است
كوتاه میپرد و سنگين
جز مردار به هيچ چيز نمیانديشد...
#شبتون_الهی
┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🌾
مثل درخت باش
که در تهاجم پاییز و زمستان
هرچقدر برگهایش را از دست بدهد
باز روح زندگی را
برای بهار نگه میدارد...💝
سلام صبحتون بخیر و شادی😊🌺
┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🌾
بندگی راستین
#داستان 245
جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به معشوق نمی یافت.
مردی زیرک از ندیمان پادشاه که دلباختگی او را دید و جوانی ساده و خوش قلبش یافت، به او گفت پادشاه، اهل معرفت است، اگر احساس کند که تو بنده ای از بندگان خدا هستی، خودش به سراغ تو خواهد آمد.
جوان به امید رسیدن به معشوق، گوشه گیری پیشه کرد و به عبادت و نیایش مشغول شد. به طوری که اندک اندک مجذوب پرستش گردید و آثار اخلاص در او تجلی یافت.
روزی گذر پادشاه بر مکان او افتاد، احوال وی را جویا شد و دانست که جوان، بنده ای با اخلاص از بندگان خداست. در همان جا از وی خواست که به خواستگاری دخترش بیاید و او را خواستگاری کند.
جوان فرصتی برای فکر کردن طلبید و پادشاه به او مهلت داد.
همین که پادشاه از آن مکان دور شد، جوان وسایل خود را جمع کرد و به مکانی نا معلوم رفت. ندیم پادشاه از رفتار جوان تعجب کرد و به جست و جوی جوان پرداخت تا علت این تصمیم را بداند.
بعد از مدتها جستجو او را یافت. گفت: تو در شوق رسیدن به دختر پادشاه آنگونه بی قرار بودی، چرا وقتی پادشاه به سراغ تو آمد و ازدواج با دخترش را از تو خواست، از آن فرار کردی؟
جوان گفت: اگر آن بندگی دروغین که بخاطر رسیدن به معشوق بود، پادشاهی را به در خانه ام آورد، چرا قدم در بندگی راستین نگذارم تا پادشاه جهان را در خانه خویش نبینم؟
┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈
@Atredelneshin_eshgh🔮🌾