eitaa logo
داستان📚 حکایت🗂🗃 پند🔑 (عطــرِدِلنشــینِ عِشــق)
1.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
538 ویدیو
11 فایل
﷽ 👑 @Atredelneshin_eshgh 👑 کانال های پیشنهادی ما 👇 🇮🇷 بصیرت عمار🚩 🔭🔍 @basirrat_ammar کانال دانشجو🎓 🎓 @Official_Daneshjou مطالب زیبا 💝 🌍 http://eitaa.com/joinchat/59637781Ce849d29b1f انتقادات وپیشنهادات👇 @serfanjahateettla
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌱🌷🌱🌷 🌱🌷🌱🌷 🌷🌱🌷 🌱🌷 🌷 460 ✨سگ و مرد عابد ✨ روزی روزگاری، عابد خداپرستی بود که در عبادتکده ای در دل کوه راز و نیاز خدا میکرد، آنقدر مقام و منزلتش پیش خدا زیاد شده بود که خدا هر شب به فرشتگانش امر میکرد تا از طعام بهشتی، برای او ببرند... و او را بدینگونه سیر نمایند. بعد از 70 سال عبادت ، روزی خدا به فرشتگانش گفت: امشب برای او طعام نبرید، بگذارید امتحانش کنیم آن شب عابد هر چه منتظر غذا شد، خبری نشد، تا جایی که گرسنگی بر او غالب شد. طاقتش تمام شد و از کوه پایین آمد و به خانه آتش پرستی که در دامنه کوه منزل داشت رفت و از او طلب نان کرد، آتش پرست 3 قرص نان به او داد و او بسمت عبادتگاه خود حرکت کرد. سگ نگهبان خانه آتش پرست به دنبال او راه افتاد، جلوی راه او را گرفت... مرد عابد یک قرص نان را جلوی او انداخت تا برگردد و بگذارد او براهش ادامه دهد، سگ نان را خورد و دوباره راه او را گرفت، مرد قرص دوم نان را نیز جلوی او انداخت و خواست برود اما سگ دست بردار نبود و نمی گذاشت مرد به راهش ادامه دهد. مرد عابد با عصبانیت قرص سوم را نیز جلوی او انداخت و گفت : ای حیوان تو چه بی حیایی! صاحبت قرص نانی به من داد اما تو نگذاشتی آنرا ببرم؟ به اذن خدای عز و جلٌ ، سگ به سخن آمد و گفت: من بی حیا نیستم، من سالهای سال سگ در خانه مردی هستم، شبهابی که به من غذا داد پیشش ماندم ، شبهایی هم که غذا نداد باز هم پیشش ماندم، شبهایی که مرا از خانه اش راند، پشت در خانه اش تا صبح نشستم... تو بی حیایی، تو که عمری خدایت هر شب غذای شبت را برایت فرستاد و هر چه خواستی عطایت کرد، یک شب که غذایی نرسید، فراموشش کردی و از او بریدی و برای رفع گرسنگی ات به در خانه یک آتش پرست آمدی و طلب نان کردی... مرد با شنیدن این سخنان منقلب شد و به عبادتگاه خویش بازگشت و توبه کرد. 🌷 🌱🌷 🌷🌱🌷 🌱🌷🌱🌷 🌷🌱🌷🌱🌷
🐥🐣🐥 🐣🐥 🐥 461_طنز روزی گذار حجاج یکی از حکام بی رحم دوران بنی امیه به دشتی افتاد در آنجا با پیرمردی از قوم بنی عجل برخورد کرد. حجاج به پیر مرد که در حال دو شیدن شیر بود گفت: می بینم که گله ی سرحال و خوبی داری . چه گاو پر شیری ای پیر مرد آیا از شغلت راضی هستی؟ پیرمرد گفت: زندگی هر روز سخت تر از گذشته می شود نان بخور و نمیر هم مشکل پیدا می شود .از این وضع فقط باید به خدا پناه برد. حجاج گفت: نظرت درباره ی حجاج چیست؟ پیر مرد گفت:لعنت بر او باد که هر چه بدبختی می کشیم از دستظلمهای اوست. خدا ریشه ا ش را بکند. حجاج پرسید: می دانی من کیستم؟ پیرمرد گفت : نه حجاج گفت: من حجاجم. پیرمرد که از ترس دست و پایش را گم کردده بود با لکنت زبان گفت:می دانی من کیستم؟ حجاج گفت:نه پیرمرد گفت:من دیوانه ای از قوم بند عجل هستم که روزی دو بار دیوانه می شوم و الان وقت دیوانگی منست. از سر تقصیرات من بگذرید. حجاج خندید و پیرمرد را رها کرد و رفت. 🐥 🐣🐥 🐥🐣🐥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍خدایا! شاد کن دلی را که گرفته و دلتنگ است! بی نیاز کن کسی را که به درگاهت نیازمند است! امیدوار کن کسی را که ناامید به آستانت آمده! بگیر دستانی که اکنون بسوی تو بلند است! مستجاب کن دعای کسی که با اشکهایش تو را صدا می زند! حامی آن دلی باش که تنها شده است! با دستهای مهربانت ، با تمام قدرت و عظمت و تواناییت. ببار رحمتت را بر بندگانت ... 💥آمین اى مهربان ترين ... شبتون ارام🌹🌺🌸🌼🌹     ┈┈••☘🍃🐣🍃☘••┈┈ 💫 @Atredelneshin_eshgh💫
❖ سلام آخرین چهارشنبہ زیباے 🌷🍃 اردیبهشت ماهتون زیبا☕️ روز بهارے تون آکنده از شادی های بی پایان نگاهتون خندان دیوار دلتون بلند اندیشه تون مثبت رونق در کارتون برکت تو سفره تون عشق و مهربانی مهمون خونه هاتون🌷🍃     ┈┈••☘🍃🐣🍃☘••┈┈ 💫 @Atredelneshin_eshgh💫
✅شمع صفت باش! ✍شمع را ببین!هر چه به آن نزدیک تر میشوی روشنایی و گرمای بیشتری دریافت می کنی. قرآن می خواهد ما شمع صفت باشیم، یعنی هر کی به ما نزدیک تر است بهره و سود بیشتری دریافت کند، به همین خاطر سفارش میکند که اول پدر و مادر خود را مورد نوازش و احسان و لطف قرار دهید و بعد نزدیکان خود از قبیل همسر، فرزندان، بستگان و آشنایان.... بِالوالِدَینِ إحساناً وَ ...؛ به والدین خود نیکی کنید.     ┈┈••☘🍃🐣🍃☘••┈┈ 💫 @Atredelneshin_eshgh💫
🍃حضرت علی (ع) : 🌸زیبایی زمین به انسان 🍃زیبایی انسان به عقل 🌸زیبایی عقل به ایمان 🍃زیبایی ایمان به عمل 🌸زیبایی عمل به اخلاص 🍃زیبایی اخلاص به دعا 🌸وزیبایی دعا به صلوات با صلوات برمحمد وال محمد 🍃🌸اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 🍃🌸وَ آلِ مُحَمَّدٍ 🍃🌸وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ     ┈┈••☘🍃🐣🍃☘••┈┈ 💫 @Atredelneshin_eshgh💫
🥀🌱🥀🌱🥀 🌱🥀🌱🥀 🥀🌱🥀 🌱🥀 🥀 462 مردی ثروتمند که زن و فرزند نداشت تمام کارگرانی که پیش او کار می‌کردند برای صرف شام دعوت کرد و جلوی آنها یک نسخه قرآن مجید و مبلغی پول گذاشت و هنگامی که از صرف شام فارغ شدند از آنها پرسید قرآن را انتخاب می‌کنید یا آن مبلغ پولی که همراه آن گذاشته شده است اول از نگهبان شروع کرد پس گفت: انتخاب کنید؟ نگهبان بدون اینکه خجالت بکشد جواب داد: آرزو دارم که قرآن را انتخاب کنم ولی تلاوت قرآن را بلد نیستم لذا مال را می‌گیرم چرا که فایده آن با توجه به وضعیت من بیشتر هست و مال را انتخاب کرد بعداً از کشاورزی که پیش او کار می‌کرد سؤال کرد گفت اختیار کن!؟ کشاورز گفت: زن من خیلی مریض است و نیاز به مال دارم تا او را معالجه کنم اگر مریضی او نبود قطعاً قرآن را انتخاب می‌کردم ولی فعلاً مال را انتخاب می‌کنم بعد از آن سؤال از آشپز بود که آیا قرآن یا مال را انتخاب می‌کنید پس آشپز گفت: من تلاوت را خیلی دوست دارم ولی من پیوسته در کار هستم وقتی برای قرائت قرآن ندارم بنابراین پول را بر می‌گزینم و در سری آخر از پسری که مسئول حیوانات بود پرسید این پسر خیلی فقیر بود پس گفت: من به طور قطعی می‌دانم که تو حتماً مال را انتخاب می‌کنی تا اینکه غذا بخری یا اینکه به جای این کفش پاره پاره خود کفش جدیدی بخری پس آن پسر جواب صحیح داد: درسته من نیاز شدیدی دارم که کفش نو خرید کنم یا اینکه مرغی بخرم تا همراه مادرم میل کنم ولی من قرآن را انتخاب می‌کنم چرا که مادرم گفته است: یک کلمه از جانب الله سبحانه و تعالی ارزشمندتر از هر چیز است و مزه و طعم آن از عسل هم شیرین تر است قرآن را گرفت و بعد از اینکه قرآن را گشود در آن دو کیسه دید در اولین کیسه مبلغی ده برابر آن مبلغی بود که بر میز غذا بود وجود داشت و کیسه دوم یک وثیقه بود که در او نوشته بود: به زودی این مرد غنی را وارث می‌شود پس آن مرد ثروتمند گفت: هر کسی گمانش نسبت به الله خوب باشد پس الله او را ناامید نمی‌کند     ┈┈••☘🍃🐣🍃☘••┈┈ 💫 @Atredelneshin_eshgh💫 🥀 🌱🥀 🥀🌱🥀 🌱🥀🌱🥀 🥀🌱🥀🌱🥀
🌷🍃🌷🍃 🍃🌷🍃 🌷🍃 🍃 463 حکایت زیبا👌 دانشمندی در بیابان به چوپانی رسید و به او گفت: چرا به جای تحصیل علم، چوپانی می کنی؟ چوپان در جواب گفت: آنچه خلاصه دانش‌هاست یاد گرفته ام. دانشمند گفت: خلاصه دانشها چیست ؟ چوپان گفت: پنج چیز است: - تا راست تمام نشده دروغ نگویم - تا مال حلال تمام نشده، حرام نخورم - تا از عیب و گناه خود پاک نگردم، عیب مردم نگویم. - تا روزی خدا تمام نشده، به در خانهٔ دیگری نروم. - تا قدم به بهشت نگذاشته ام، از هوای نفس و شیطان، غافل نباشم دانشمند گفت: حقاً که تمام علوم را دریافته ای، هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب حقیقت علم و حکمت سیراب شده ‎‌‌‌‎    ┈┈••☘🍃🐣🍃☘••┈┈ 💫 @Atredelneshin_eshgh💫 🍃 🌷🍃 🍃🌷🍃 🌷🍃🌷🍃
❄️❄️❄️ ❄️❄️ ❄️ 464 دزدی به خانه احمد خضرویه رفت و بسیار بگشت، اما چیزی نیافت که قابل دزدی باشد. خواست که نومید بازگردد که ناگهان احمد، او را صدا زد و گفت: ای جوان! سطل را بردار و از چاه، آب بکش و وضو بساز و به نماز مشغول شو تا اگر چیزی از راه رسید، به تو بدهم؛ مباد که تو از این خانه با دستان خالی بیرون روی! دزد جوان، آبی از چاه بیرون در آورد، وضو ساخت و نماز خواند. روز شد، کسی در خانه احمد را زد. داخل آمد و ۱۵۰ دینار نزد شیخ گذاشت و گفت این هدیه، به جناب شیخ است. احمد رو به دزد کرد و گفت: دینارها را بردار و برو؛ این پاداش یک شبی است که در آن نماز خواندی. حال دزد، دگرگون شد و لرزه بر اعضایش افتاد گریان به شیخ نزدیک تر شد و گفت: تاکنون به راه خطا می رفتم. یک شب را برای خدا گذراندم و نماز خواندم، خداوند مرا این چنین اکرام کرد و بی نیاز ساخت. مرا بپذیر تا نزد تو باشم و راه صواب را بیاموزم. کیسه زر را برگرداند و از مریدان شیخ احمد گشت. # ﺗﺬﮐﺮﻩ_ﺍﻻﻭﻟﯿﺎ عطار نيشابوری     ┈┈••☘🍃🐣🍃☘••┈┈ 💫 @Atredelneshin_eshgh💫 ❄️ ❄️❄️ ❄️❄️❄️
🌷شهید قدس 🇵🇸 فلسطین را تنها نخواهیم گذاشت. 🕌پروفایل ویژه     ┈┈••☘🍃🐣🍃☘••┈┈ 💫 @Atredelneshin_eshgh💫 🌙