لباس یاس بر تن ڪرد زهـرا
ڪنار دسٺ او بنشسٺ مولا
محمد خطبہ خواند زهـرا بلے گفٺ
غلط گفتم بلے نہ یا علے گفٺ
#ازدواج
#روز_عشق
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ زیبای
«امامزمان با نشستن در خانه نمیآید»
👤 #امام_خمینی ؛ #رهبر_انقلاب
🔻 آیا برای رسیدن به ظهور، فقط دعا کردن کافی است؟
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
🌷اصالت چیست؟🌷
📚 روزی در دُر گرانبهای پادشاه لکه سیاهی مشاهده شد هر کاری درباریان کردند نتوانستد رفع لکه کنند
هر جایی وزیرمراجعه کرد کسی علت را نتوانست پیدا کند
*تا مرد فقیری گفت من میدانم چرا دُر سیاه شده*
پس مرد فقیر را پیش پادشاه بردند
او به پادشاه گفت _در دُر گرانبهای شما کرمی هست که دارد از آن میخورد_
پادشاه به اوخندید وگفت ای مردک مگر میشود در دُر کرم زندگی کند
ولی مرد فقیر گفت *ای پادشاه من یقین دارم کرمی در آن وجود دارد*
پادشاه گفت اگر نبود گردنت را میزنم و مرد بیچاره پذیرفت *وقتی دُر را شکافتند دیدند کرمی زیر قسمت سیاهی رنگ وجود دارد*
پادشاه از پاسخ او خوشش آمد و دستور داد
او را در گوشه ای از آشپزخانه جا دهند و مقداری از پس مانده غذاها نیز به او دادند
روز بعد پادشاه سوار بر اسب شد و رو به مرد فقیر کرد و گفت این بهترین اسب من است نظرت تو چیست
*مرد فقیر گفت* بهترین در تند دویدن هست ولی یه ایرادی نیز دارد پادشاه گفت چه ایرادی
فقیر گفت در اوج دویدن اگر هم باشدوقتی رودخانه رادیدبه درون رودخانه میپرد
پادشاه باورش نشد و برای امتحان اسب و *_صحت ادعای مرد فقیر_* سوار بر اسب از کنار رودخانه ای گذشتکه اسب سریع خود ش را درون آب انداخت
پادشاه از دانایی مرد فقیر *متعجب شد و یک شب دیگر* نیز او را در محل قبلی با پس مانده غذا جا داد و روز بعد خواست تا او را بیاورند.
*وقتی نزد پادشاه آمد پادشاه از او سوال کرد ای مرد دیگر چه میدانی مرد که به شدت میترسید با ترس گفت*
*میدانم که تو شاهزاده نیستی*
پادشاه به خشم آمد و او را به زندان افکند
_ولی چون دو مورد قبل را درست جواب داده بود پادشاه را در پی کشف واقعیت وا داشت_
و *پادشاه نزد مادرش رفت* و گفت ای مادر راستش را بگو من کیستم این درست است که شاهزاده نیستم
مادرش بعد کمی طفره رفتن گفت حقیقت دارد پسرم
چون من و شاه بی بهره از داشتن بچه بودیم
و از به تخت نشستن برادرزاده های شاه هراس داشتیم
وقتی یکی از خادمان دربار تو را به دنیا آورد تو را از او گرفتیم و گفتیم ما بچه دار شدیم
*و بدین طریق راز شاهزاده نبودن پادشاه مشخص شد*
پادشاه بار دیگر مرد فقیر را خواست
ولی این مرتبه برای چگونگی پی بردن به این وقایع بود و به مرد فقیر گفت
_چطور آن *دُر و اسب و شاهزاده نبودن مرا* فهمیدی_
مرد فقیر گفت
*دُر را از آنجایی که* هر چیزی تا از درون خودش خراب نشود از بین نمیرود را فهمیدم
*و اسب را چون* پاهایش پشمی بود و کُلک داشتند فهمیدم که
این اسب در زمان کُره ای چون اسب ها و گاومیش ها یک جا چرامیکردن با گاومیشی اُنس گرفته و از شیر گاومیش خورده بود و به همین خاطر از آب خوشش می آید
*_سپس پادشاه گفت اصالت مرا چگونه فهمیدی،مرد فقیر گفت_*
موضوع اسب و دُر که برایت مهم بودند را گفته بودم
ولی تو دو شب مرا
_در گوشه ای از آشپز خانه جا دادی *و* پاداشی به من ندادی_
*و این کار دور از کرامت یک شاهزاده بود و تو یک آدم تازه به دوران رسیده ای*
و من هم فهمیدم تو شاهزاده نیستی....!!
*آری اکثر خصایص ذاتی خیلی افراد اینگونه است* *یعنی در خون طرف باید اصالت باشداصالت به ریشه است*
*هیچگاه آدم کوچک بزرگ نمی شود وبرعکس هیچوقت بزرگی کوچک نمی شود*✋
*نه هرگرسنه ای فقیراست!*
*ونه هربزرگی بزرگوار!*
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
📌قالیباف: پرونده ترور شهید سلیمانی با قدرت پیگیری شود
رئیس مجلس شورای در دیدار نخست وزیر عراق:
🔹عراق برای تکتک ایرانیان از جایگاه بالایی برخوردار است.
🔹روابط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دو کشور در بالاترین سطح در حال تعمیق است.
🔹مسیر توسعه روابط و تبادلات تجاری و اقتصادی با عراق به عنوان شریک راهبردی و همچنین با سایر همسایگان در اولویت اول مجلس است.
🔹 آمریکا حریم عراق را نقض و با گستاخی اقدام به ترور کسانی کرده که برای خرد کردن استخوانهای تروریسم جان خود را به خطر انداختهاند و این موضوع سادهای نیست، بنابراین پرونده بزرگ ترور آمریکایی با قدرت باید پیگیری شود.
#ضربه_متقابل
#انتقام_سخت
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
⭕️ دشمنت_شرمنده_آقا
🔹واکنش جالب پرستاران به سخنان رهبر انقلاب که فرموده بودند: وقتی برخی ماسک نمیزنند من از آن پرستار فداکار خجالت میکشم
#کرونا
#من_ماسک_میزنم
#عمار_ولایت
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
❣🌺❣🌺
🌺❣🌺
❣🌺
🌺
📚 #داستان 604کوتاه اما زیبا
اصالت مهم تر است یا تربیت
می گویند: روزی شاه عبّاس در اصفهان به خدمت عالم زمانه، شيخ بهایی رسيد. پس از سلام و احوالپرسی، از شيخ پرسيد:
در برخورد با افراد اجتماع، اصالت ذاتیِ آن ها بهتر است
يا تربيت خانوادگی شان؟
شيخ گفت: هر چه نظر حضرت اشرف باشد، همان است.
ولی، به نظر من "اصالت" ارجح است.
و شاه بر خلاف او گفت: شک نکنيد که "تربيت" مهمّ تر است.
بحث ميان آن دو بالا گرفت و هيچ يک نتوانستند يکديگر را قانع کنند.
به ناچار شاه برای اثبات حقّانيّت خود، او را به کاخ دعوت کرد تا حرفش را به کرسی بنشاند.
فردای آن روز، هنگام غروب، شيخ به کاخ رسيد.
بعد از تشريفات اوّليّه، وقت شام فرا رسيد. سفره ای بلند پهن کردند.
ولی، چون چراغ و برقی نبود، مهمانخانه سخت تاريک بود.
در اين لحظه، پادشاه دستی به کف زد و با اشاره ی او چهار گربه، شمع به دست حاضر شدند و آن جا را روشن کردند.
در هنگام شام، شاه دستی پشت شيخ زد و گفت ديدی گفتم: "تربيت" از "اصالت" مهمّ تر است.
ما اين گربه های نااهل را اهل و رام کرديم.
که اين نتيجه ی اهمّيّت "تربيت" است.
شيخ در عين اين که هاج و واج مانده بود، گفت: من فقط به يک شرط حرف شما را می پذيرم و آن، اين که فردا هم گربه ها مثل امروز چنين کنند.
شاه که از حرف شيخ سخت تعجّب کرده بود، گفت:
اين چه حرفی است. فردا مثل امروز و امروز هم مثل ديروز!
کار آن ها اکتسابی است که با تربيت و ممارست و تمرين زياد انجام می شود.
ولی، شيخ دست بردار نبود که نبود.
تا جایی که، شاه عبّاس را مجبور کرد تا اين کار را فردا تکرار کند.
لذا، شيخ فکورانه به خانه رفت.
او وقتی از کاخ برگشت، بی درنگ دست به کار شد.
چهار جوراب برداشت و چهار موش در آن نهاد.
فردا او باز طبق قرار قبلی به کاخ رفت. تشريفات همان و سفره همان و گربه های بازيگر همان شاه که مغرورانه تکرار مراسم ديروز را تاکيدی بر صحّت حرف هايش می ديد.
زير لب برای شيخ رجز می خواند. که در اين زمان، شيخ موش ها را رها کرد.
در آن هنگام، هنگامه ای به پا شد؛ يک گربه به شرق، ديگری به غرب، آن يکی شمال، و اين يکی جنوب.....
اين بار شيخ دستی بر پشت شاه زد و گفت: شهريارا !
يادت باشد اصالت گربه، موش گرفتن است؛ گرچه "تربيت" هم بسيار مهمّ است. ولی، "اصالت" مهمّ تر است.
يادت باشد با "تربيت" می توان گربه ی اهلی را رام و آرام کرد؛
ولی، هر گاه گربه موش را ديد، به اصل و "اصالت" خود بر می گردد.
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
❣
🌺❣
❣🌺❣
🌺❣🌺❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ رهبر ایران قطعا به دنبال انتقام ترور ژنرال سليمانی است، پرسش چگونگی این انتقام است...
#ضربه_متقابل
#انتقام_سخت
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
#داستان 605
ﻣﺮﺩﯼ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ .
ﺍﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻠﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﺩﺭﺵ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﻮﺩ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺩﻫﺪ ﺗﺎ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﭘﺴﺖ ﺷﻮﺩ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ٬ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﺭﺏ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ.
ﻣﺮﺩﻧﺰﺩﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ:
ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺏ ﭼﺮﺍ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟
ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ :
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪ ﮔﻞ ﺑﺨﺮﻡ ﻭﻟﯽ ﭘﻮﻟﻢ ﮐﻢ ﺍﺳﺖ.
ﻣﺮﺩ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﯿﺎ٬ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﯾﮏ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻞ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺸﻨﮓ ﻣﯿﺨﺮﻡ ﺗﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪﻣﺎﺩﺭﺕ ﺑﺪﻫﯽ .
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯽ ﺷﺪﻧﺪ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻞ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺣﺎﮐﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﻭ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺑﺮ ﻟﺐ ﺩﺍﺷﺖ.
ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ :
ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ؟
ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ :
ﻧﻪ، ﺗﺎ ﻗﺒﺮ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﺍﻫﯽ ﻧﯿﺴﺖ !
ﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻮﯾﺪ٬
ﺑﻐﺾ ﮔﻠﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﻟﺶ ﺷﮑﺴﺖ .
ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩ٬ ﺑﻪ ﮔﻞ ﻓﺮوشى برگشت ، ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻞ ﺭﺍ ﭘﺲ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ۲۰۰ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺪﻫﺪ !
#ﺷﮑﺴﭙﯿﺮ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ :
ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺗﺎﺝ ﮔﻞ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺎﺑﻮﺗﻢ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﯼ،
ﺷﺎﺧﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﯿﺎﻭﺭ
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
📸 #تحریم_فروشندگان_بی_ماسک
🔹از کسانی که به سلامتی و جان ما احترام نمی گذارند، خرید نمی کنیم.
#من_ماسک_میزنم
#کرونا
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
#گفت_و_شنود
گفت: چه خبر؟!
گفتم: در حالی که مردم با تورم و گرانی و بیکاری و دهها مشکل دیگر دست به گریبان هستند، روزنامههای زنجیرهای تیترهای اول خود را به حضور چند خانم در مسابقه فوتبال ایران و سوریه اختصاص دادهاند.
گفت: دارند رد گم میکنند که حواس مردم از ناکارآمدی مدعیان اصلاحات پرت شود!
گفتم: نوشتهاند چرا چند زن سوریهای میتوانند وارد استادیوم شوند ولی زنان ایرانی اجازه ندارند.
گفت: همین روزنامهها به دولت احمدینژاد اعتراض میکردند که چرا با ورود خانمها به استادیوم ورزشی موافقت کرده است.
گفتم: مسئله زنجیرهایها دولت سوریه است که مقابل تروریستهای داعش ایستاده است وگرنه چندی قبل تعدادی از زنان کرهجنوبی که یک کشور تحت سلطه آمریکاست برای تماشای فوتبال ایران و کرهجنوبی وارد استادیوم شده بودند ولی زنجیرهایها جیک هم نزدند!
گفت: یعنی بعضیها تا این اندازه کشته مرده غرب هستند؟
گفتم: چه عرض کنم؟! به یارو گفتند اگر همه دنیا رو بهت بدهند چه میکنی؟ گفت؛ میفروشم میرم آمریکا.
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
علت توسعه نیافتگی ایران
از زبان ناصرالدین شاه؛
ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﻧﺨﺠﻴﺮﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ﻧﺎﺻﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺷﺎﻩ
ﻧﻘﻞ ﺍﺳﺖ: ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻘﺼﺪ ﺷﮑﺎﺭ " ﺁﻫﻮ ...!
ﺑﺪﺷﺖ ﻗﺰﻭﯾﻦ ﺑﺮﺩﻧﺪ...! ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺷﺶ
ﺯﺭﻋﯽ ﺑﻪ ﺷﮑﺎﺭ ﺷﻠﯿﮏ ﮐﺮﺩﻡ ...!
ﻣﻦ ﺑﭽﺸﻢ ﺧﻮﺩ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺗﯿﺮﻡ ﺑﻪ ﺧﻄﺎ ﺭﻓﺖ ...!ﻭﻟﯽ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻥ ﺑﺸﺪﺕ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺗﻤﺎﻣﺘﺮ ﻫﻮﺭﺍ ﻭ
ﻫﻴﺎﻫﻮ ﻭ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ
ﺍﻋﻠﯿﺤﻀﺮﺗﺎ ﮐﻪ ﺗﯿﺮﺕ ﺑﻪ ﻫﺪﻑ ﺧﻮﺭﺩ ...!!
ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺘﻪ
ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﻣﻼﺯﻣﻴﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ:
ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﻣﻠﮏ ﻭ ﻣﻤﻠﮑﺖ
ﺗﻨﮓ ﻭ ﺗﺎﺭﻳﮏ ﺍﺳﺖ ...! ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﭘﺎﭼﻪ ﺧﻮﺍﺭﯼ ...!
ﺭﯾﺸﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪ ...!!
ﺟﺎﻟﺐ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﯾﻨﺎﻥ ﭘﯽ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﻮﺩﻡ
ﻧﺒﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭﻩ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻧﺪ
ﺑﻪ ﺗﺸﻮﻳﻘﻢ ﻭ ﻫﻮﺭﺍ ﮐﺸﯿﺪﻥ!!!
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
🕊🌸🕊🌸
🌸🕊🌸
🕊🌸
🌸
#داستان 606
جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست. عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: «چه میبینی؟»
گفت: «آدمهایی که میآیند و میروند و گدای کوری که در خیابان صدقه میگیرد.»
بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: «در آینه نگاه کن و بعد بگو چه میبینی؟»
گفت: «خودم را میبینم!»
عارف گفت: «دیگر دیگران را نمیبینی، در حالی که آینه و پنجره هر دو از یک ماده اولیه ساخته شدهاند. اما در آینه لایه نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمیبینی. این دو شی شیشهای را با هم مقایسه کن؛ وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را میبیند و به آنها احساس محبت میکند. اما وقتی از جیوه (یعنی ثروت، کبر، غرور، پلیدی یا ...) پوشیده میشود، تنها خودش را میبیند. تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش جیوهای را از جلو چشمهایت برداری تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری.
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
🌸
🕊🌸
🌸🕊🌸
🕊🌸🕊🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوران بزن و در رو تمام شده
گفتم دوران بزن و در رو تمام شده اینجور نیست که شما بگویید میزنیم و در میرویم؛ نخیر پایتان گیر خواهد افتاد و ما دنبال میکنیم.
اینجور نیست که ملت ایران بخواهد کسی را که تعرضی میکند، رها کند.
۱۳۹۴/۲/۱۶
#انتقام_سخت
#ضربه_متقابل
#هواپیمای_ماهان
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
ناامیدیچرا؟!
مڹغیرٺوبہڪسےرونینداختم
مڹفقطٺورامیدانمیارب🤲
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
#استوری
#تلنگر
ازش پرسیدڹ چرا زیر
وزنہ پاڪت میذاری؟
گفت مڹ چای مے فروشم
نہ پاڪت !
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
🦋 گر چه دیوار افکند، سایه دراز
باز گردد سوی او آن سایه باز
این جهان کوه ست و فعل ما ندا
سوی ما آید ندا ها را صدا 🦋
#مولانا
🌱🌾🌱🌾
🌾🌱🌾
🌱🌾
🌾
👌#داستان 607 کوتاه پند آموز
💭مدرسهای دانشآموزان را با اتوبوس به اردو میبرد. در مسیر حرکت، اتوبوس به یک تونل نزدیک میشود که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده میشود: «حداکثر ارتفاع سه متر»
ارتفاع اتوبوس هم سه متر بود ولی چون راننده قبلا این مسیر را آمده بود با کمال اطمینان وارد تونل میشود اما سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده میشود و پس از به وجود آمده صدایی وحشتناک در اواسط تونل توقف میکند.
💭پس از آرام شدن اوضاع مسئولین و راننده پیاده شده و از دیدن این صحنه ناراحت میشوند. پس از بررسی اوضاع مشخص میشود که یک لایه آسفالت جدید روی جاده کشیدهاند که باعث این اتفاق شده و همه به فکر چاره افتادند؛ یکی به کندن آسفالت و دیگری به بکسل کردن با ماشین سنگین دیگر و غیره.
💭اما هیچ کدام چارهساز نبود تا اینکه پسربچهای از اتوبوس پیاده شد و گفت: «راه حل این مشکل را من میدانم!»
یکی از مسئولین اردو به پسر میگوید: «برو بالا پیش بچهها و از دوستانت جدا نشو!»
پسربچه با اطمینان کامل میگوید: «به خاطر سن کم مرا دست کم نگیرید و یادتون باشه که سر سوزن به این کوچکی چه بلایی سر بادکنک به آن بزرگی میآورد.»
💭مرد از حاضر جوابی کودک تعجب کرد و راهحل را از او خواست. بچه گفت: «پارسال در یک نمایشگاهی معلممان یادمان داد که از یک مسیر تنگ چگونه عبور کنیم و گفت که برای اینکه دارای روح لطیف و حساسی باشیم باید درونمان را از هوای نفس و باد غرور و تکبر و طمع و حسادت خالی کنیم و در این صورت میتوانیم از هر مسیر تنگ عبور کنیم و به خدا برسیم.»
مسئول اردو از او پرسید: «خب این چه ربطی به اتوبوس دارد؟»
💭پسربچه گفت: «اگر بخواهیم این مسئله را روی اتوبوس اجرا کنیم باید باد لاستیکهای اتوبوس را کم کنیم تا اتوبوس از این مسیر تنگ و باریک عبور کند.»
پس از این کار اتوبوس از تونل عبور کرد.
✅خالی کردن درون از هوای کبر و غرور و نفاق و حسادت رمز عبور از مسیرهای تنگ زندگی است.
🌸✨🌸حدیثی از معصوم 🌸✨🌸
امام کاظم(علیه السلام)مےفرمایند: إِنَّ الزَّرعَ یَنبُتُ فِی السَّهلِ وَلایَنبُتُ فِی الصَّفا فَکَذلِکَ الحِکمَةُ تَعمُرُ فی قَلبِ المُتَواضِعِ وَلا تَعمُرُ فی قَلبِ المُتَکَبِّرِ الجَبّارِ، لأِنَّ اللّه جَعَلَ التَّواضُعَ آلَةَ العَقلِ وَجَعَلَ التَّکَبُّرَ مِن آلَةِ الجَهلِ؛
زراعت درزمین هموار می روید،
نه برسنگ سخت!
و چنین است که حکمت در دلهای متواضع جای می گیرد نه در دل های متکبر.
خداوند متعال،تواضع را وسیله عقل،
و تکبر را وسیله جهل قرار داده است.
📔تحف العقول،ص۳۹۶
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
🌾
🌱🌾
🌾🌱🌾
🌱🌾🌱🌾
یکی رفت،یکی موند
یکی از غصه هاش خوند
یکی برد،یکی باخت
یکی با قسمتش ساخت
یکی رنجید،یکی بخشید
یکی از آبروش ترسید
یکی بد شد،یکی رد شد
یکی پابند مقصد شد
تو اما باش!
خدا اینجاست
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
🌷🌺🌷🌺
🌺🌷🌺
🌷🌺
🌺
#داستان 608
✨﷽✨
#داستانک_آموزنده
✍دکتری برای خواستگاری دختری رفت، ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول میکنم که مامانت به عروسی نیاید! آن جوان در کار خود ماند و پیش یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت:در سن یک سالگی پدرم مرد و مادرم برای اینکه خرج زندگیمان را تامین کند در خانه های مردم رخت و لباس میشست.. حالا دختری که خیلی دوستش دارم شرط کرده که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است. گذشته مادرم مرا خجالت زده کرده است.به نظرتان چکار کنم!! استاد به او گفت:از تو خواسته ای دارم ؛به منزل برو و دست مادرت را بشور، فردا به نزد من بیا و بهت میگم چکار کنی.
و جوان به منزل رفت و اینکار را کرد ولی با حوصله دستای مادرش را در حالی که اشک بر روی گونه هایش سرازیر شده بود انجام داد..زیرا اولین بار بود که دستان مامانش درحالی که از شدت شستن لباسهای مردم چروک شده و تماما تاول زده و ترک برداشته اند را دید ، طوری که وقتی آب را روی دستانش میریخت از درد به لرز میفتاد.
پس از شستن دستان مادرش نتونست تا فردا صبر کند و همون موقع به استاد خود زنگ زد و گفت: ممنونم که راه درست را بهم نشون دادی! من مادرم را به امروزم نمیفروشم..چون اون زندگی اش را برای آینده من تباه کرد!!
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
🌺
🌷🌺
🌺🌷🌺
🌷🌺🌷🌺
#تلنگر 🌱
آقای خونه...
مهمون که میاد؛
لطفا نشینین و گرمِ صحبت شین❌
کمک کردن به همسـرتون درمهمانیها،
لطف نیستا
وظیفـه شماست.
حمایتش کنید، تاعاشــ💗ـقتون بمونه.
#همسرداری💍
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
🍃❣🍃❣
❣🍃❣
🍃❣
❣
#داستان 609
❣بسیار بسیار زیباست👇
دزدی مرتبا به دهكده ای ميزد،
ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﺩﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ، ﺷﺒﻴﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ
ﯾﮑﯽ گفت: ﺩﺯﺩ، ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ،
ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﺵ ﺷﺒﯿﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻩ.
ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﯾﻘﯽ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ.
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ:
ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ؛ ﺩﺯﺩ، ﺧﻮﺩ ﮐﺪﺧﺪﺍﺳﺖ!
ﻣﺮﺩﻡ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﯼ ﺯﺩند ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ:
ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻧﮕﯿﺮ،
ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ،
ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ؛
ﺗﻨﻬﺎ ﻋﺎﻗﻞ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺍﻭﺳﺖ...
ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ. ﻭقتی ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ می ﺷﺪﻧﺪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺩﺯﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﺩﺭﮎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ، ﻓﺮﺳﻨﮕﻬﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪﺩﺍﺷﺖ!
ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ.
ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺑﺎﺩﯼ،
ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ، ﺑﻬﺎﻳﺶ ﺳﻨﮕﯿﻦ
ﻭﻟﯽ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ، ﺍﻧﻌﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ.
★═हई༻★༺ईह═★
@Atredelneshin_eshgh
★═हई༻💌༺ईह═★
❣
🍃❣
❣🍃❣
🍃❣🍃❣