eitaa logo
عطرخاص
712 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
13 فایل
اَللَّھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 مزایای #دیگ_های_سنگی #دیگ_سنگ 💫 مهمترین مزایا این است که امام رئوف امام رضا علیه السلام دعا فرمودند و از خدا برای غذاهای که مردم در این ظروف سنگی قرار می دهند برکت خواستند 💫 لذا معنویت و برکت این ظرف ها حتی اگر بظاهر مزیتی هم نداشته باشند مسلم است. چند مزیت این ظروف: 1️⃣ سلامتی بدن دیگ های سنگی سالم ترین ظروف هستند چون انسان از خاک است اگر ظرف از سنگ و خاک سفالی باشد سنخیت دارد و آرامش دهنده است لذا بهترین ظرف غذا ظروف سفالی و #ظروف_سنگی است اما زودپزها و نیز ظروف تفلن سرطان آور است همچنین ظروف آلومینیومی 2️⃣ صرفه جویی در سوخت غذا در این دیگ سنگی ها با کمترین حرارت به بهترین نحوی پخته می شود 3️⃣ گوارا بودن غذا طعم و مزه غذای پخته شده در ظروف سنگی قابل مقایسه با سایر ظروف نیست و غذای طبخ شده در این ظروف بسیار خوش مزه و خوش طعم است 4️⃣ سرعت پخت این دیگ ها مانند دیگ زود پز و البته بدون خطرات و بدون ضررهای آن در کوتاه مدتی غذا را می پزد، هر نوع گوشتی داخل این دیگ سنگی ها با حرارت ملایم دو ساعت خوب می پزد 6️⃣ نسوختن غذا بخاطر نیاز به حرارت کم و نیز سنگی بودن و در نتیجه داغ نشدن زیاد غذا کمتر می سوزد و در صورت تمام شدن آب غذا مقدار سوختگی غذا کمتر می شود 7️⃣ صرفه جویی در مواد شوینده دیگ های سنگی بسیار راحت و حتی بدون مواد شوینده و حتی با آب ولرم و سرد به راحتی شسته می شوند، فرمود خداوندا زندگى را بر گروهى که بیشتر ظروف آنان سفال است مبارک گردان . 📡 @atrekhas 🇮🇷
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
گیف گنبد قشنگ ارباب #کربلا 📡 @atrekhas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عطر1و1،نریمان پناهی،چه بگویم که چه ها بر سر من آوردند.mp3
11.85M
🎤 🔊 #نریمان_پناهی چه بگویم که چه ها بر سر من آوردند طفل و بودم که گل خاطر من پژمردند 📡 @atrekhas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸 👇👇👇 📡 @atresalawet 🇮🇷 📡 @atresalawet 🇮🇷 📡 @atresalawet 🇮🇷 📡 @atre1o1 🇮🇷
هدایت شده از عطر1و1
عزیزان من چیزی جز ترک گناه نیست 1- ترک_گناه چشم 2- ترک_گناه گوش و...... و جوارح بندگی کن تاکه سلطانت کنند 📡 @atrekhas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 #یاصاحب_الزمان #اربعین 🚀 @stickernew 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از عطر1و1
✅ داستان تشرف ✅ 🔴🔵 شیخ حسین آل رحیم نجفی ♦️ قسمت 1⃣ 🌺 شیخ باقر كاظمى (ره) فرمود: در نجف شخصى به نام شیخ حسین آل رحیم زندگى میكرد كه مردى پاك طینت و از مقدسین و مـشـغـول بـه تـحـصـیل علم بود. ایشان به مرض سل مبتلا شد، به طورى كه با سرفه كردن از سـیـنـه‌اش اخلاط و خون خارج مى‌شد. با همه این احوال در نهایت فقر و پریشانى بود و قوت روز خـود را هـم نـداشت . غالب اوقات نزد اعراب بادیه نشین در حوالى نجف اشرف میرفت تا مقدارى قوت، هر چند كه جو باشد به دست آورد.🌾🌾 با وجود این دو مشكل، دلش به زنى از اهل نجف تمایل پیدا كـرد، امـا هـر دفـعـه كه او را خواستگارى میكرد، نزدیكان زن به خاطر فقرش جواب مثبت به او نمىدادند و همین خود علت دیگرى بود كه در هم و غم شدیدى قرار بگیرد. مـدتـى گـذشـت و چـون مـرض و فقر و ناامیدى از آن زن، كار را بر او مشكل كرده بود،تصمیم گـرفـت عـمـلـى را كـه در بین اهل نجف معروف است انجام دهد، یعنى چهل شب چهارشنبه به مسجد كوفه برود و متوسل به حضرت بقیة اللّه ارواحنا فداه بشود، تا به مقصد برسد.🕌 شـیخ حسین میگوید: من چهل شب چهارشنبه بر این عمل مواظبت كردم . شب چهارشنبه آخر شد. آن شب، تاریك و از شب‌هاى زمستان بود. باد تندى مى وزید و باران اندكى هم مىبارید.💨🌧 من در دكه مسجد كه نزدیك در است نشسته بودم، چون نمىشد داخل مسجد شوم، به خاطر خونى كه از سـیـنه‌ام مىآمد و چیزى هم نداشتم كه اخلاط سینه را جمع كنم و انداختن آن هم كه در مسجد جـایـز نـبود. ❄️از طرفى چیزى نداشتم كه سرما را از من دفع كند، لذا دلم تنگ و غم و اندوهم زیاد گشت و دنیاپیش چشمم تاریك شد. فـكـر مىكردم شب‌ها تمام شد و امشب، شب آخر است، نه كسى را دیدم و نه چیزى برایم ظاهر شد. ایـن هـمـه رنـج و مـشقت دیدم بار زحمت و ترس بر دوش كشیدم تا بتوانم چهل شب از نجف به مسجد كوفه بیایم با همه این زحمات، جز یاس و ناامیدى نتیجه‌اى نگرفتم . در ایـن كار خود تفكر میكردم در حالى كه در مسجد احدى نبود. 🔥آتشى براى درست كردن قهوه روشـن كـرده بـودم و چون به خوردن آن عادت داشتم، مقدار كمى با خودم از نجف آورده بودم، نـاگاه شخصى از سمت در اول مسجد متوجه من شد. از دور كه او را دیدم، ناراحت شدم و با خود گـفـتم: این شخص عربى از اهالى اطراف مسجد است و نزد من مى آید تا قهوه بخورد.☕️ اگر آمد، بى قهوه میمانم و در این شب تاریك هم و غمم زیاد خواهد شد. در ایـن فـكـر بـودم كـه بـه مـن رسید و سلام كرد.💫🌟 نام مرا برد و مقابلم نشست . از این كه اسم مرا مـىدانـسـت تـعـجب كردم! گمان كردم او از آنهایى است كه اطراف نجف هستند و من گاهى میهمانشان مى شوم . از او سؤال كردم از كدام طایفه عرب هستى؟ گفت: از بعضى از آنهایم . اسم هر كدام از طوایف عرب را كه در اطراف نجف هستند بردم، گفت: نه از آنها نیستم . در این جا نـاراحـت شـدم و از روى تـمـسخر گفتم: آرى، تو از طرى طره‌اى؟ (این لفظ یك كلمه بى‌معنى است) از سـخـن مـن تـبـسـم كرد و گفت: من از هر كجا باشم، براى تو چه اهمیتى خواهد داشت؟ بعد فرمود: چه چیزى باعث شده كه به این جا آمده‌اى؟ گفتم: سؤال كردن از این مسائل هم به تو سودى نمیرساند. گفت: چه ضررى دارد كه مرا خبر دهى؟ از حـسـن اخـلاق و شـیرینى سخن او متعجب شدم و قلبم❤️ به او مایل شد و طورى شد كه هر قدر صحبت مىكرد، محبتم به او زیادتر مىشد، لذا یك سبیل (یكى از دخانیات🚬) ساخته و به او دادم . گفت: خودت بكش من نمى كشم . ☕️برایش یك فنجان قهوه ریختم و به او دادم . گرفت و كمى از آن خورد و بعد فنجان را به من داد و گفت: تو آن را بخور. ☕️فنجان را گرفتم و آن را خوردم و متوجه نشدم كه تمام آن را نخورده است . خلاصه طورى بود كه لحظه به لحظه محبتم به او زیادتر مى شد.💕💕 بـه او گفتم: اى برادر امشب خداوند تو را براى من فرستاده كه مونس من باشى . آیا حاضرى با هم كنار حضرت مسلم (علیه السلام) برویم و آن جا بنشینیم؟ گفت: حاضرم، حال جریان خودت را نقل كن . گـفتم: اى برادر، واقع مطلب را براى تو نقل مى كنم . از روزى كه خود را شناخته‌ام شدیدا فقیر و مـحـتـاجم و با این حال چند سال است كه از سینه‌ام خون مى آید و علاجش را نمى دانم . از طرفى عیال هم ندارم و دلم به زنى از اهل محله خودمان در نجف اشرف مایل شده است، ولى چون دستم از مـال و ثـروت خـالـى اسـت گـرفتنش برایم میسر نمى شود. این آخوندها مرا تحریص كردند و گفتند: براى حوائج خود متوجه حضرت صاحب الزمان (عجل الله فرجه) بشو و چهل شب چهارشنبه در مسجد كـوفـه بیتوته كن، زیرا آن جناب را خواهى دید و حاجتت را عنایت خواهد كرد و این آخرین شب از شـب‌هـاى چـهارشنبه است و با وجود این همه زحمت ،اصلا چیزى ندیدم. این است علت آمدنم به این جا و حوائج من هم همین‌ها است. ........ادامه دارد 👇👇👇👇 📡 @atre1o1 🇮🇷
هدایت شده از عطر1و1
✅ داستان تشرف ✅ ♦️ قسمت 2⃣ در این جا در حالى كه غافل بودم، فرمود: سینه‌ات كه عافیت یافت، اما آن زن، پس به همین زودى او را خواهى گرفت، و اما فقرت، تا زمان مردن به حال خود باقى است . در عـین حال من متوجه این بیان و تفصیلات نشدم و به او گفتم: به طرف مزار جناب مسلم (ع) نرویم؟ گفت: برخیز. بـرخـاسـتم و ایشان جلوى من به راه افتاد. وقتى وارد مسجد شدیم، گفت: آیا دو ركعت نماز تحیت مسجد را نخوانیم؟ گفتم : چرا. او نـزدیـك شـاخـص (سنگى كه میان مسجد است) و من پشت سرش با فاصله‌اى ایستادم . تكبیرة الاحـرام را گـفـتـم و مـشغول خواندن فاتحه شدم . ناگاه قرائت فاتحه او را شنیدم به طورى كه هـرگـز از احـدى چـنین قرائتى را نشنیده بودم . از حسن قرائتش با خود گفتم: شاید او حضرت صـاحـب الزمان(عجل الله فرجه) باشد و كلماتى شنیدم كه به این مطلب گواهى میداد. تا این خیال در ذهنم افـتـاد بـه سـوى او نظرى انداختم، اما در حالى كه آن جناب مشغول نماز بود، دیدم نور عظیمى حضرتش را احاطه نمود، به طورى كه مانع شد كه من شخص شریفش را تشخیص دهم .🌅🎇 همه اینها وقتى بود كه من مشغول نماز بودم و قرائت حضرت را مىشنیدم و بدنم مى لرزید، اما از بـیم ایشان نتوانستم نماز را قطع كنم، ولى به هر صورتى كه بود نماز را تمام كردم . نور حضرت از زمین به طرف بالا مىرفت .🎇 مشغول گریه و زارى و عذرخواهى از سوء ادبى كه در مسجد با ایشان داشتم، شدم و عرض كردم: آقاى من، وعده شما راست است . مرا وعده دادید كه با هم به قبر مسلم (ع) برویم . این جا دیدم كه نور متوجه سمت قبر مسلم (ع) شد.🌅 من هم به دنبالش به راه افتادم تا آن كه وارد حرم حضرت مسلم (ع) گـردیـد و تـوقف كرد و پیوسته به همین حالت بود و من مشغول گریه و ندبه بودم تا آن كه فجر طالع شد و آن نور عروج كرد. 🏞صـبح، متوجه كلام آن حضرت شدم كه فرمودند: اما سینه‌ات كه شفا یافت، و دیدم سینه‌ام سالم و ابدا سرفه نمى‌كنم . یك هفته هم طول نكشید كه اسباب ازدواج با آن دختر من حیث لا احتسب (از جـایـى كه گمان نداشتم) فراهم شد و فقر هم به حال خود باقى است، همان طورى كه آن جناب فرمودند. 📚 منبع: كتاب العبقرى الحسان جلد اول، بخش۲ 📡 @atre1o1 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عطر1و1،استادشهاب،مهمان خاص امام حسین علیه السلام.mp3
3.44M
‍🎙 🔊 #استادشهاب 🍃🍃🍃 #مهمان_خاص ماجرای شنیدنی عنایت #امام_حسین علیه السلام به جوانی که ... 📡 @atrekhas 🇮🇷
🍃لبنان به عروس خاورمیانه معروفه ، انواع و اقسام فساد هم توش هست ، امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان که خیلی تو مردم محبوب بود یه روز کاملا ناگهانی وارد یک کاباره شد ، همه مشغول میگساری بودند ، یدفه همه تا او را دیدند دست و پای خودشون و گم کردند اما در میان تعجب همه سید هم پشت میز میکده نشست و به خدمتکار گفت برای من هم مشروب خوب بیاورید ، سکوتی به آنجا حاکم شد اما او شوخی نمیکرد و جدی گفت پس چرا وایسادی ؟ خدمتکار رفت با حالت شرمندگی یه پیاله مشروب آورد گذاشت جلوی سید ، همه با تعجب بهش نگاه میکردن که چی میشه که ناگهان سید یه تیکه جگر از گوشه عبایش دراورد و انداخت تو لیوان مشروب ، و به صحبت با جوانها ادامه داد ، بعد مدت خیلی کمی جگر بسیار کوچک شده بود و انگار تو مشروب حل شده بود ، ناگهان سید برنامه اصلیشو شروع کرد ، و گفت رفقا اسلام برا همین میگه مشروب نخورید ، ببینید این مشروب با این تیکه جگر چی کار کرد ، دقیقا همین ضرر رو به بدنتون میزنه ... 🍃او همیشه این مدلی نهی از منکر میکرد ، البته این مدل نهی از منکر خیلی هنر میخواست و هزینه داشت و ممکن بود مورد تهمت ها واقع بشی اما او میدونست تو جایی که سبک زندگی ها کاملا غربی شده باید یکمی با جوانها همراه شد بعد حرف اصلیتو بزنی ، این جوری بود که همه بهش میگفتن مسیح لبنان و بزرگ و کوچیک مریدش بودن... 📚به نقل از حجت الاسلام زائری 📡 @atrekhas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #نریمانی ما هر نژاد و رنگیم همه یه ارباب داریم 📡 @atrekhas 🇮🇷