May 11
May 11
عطر1و1،استادقرائتی،ویژگی های خاص امیرالمومنین.mp3
1.35M
🍃💚﷽💚🍃
🎤 🔊 #استادقرائتی
ویژگی های خاص #امیرالمومنین
علیه السلام
📡 @atrekhas 🇮🇷
عطر1و1،استادعالی،مرگ راحت.mp3
3.04M
🎤 🔊 #استادعالی
🌾🍁 #مرگ_راحت
🌾🍁 #مرگ
📡 @atrekhas 🇮🇷
«عادتكم الاحسان و سجیّتكم الكرم»؛ خاطره شنیدنی قرائتی از توسل به امام رضا!
خاطره اى دارم كه با چند مقدّمه بیان مىكنم:
۱- زمانى وضعیّت مردم سامرا خیلى بد و گرفتار ضعف و فقر بودند به صورتى كه ضرب المثل شده بود كه فلانى مثل فقراى سامرا است. آنها حمام نداشته و در رودخانه استحمام می كردند.
۲- آیت اللّه بروجردى قدس سره تصمیم گرفتند در آن شهر حمامى بزرگ و در كنار آن حسینیه اى را براى شیعیان بسازند تا زیارت امام هادى علیه السلام نیز از مظلومیّت بیرون بیاید.
۳- به پیروى از آن سیاست براى رونق زیارت امام هادى علیه السلام، آیة اللَّه العظمى خوانسارى – كه در تهران بودند به عدّه اى از طلبه ها پیغام داده و سفارش كردند كه ماه رمضان آن سال روزها بخوابند و شبها در حرم امام هادى علیه السلام احیا بگیرند.
۴- آیة اللَّه العظمى شیرازى هم در راستاى این سیاست، عدّه اى از نیروهاى حوزه را به سامرا فرستادند. به هر حال توفیقى بود كه یك ماه رمضان من در آن مراسم بودم.
در آن زمان فقر شدیدى به یكى از طلاب فشار آورده و به امام هادى علیه السلام پناه آورده بود و كنار صحن آن حضرت ایستاده و عرض مىكرد: من مهمان شما هستم و محتاج و…
می گفت: كمى ایستادم یك وقت آیة اللهِ العظمى شیرازى از حرم بیرون آمد و برخلاف رویه همیشگى كه عبا به سر كشیده به طرف درب صحن مى رفتند، به طرف من آمده و مقدارى پول به من داده و فرمودند: این كار به سفارش امام هادى علیه السلام است. شما دفعه اوّلتان است كه گرفتار شده اید و به این درب پناه آورده اید، ولى من بارها اینجا به پناه آمده و نتیجه گرفته ام.
این داستان در ذهنم بود تا اینكه ازدواج كرده و با همسرم به مشهد مقدس رفتیم، چند روزى گذشت، پولم تمام شد، حتّى پول خرید دو عدد نان را نداشتم. خواستم سجّاده نمازم را بفروشم، خانم مانع شد. خواستم تسبیحم را بفروشم، قیمتى نداشت. به حرم امام رضاعلیه السلام رفتم تا با زیارتنامه خواندن پولى بگیرم، امّا كسى به من مراجعه نكرد. مأیوس شدم، یك وقت به یاد داستان سامرا افتادم، آمدم كنار صحن امام رضاعلیه السلام عرض كردم:
یا امام رضا! من مهمان شما هستم و محتاج، به شما پناه آوردهام، شما اهل كرامت و بخشش هستید؛ «عادتكم الاحسان و سجیّتكم الكرم» و توسلى پیدا كردم.
بعد از چند دقیقه یكى از سادات كه از دوستان بود از راه رسید و گفت: آقاى قرائتى! شما كجا هستید، من نیم ساعت است كه دنبال شما مى گردم؟ گفتم: براى چى؟ گفت: روز آخر سفرم است و مقدارى پول زیاد آورده ام، گفتم بیایم به شما قرض بدهم كه ممكن است احتیاج پیدا كنید.
گفتم: فلانى! همه اینها حرف است، امام رضاعلیه السلام شما را براى من فرستاده است.
راوی: حجت الاسلام محسن قرائتی
منبع: خاطرات از زبان استاد محسن قرائتی، سید جواد بهشتی، درسهایی از قرآن، ص ۴۴-۴۶
📡 @atrekhas 🇮🇷
#اطاعت
داستان بسیار زیبای حمال تبریزی اطاعت خداوند
.
یک روز که مثل همیشه در کوچه پس کوچه های شلوغ بازار مشغول حمل بار بود، برای آنکه نفسی تازه کند، بارش را روی زمین می گذارد و کمر راست می کند.
ناگهان صدایی توجهش را جلب می کند.
می بیند بچه ای روی پشت بام مشغول بازی است و مادرش مدام بچه را دعوا می کند که ورجه و ورجه نکن، می افتی.
در همان لحظه بچه به لبه بام نزدیک می شود و ناغافل پایش سر می خورد و به پایین پرت می شود.
مادر جیغی می کشد و مردم خیره می مانند.
ناگهان حمّال پیر فریاد می زند “نگهش دار” و کودک میان آسمان و زمین معلق می ماند
پیرمرد نزدیک می شود، به آرامی او را میگیرد و به مادرش تحویل می دهد.
📡 @atrekhas 🇮🇷