eitaa logo
داستان📚 حکایت🗂🗃 پند🔑 (عطــرِدِلنشــینِ عِشــق)
1.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
538 ویدیو
11 فایل
﷽ 👑 @Atredelneshin_eshgh 👑 کانال های پیشنهادی ما 👇 🇮🇷 بصیرت عمار🚩 🔭🔍 @basirrat_ammar کانال دانشجو🎓 🎓 @Official_Daneshjou مطالب زیبا 💝 🌍 http://eitaa.com/joinchat/59637781Ce849d29b1f انتقادات وپیشنهادات👇 @serfanjahateettla
مشاهده در ایتا
دانلود
زهر و عسل 247 مرد خیاطی کوزه ای عسل در دکانش داشت. یک روز می خواست دنبال کاری برود. به شاگردش گفت:این کوزه پر از زهر است! مواظب باش مبادا به آن دست بزنی! شاگرد که می دانست استادش دروغ می گوید حرفی نزد ، مرد از مغازه خارج شد و رفت. شاگردهم کمی بعد از استاپیراهن یک مشتری را بر داشت و به دکان نانوایی رفت و آن را به مرد نانوا داد و دو نان داغ و تازه  گرفت و بعد به دکان برگشت و تمام عسل را با نان خورد و کف دکان دراز کشید. خیاط ساعتی نگذشته بود که بازگشت و با نگرانی از شاگردش پرسید :چه شده چرا کف مغازه خوابیده ای؟ شاگرد ناله کنان پاسخ داد:تو که رفتی من سرگرم کار بودم ، دزدی آمد و یکی از پیراهن ها را دزدید و رفت. وقتی من متوجه شدم ، از ترس تو، زهر توی کوزه را خوردم و دراز کشیدم تا بمیرم و از کتک خوردن و تنبیه آسوده شوم. ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
💢آیا داستان نقاشان رومی و چینی را شنیده اید؟ 248 مردم روم و چین بر سر مهارت و چیرگی خود در هنرنقاشی با یکدیگر بحث ها و گفتگوها می کردند و هریک از آن دو گروه -مهارت و استادی خود را می ستود.پادشاه آن دوران خواست که به این مباحثه ها و رجزخوانی ها پایان دهد.بنابراین برای نقاشان رومی و چینی مسابقه ای ترتیب داد. شاه دو اتاق مجزا در اختیار نقاشان چینی و رومی قرار داد تا مهارت و استادی خود را نشان دهند. او همه امکانات و وسایل لازم برای نقاشی را در اختیار نقاشان چینی قرار داد.ولی رومی ها هیچ چیز از شاه نگرفتند بلکه درهای اتاق را بستند و به صیقل زدن در و دیواراتاق پرداختند. چینی ها همه گونه رنگ را با استادی تمام بکارگرفتند و ترکیبات بدیع و دلنشینی از آن ساختند و بر دیوار آن اتاق نقش زدند وقتی از کار خود فارغ شدند از شادی و شور دهل ها زدند و کرناها نواختند. پادشاه به دیدن کار نقاشان چینیرفت و از دیدن آنهمه نقش های دلفریب بسیار خرسند و شادمان شد.سپس به سوی کارگاه رومیان رفت همین که بدانجا رسید رومیان پرده ها را پس زدند و ناگهان پادشاه صحنه رویایی حیرت انگیزی دید. همه نقش ها و تصاویررنگین و زیبای چینی ها بر دیوار اتاق رومیان به شکل افسانه ای منعکس شده بود .پادشاه از دیدن این صحنه شوری خاص پیدا کرد رومی ها کاری خلاق تر و بدیع تر بوجود آوردند و همگان را مجذوب هنر خود کردند آنان نشان دادند زیبایی فقط در نقش و نگار و رنگها نیست. ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
✅دکتر هوماس هایسلوپ،می گوید: ✴️مهمترین عامل خواب آرام بخش که من در طول سالهای متمادی تجربه و ممارستم در مسائل روانی، به آن پی برده ام،همین نماز است. من به عنوان یک پزشک می گویم: 👌بهترین وسیله ایجاد آرامش در درون و اعصاب انسان که تاکنون شناخته ام، نماز است. 📚منبع: کتاب آیین زندگی، دیل کارنگی ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
مرحوم فَشَندی می‌گوید: ‌در مسجد ... اعمال را به جا آورده بودم و با همسرم می‌آمدم. دیدم آقایی نورانی داخل صحن شده‌ و قصد دارند به طرف مسجد بروند. با خود گفتم: این سیّد نورانی در این هوای گرم تابستان از راه رسیده و تشنه است. ‌ظرف آبی به دست ایشان دادم. پس از آشامیدن، ظرف آب را پس دادند. ‌گفتم آقا، شما دعا کنید و فرج (عج) را از خدا بخواهید تا امر نزدیک شود. ‌فرمودند: شیعیانِ ما به اندازه‌ی آب‌خوردنی ما را نمی‌خواهند! اگر ما را بخواهند، می‌کنند و ما می‌رسد. ‌ 📚شیفتگان حضرت مهدی(عج)، جلد۱، صفحه۱۵۵ ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
🌸🍃🌸🍃 دنیای عجیب ثروتمندی می میرد ، و برای زنش 1.9 میلیون دلار پول در بانک باقی می گذارد ؛ و سپس زن ، با راننده شخصی شوهرش ازدواج می کند. راننده می گوید : همیشه برای رئیسم کار میکردم ، اما الان می فهمم که همیشه رئیسم برای من کار می کرد. از ثروت و داشته هایتان، تا فرصت دارید استفاده کنید، در غیر این صورت دیگران از آن استفاده خواهند کرد. عجب😐 ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
#عيد تشريف بياريد حتما؛ خوشحال ميشيم 😂 #کرونا #در_خانه_بمانیم #کرونا_را_شکست_میدهیم ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊مستم کُن آنچنان که ندانم زِ بیخودی در عرصه ‌ی خیال، که آمد، کدام رفت.. ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 249 ✨نان بریدن ✨ سال‌ها پیش مردی به نام مسلم در شهر خوی نانوا بود. او مردی پرهیزگار، قانع و شاکر بود. جعفر پسر مسلم در محله ای زندگی میکرد که یک مغازه‌ی مرغ‌فروشی بود که فروش خوبی هم داشت. روزی جعفر به پدرش گفت: «دوست دارم مالکِ آن مغازه را ببینم و به قیمت بالایی آن را اجاره کنم، مغازه‌ی پرفروشی است.» مسلم گفت: «پسرم هرگز با آجرکردن نانِ کسی به دنبال نان برای خودت نباش. بدان‌! دنیا بزرگ است و خدا را قابلیّت روزی‌ رساندن زیاد است.» اما وسوسه درون جعفر را پر کرده بود. مسلم روزی او را کنار خود به نانوایی برد. خمیر لواشی را به تنور چسباند و سریع خمیر لواش دیگری را دوباره به روی همان لواش که در حالِ پختن بود زد. هر دو خمیر لواش، سنگین شدند و از دیواره‌ی داغ تنور رها شده و داخل تنور افتادند و سوختند. مسلم گفت: «پسرم! دیدی یک لواش در حال پختن بود، لواش دیگر روی آن چسبید، باعث شد نه خودش بپزد و تبدیل به نان شود و نه گذاشت لواش دیگر نان شود. هرگز نان خود را روی نان کس دیگری نزن که برای تو هم نانی نخواهد شد. بدان! اگر اجاره‌ی بالا به آن مغازه بزنی و او را از نان و نوا بیندازی، خودت نیز به نان و نوایی نخواهی رسید و این قانون زندگی است.» ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
🌸🍃🌸🍃 یک روز می فهمی که عاقبت ، این تویی که برای خودت می مانی و آدم ها هرچقدر هم عزیز و هر چقدر هم نزدیک ؛ دنبالِ زندگی و آرزوهای خودشان می روند . روزی به خودت می آیی ، روزی که تارهای سفید موهایت در نبرد تن به تن با تارهای سیاه ، پیروز شده اند ، و تو مانده ای و حسرتِ کارهایی که نکرده ای ، لذتی که نبرده ای و زمانی که برای خودت نگذاشته ای ! تو مانده ای و آرزوهایی که برای رسیدنشان دیر است ... روزی تو پیر خواهی شد و این "برای دیگران بودن ها" و خودت را فراموش کردن ها ، حریفِ حسرت و بغض های شبانه ات نخواهند شد ! ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾
589.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای کاش بجز رنگ خدا رنگ نباشد، در ملک خدا فقر و بلا ، جنگ نباشد ای کاش که در سینۀ کس غصّه نبینند با این همه نعمت ، دل کس تنگ نباشد ای کاش وفا جای جفا شیوۀ ما بود اندیشۀ کج ، حقه و نیرنگ نباشد «اللّهم صلّ عـلی مـحمّد و آل مـحمّد و عجّل الفَرَجَهُم» 🌺اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌺 ┈┈••✾❀🕊♥️🕊❀✾••┈┈ @Atredelneshin_eshgh🔮🌾