عطر1و1،امید ، شیاطین را ناامید می کند.mp3
2.67M
🎤 🔊 #استادحافظی_نسب
🍃 #امید ، #شیاطین را #نا_امید می کند
📡 @atre1o1 🇮🇷
عطر1و1،آیت الله ضیاءآبادی،دست ازامیرالمومنین ب.mp3
2.16M
🎤 🔊 #آیت_الله_ضیاءآبادی
دست از #امیرالمومنین برندارید
📡 @atrekhas 🇮🇷
May 11
عطر1و1،استادماندگاری،فاصله در روز قیامت.mp3
1.78M
🎤 🔊 #استادماندگاری
🍃 #فاصله در #روز_قیامت
📡 @atrekhas 🇮🇷
ارسال شده از+ کانال #عطر1و1
📡 @atre1o1 🇮🇷
📡 @atrekhas 🇮🇷
#ویژه_ها
🇮🇷 شهدا بعد از فتنه ۱۸ تیر ۷۸ چه کردند؟
#حتمابخوانید
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
بعد از اون غائله 18 تیر 78 تهران و اتفاقاتی که افتاد، سردار باقرزاده از تهران تماس گرفت و گفت: "فلانی! با این اتفاقاتی که توی تهران افتاده، بچه های مذهبی بغض کرده اند و دارن تماس میگیرند که آقا یه تشییعی بذارید تا عطر شهدا توی این شهر پراکنده بشه و یه کم بچه ها آروم بشن"
گفتم: "سردار! چیزی اینجا نیست! شهید نداریم "
چند روزی گذشت و هیچ اتفاقی نیفتاد. خود سردار باقرزاده اومد اهواز و گفت: " برید توی سرزمینهایی که دارید تفحص میکنید؛ توی بیابونها داد بزنید و بگید: آی شهدا! اگه ولایت بر حقه، اگه ولایت رو قبول دارید، الان مملکت به شما نیاز داره. پاشید بیاید"
گفتیم حالا شعاره دیگه، شعار قشنگیه...
سردار کارش رو کرد و برگشت تهران
ما هم رفتیم سر کارمون.
چند روزی گذشت و آقای باقرزاده دوباره تماس گرفت با من که : "فلانی! خبری نشد؟"
گفتم: "نه سردار!"
گفت: "اون کاری که من گفتم رو کردید؟ رفتید داد بزنید؟"
گفتم: " سردار بچه ها دارن زحمت خودشون رو میکشند. کسی پیدا نشده"
گفت: "گفتم برید داااد بزنید و بگید آی شهدا به شما نیاز داریم، پاشید بیایید"
من با دو سه تا سرباز رفتیم توی منطقه هور ، سرم رو از ماشین بیرون بردم مثل دیوونه ها داد میزدم و میگفتم: "آی شهدا به ما گفتن داد بزنیم و بهتون بگیم مملکت به شما نیاز داره. اگه ولایت رو قبول دارید پاشید بیایید."
ما اینو گفتیم و برگشتیم اهواز
وقتی رسیدیم بچه ها گفتند:"فلانی! از شلمچه خبر دادند که 16 تا شهید پیدا شده!"
رفتیم شلمچه 16 تا پیکر رو برداشتیم و برگشتیم اهواز ، گفتند:"آقا! از هور هم 15 تا شهید پیدا شده!... شرهانی هم چند تا شهید پیدا شده."
آقا شهدا شروع کردند به اومدن...
یه شب من از منطقه برگشته بودم که سردار تماس گرفت که: "فلانی! چه خبر؟"
گفتم: " سردار! بحمدالله خبرهایی شده و داره اتفاقاتی میفته"
گفت: " چند تا شدن؟"
گفتم: "هنوز نشمردم"
گفت:" همین امشب راه بیفت و بیارشون تهران"
گفتم:"یه چند روز صبر کنین..."
گفت: "همین امشب راه بیفت بیا. حالا چند تا شدن؟"
گفتم: "گوشی در گوشمه دارم میشمرم"
شمردم. یه وقتی گفتم: "سردار به خدا قسم 72 تا...."
اون طرف خط سردار به گریه افتاد و گفت: " الله اکبر! روز عاشورا هم 72 نفر پای ولایت ایستادند…"
گفتم: "سردار من خودم بچه جنگم. ممکنه بگن شما دارین فیلم بازی میکنین. بذار 73 تا بشن. یا 74 تا .... بذار 70 تاشون کنیم...
سردار باقرزاده گفت: ول کن! هر کسی هر چی میخواد بگه. ورشون دار بیار...
💐 خاطره ای از شهدا _آقای احمدیان
📡 @atrekhas 🇮🇷
🍃💚﷽💚🍃
#حکایت_دنیا
🐜قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود، پس برگشت و جرعه دیگری نوشید ...
باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیندازد تا هر جه بیشتر و بیشتر لذت ببرد ...
مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد ... اما ( افسوس ) که نتوانست از آن خارج شود، پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت ... در این حال ماند تا آنکه نهایتا مُرد ...
دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ! پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد، و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک می شود ...
💥این است #حکایت #دنیا ...
📡 @atrekhas 🇮🇷