💐 بر چشمۀ نور؛ دخت موسی صلوات
💐 بانوی بهشــــت و روح والا صلوات
💐 #معصومه به قم نشان و یاد زهراست
💐 تقــــدیم بدان نشـــــان زهرا صلوات
🌺 بر بانوی با شـــــــــــکوهِ ایران صلوات
🌺 #معصومه؛ به روحِ دین و ایمان صلوات
🌺 آمد زِ مدینـــة النبـی ســـــــوی رضــــا
🌺 وبر خواهر و آن امام از جـــان صلوات
🍃 بانوی کرامت و صفـــا را صلوات
🍃 آن خواهر و زائر رضا را صلوات
🍃 تقدیم بدان شفیعه در باغ بهشــــــت
🍃 #معصومه؛ نشـــان اولیا را صلوات
🌸 بر دختِ امام هفتــم از جان صلوات
🌸 بر فخر و شکوهِ قم هزاران صلوات
🌸 #معصومه که او شفیعۀ روز جزاست
🌸 تقدیم بر او چو آبشـــــــاران صلوات
🌼 بر خواهـــــــــرِ آفتــــاب تابان صلوات
🌼 #معصومه، برآن شـــــکوه ایمان صلوات
🌼 بر طلعت نور و فخر قــــــم، دختِ امام
🌼 چون جاریِ چشمه ها چو باران صلوات
#حضرت_معصومه (س)
#صلوات
📡 @atrekhas 🇮🇷
📡 @atrekhas 🇮🇷
🐕 سگ در حق من دعا کرد 🐕
یکی از علمای ربانی قرن دوازدهم مرحوم آیت الله سید محمد باقر شفتی رشتی معروف به حجه الاسلام شفتی است که از مجتهدین برازنده و پرهیزکار بود او به سال 1175 ه - ق در جزیره طارم گیلان دیده به جهان گشود و به سال 1260 در سن 85 سالگی در اصفهان از دنیا رفت و مرقد شریفش در کنار مسجد سید اصفهان، معروف و مزار علاقمندان است.
وی در مورد نتیجه ترحم و فراز و نشیب زندگی خود، حکایتی شیرین دارد که در اینجا می آوریم:
حجه الاسلام شفتی در ایام تحصیل خود در نجف و اصفهان به قدری فقیر بود که غالبا لباس او از زیادی وصله به رنگهای مختلف جلوه می کرد، گاهی از شدت گرسنگی و ضعف، غش می کرد، ولی فقر خود را کتمان می نمود و به کسی نمی گفت.
روزی در مدرسه علمیه اصفهان، پول نماز وحشتی بین طلاب تقسیم می کردند وجه مختصری از این ناحیه به او رسید، چون مدتی بود گوشت نخورده بود، به بازار رفت و با آن پول جگر گوسفندی را خرید و به مدرسه بازگشت، در مسیر راه ناگاه در کنار کوچه ای چشمش به سگی افتاد که بچه های او به روی سینه او افتاد و شیر می خورند، ولی از سگ بیش از مشتی استخوان باقی نمانده بود و از ضعف، قدرت حرکت نداشت.
حجه الاسلام به خود خطاب کرد و گفت: اگر از روی انصاف داوری کنی، این سگ برای خوردن جگر، از تو سزاورتر است، زیرا هم خودش و هم بچه هایش گرسنه اند، از این رو جگر را قطعه قطعه کرد و جلو آن سگ انداخت.
خود حجه الاسلام شفتی نقل می کند: وقتی یک پاره های جگر را نزد سگ انداختم گوئی او را طوری یافتم که سر به طرف آسمان بلند کرد و صدائی نمود، من دریافتم که او در حق من دعا کرد از این جریان چندان نگذشت که یکی از بزرگان، از زادگاه خود شفت مبلغ دویست تومان برای من فرستاد و پیام داد که من راضی نیستم از عین این پول مصرف کنی، بلکه آن را نزد تاجری بگذار تا با آن تجارت کند و از سود تجارت از او بگیر و مصرف کن.
من به همین سفارش عمل کردم، به قدری وضع مالی من خوب شد که از سود تجارتی آن پول، مبلغ هنگفتی به دستم آمد و با آن حدود هزار دکان و کاروانسرا خریدم و یک روستا را در اطراف محلمان بنام کردند، به طور دربست خریداری نمودم، که اجاره کشاورزی آن در سال نهصد خروار برنج می شد، دارای اهل و فرزندان شدم و قریب صد نفر از در خانه من نان می خورند، تمام این ثرورت و مکنت بر اثر ترحمی بود که من به آن سگ گرسنه نمودم، و او را بر خودم ترجیح دادم.
📚 قصص الدعا
#ارحم_ترحم
#صلوات
📡 @atrekhas 🇮🇷
عطرخاص،قم،حرم معصومین علیهم السلام.mp3
2.76M
🍃💚﷽💚🍃
🎤 🔊 #استادمومنی
#قم ، حرم معصومین علیهم السلام
#حضرت_معصومه (س)
#صلوات
📡 @atrekhas 🇮🇷
عطرخاص.mp3
4.62M
🍃💚﷽💚🍃
🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨
🎤 🔊 #مطیعی
روشنی چشم پدر، جان برادر شده ای
«حضرت معصومه سلام الله علیها»
🔋 حجم: 4.41 mb
⏱ زمان: ۹ دقیقه ۴۴ ثانیه
📡 @atrekhas 🇮🇷
عطرخاص.mp3
1.37M
🎤 🔊 #استادرائفی_پور
#تلنگر...
خواب بسیار عجیب و تفکر آمیز
#استادشجاعی...
اَلَّلھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج
🌸🍃 #صلوات
📡 @atrekhas 🇮🇷