[🧕]: #حجاب
🍃🌸• • •
🌸
✨زن ایرانی یک سرباز نیست...
اما به قدر سرباز میدان جنگ شجاعت دارد و
با اینکه جهاد در میدانهای رزم بر او واجب نیست،
اما به قدر یک جهادگر در راه خدا تلاش میکند
و در تمام صحنه ها حضور دارد.
🌸
🍃🌸 • • •
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
🍃•°
📍| #من_ماسک_میزنم 😷
پےنوشٺ:
[بچه شیعه باید شہید شہ🌿]
الکے بهونه دست #کرونا ندین😌🤞🏻
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
#چــادرانــہ🌸🌱
همــہ بــراے تـو باشد
❴👘❵لبــاس هاے شیـك😏 براے "تـو"
❴👀❵تـوجـہ مـردم براے" تــو"
❴🙇♀❵آزادے و راحـتے بـراے" تــو"
و مــن همین تڪہ
پارچـہ مشڪے چـادرم را مے خواهم
و نیـم نگـاهے از خدا....😍☝️🏻
🌸 #حجاب
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
به عکس توجه کنید، تاحالا تو ایران این تعداد آدم به خاطر #کرونا جونشونو از دست دادن
اگه میخوای از سالن 12 هزارنفری آزادی به استادیوم 100هزار نفری آزادی نرسیم ماسک بزن
#من_ماسک_میزنم
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
🌞🌞🌞🌞
🌞🌞🌞
🌞🌞
🌞
#داستان 593
زن جوانی در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود. چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید و برروی یک صندلی نشست و درآرامش شروع به خواندن کتاب کرد...
مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه میخواند.
وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکوئیت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت.
پیش خود فکر کرد: «بهتر است ناراحت نشوم. شاید اشتباه کرده باشد.»
ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکوئیت برمیداشت ، آن مرد هم همین کار را میکرد. این کار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمیخواست واکنش نشان دهد.
وقتی که تنها یک بیسکوئیت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد: «حالا ببینم این مرد بیادب چکار خواهد کرد؟»
مرد آخرین بیسکوئیت را نصف کرد و نصفش را خورد.
این دیگه خیلی پرروئی میخواست!
او حسابی عصبانی شده بود.
در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت.
وقتی داخل هواپیما روی صندلیاش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که : جعبه بیسکوئیتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده!
خیلی شرمنده شد!! از خودش بدش آمد ... یادش رفته بود که بیسکوئیتی که خریده بود را داخل ساکش گذاشته بود.
آن مرد بیسکوئیتهایش را با او تقسیم کرده بود،
بدون آن که عصبانی و برآشفته شده باشد...
در صورتی که خودش آن موقع که فکر میکرد آن مرد دارد از بیسکوئیتهایش میخورد خیلی عصبانی شده بود.
و متاسفانه دیگر زمانی برای توضیح رفتارش و یا معذرتخواهی نبود...
چهار چیز است که نمیتوان آنها را بازگرداند :
1. سنگ ... پس از رها کردن!
2. حرف ... پس از گفتن!
3. موقعیت... پس از پایان یافتن!
4. و زمان ... پس از گذشتن!
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
🌞
🌞🌞
🌞🌞🌞
🌞🌞🌞🌞
🌼❤️🌼❤️🌼
❤️🌼❤️🌼
🌼❤️🌼
❤️🌼
🌼
#داستان 594
*📖حکایتی پند آموز📖*
*در عهد موسی علیه السلام خانواده ای بی نهایت فقیر که متشکل از یک زن و شوهرش بود، زندگی می کردند.*
*سال ها بود که با فقری بی امان دست و پنجه نرم می کردند. با وجود سختی ها و تلخی های زندگی، صبر داشتند. شبی از شب ها در حالی که زن و شوهر بر رخت خواب دراز کشیده بودند، فکری به ذهن زن رسید. زن گفت: مگر موسی علیه السلام پیامبر خدا نیست؟*
شوهرش گفت: بله.
زن: چرا نرویم نزد او و از سختی های زندگی برایش نگوییم. و از او بخواهیم که حال ما را برای خداوند متعال باز گوید و از او بخواهد که در زندگی مان گشایشی بیاورد.
بلکه ادامه زندگی مان با خوشی و در رفاه سپری شود.
شوهر گفت: بسیار عالی است.
صبح اول وقت رفتند به محضر حضرت موسی علیه السلام و از سختی های زندگی شان گفتند.
موسی علیه السلام به ملاقات پروردگار رفت و حال آن خانواده فقیر و نیازمند را بازگو کرد. خداوند سمیع و علیم است و از ذره ذره کائنات با خبر است.
خداوند متعال به موسی علیه السلام گفت: به آن ها بگو از فضل خودم آن ها را ثروتمند می کنم البته تا یک سال. پس از گذشت یک سال دو باره به حالت اول باز گردانده می شوند. حضرت موسی علیه السلام پیام خداوند متعال را به آن ها رساند. زن و مرد بسیار خوشحال شدند. رزق و روزی فراوان از راه رسید. زود ثروتمند شدند. با گذشت زمان زندگی شان از این رو به آن رو شد.
باری زن به شوهرش گفت: ای مرد این را می دانی که قراره یک سال از این سفره الهی استفاده بکنیم. پس از یک سال همان آش و همان کاسه؛ دو باره فقر و نداری به سراغمان می آید.
شوهر گفت: بله. چاره چیست؟
زن گفت: بیاییم این ثروت را در راه خیر استفاده کنیم و به بندگان خدا نفعی برسانیم. اگر برای مردم خدمت کنیم، وقتی که فقر به سراغمان آمد، نیکی ما را بیاد می آورند و نمی گذارند که ما فقیر باشیم.
شوهر گفت: درست گفتی.
فعالیت های خیریه شان شروع شد. سر دو راهی، خانه ای برای استراحت مسافرین ساختند. از هر طرف خانه خود، درهایی به راه های عمومی باز کردند. هفت راه بودند. بنابر این هفت در باز کردند. هر کسی که از این راه ها می آمد و می رفت از او استقبال می کردند و به او غذا می دادند. در بیست و چهار ساعت دیگشان روی آتش بود. کار آن ها نیکی کردن به مردم بود.
حضرت موسی علیه السلام از دور زندگی شان را زیر نظر داشت.
یک سال گذشت و خبری از فقر نبود. زن و شوهر همچنان مشغول غذا دادن به مردم بود. آن ها چنان غرق در خدمت رسانی بودند که مهلت یک ساله را فراموش کردند. آن سال گذشت و سال جدید از راه رسید؛ اما همچنان رزق و روزی بر آن ها می ریخت. موسی علیه السلام تعجب کرد و از خداوند متعال راز این ماجرا را پرسید. خداوند به موسی گفت: یک دری از درهای رزقم را برای آن ها گشودم؛ اما آن ها هفت در گشوده اند و به بندگانم غذا می دهند. ای موسی شرمم آمد از اینکه در را بر آن ها ببندم. چطور بنده ام از من بخشنده تر باشد.
🌹 ببخشید تا ببخشد خدای بخشنده 🌹
*📿صدقه جاریه📿*
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
🌼
❤️🌼
🌼❤️🌼
❤️🌼❤️🌼
🌼❤️🌼❤️🌼
#تلنگر
فراموش مکن که،
انسان مانند درياست ؛
هر چه عمیق تر باشد آرامتر است...
انسان بزرگ بر خود سخت می گیرد،
وانسان کوچک بر دیگران...
انسان قوی از خودش محافظت میکند ،
و انسان قویتر از دیگران....
و قطعاً این قدرت را فقط میتوان در پناه پروردگار داشت.
هرکس که به او نزدیک تر است،
آرامتر، متواضع تر و قدرتمندتر است،
و تابش نور او را میتوان هر لحظه
حس كرد ...
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
رسم دنیا در همین است آنکه آمد رفتنی ست
بعدِ رفتن نام نیکت بر زبانها ماندنی ست
تا توانی خلق را از خود مرنجان با سخن
آنکه بالاتر نشیند ، آخرش افتادنی ست
عمر و جانت گرچه عمر نوح هم باشد ولی
شیشهٔ عمر گرانم عاقبت بشکستنی ست
تکیه بر ایمان خود کن هم رهِ شیطان مشو
ریسمانِ دست شیطان ظاهراً پوسیدنی ست
ثروتت بند است بر شب شهرتت با یک تبی
عاقبت ثروت به دست وارثان بسپردنی ست
دل مبند بر مال دنیا، مالِ دنیا بی وفاست
خرقهٔ زر هم بپوشی سیم و زر نابردنی ست
بشنو یک پند از دلِ دلخستهٔ این روزگار
رسم دنیا در همین است پند من بشنفتنی ست
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #حجاب
شهیدمشلب
پوشیدن یک چادر آن هم مطابق مد روز؟!
تعجب میکنم!!
#چادرانه
چقدر دقیق شهید #احمد_محمد_مشلب تحریف حجاب را تشریح می کند.👌
ــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
میـگن:↓
ماسڪزدݩتوایـنشرایطبراےمذهبیها بـایدمثݪپـیراهنمشکۍپوشـیدنتومحـرࢪمباشه!
#من_ماسك_میزنم 😷
#بی_تفاوت_نباشیم🌱
#کرونا
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
🌺🌱🌺🌱
🌱🌺🌱
🌺🌱
🌱
#داستان 595
درویشی به در خانه خواجه اصفهانی رفت. به او گفت آدم پدر من و تو است و حوا نیز مادر ماست. پس ما با هم برادریم، تو اینهمه ثروت داری و میخواهم برادرانه سهم مرا بدهی.
خواجه به غلام خود گفت یک فلوس به او بده.
درویش گفت ای خواجه چرا در تقسیم، برابری را رعایت نمیکنی؟
خواجه گفت:
ساکت باش که اگر برادرانت با خبر شوند همین قدرهم به تو نمیرسد...
کشکول شیخ بهائی
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
🌱
🌺🌱
🌱🌺🌱
🌺🌱🌺🌱
#تلنگر
تازمانیکه
همنشینِ گناه باشیم🌱🌹
همنشینِ امامِزمان نخواهیمبود
#تازمانیکه
گرفتارِ نَفس باشیم🍃🥀
همنَفَسِ #امام_زمان نخواهیم بود.