🔴نتیجه قطع رابطه با خویشاوندان
✍امام صادق علیه السلام ، پسرعمویی داشتند به نام "حسن افطس" که به امام صادق توهین می کرد و حتی یکبار با خنجری بزرگ به امام صادق حمله کرده بود. هنگامی که امام صادق علیه السلام در بستر شهادت قرار گرفت ، وصیت نمود هفتاد دینار به حسن افطس بدهند .
یکی از اطرافیان به امام اعتراض کرد :
"چگونه چنین وصیتی می کنید در حالی که او به شما حمله کرد و قصد جان شما را داشت ؟"
امام صادق علیه السلام در جواب فرمود:
"عطر مطبوع بهشت ازفاصله ای به مسافت دو هزار سال هم به مشام می رسد ، اما دو نفر نمی توانند بوی بهشت را استشمام کنند :کسی که عاق والدین شده ، و کسی که با خویشاوندانش قطع رابطه کرده است.
آیا نمی خواهید مشمول آیه ۲۱ سوره رعد باشیم :
«الَّذينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ »"صاحبان اندیشه کسانی اند که پیوندهایی را که خداوند به برقراری آن امر کرده برقرار می کنند و از پروردگارشان و از سختی حساب بیم دارند"
📚بحارالانوارج ۴۷ص۲۷۶
📡 @atrekhas 🇮🇷
عطر1و1،استادمحرابیان،داستان مادر و سه پسر شهیدش.mp3
3.79M
پست ویژه #شب_زیارتی_ارباب
#داستان یک مادر و سه پسر شهیدش🌹
🎤 🔊 #استادمحرابیان
دست منم بگیر نعمالأمیرم
#شبجمعه ست هوایت نکنم میمیرم
📡 @atrekhas 🇮🇷
❄️☔️🌧✧🌺꧁💜꧂🌺✧🌧
مناجات_امام_زمان_عج
غزل
منتظــر بودن فقط این نیست که زاری کنی
یا که در ندبه به پایش اشک ها جاری کنی
نیمه ی شعبـــان برایش شربت نـذری دهی
یا که طاق نصرتی ســـازی و معماری کنی
منتظــــر بودن عمــل می خواهد و مرد عمل
نوکـــر آقــا !!! ، تو بایـــد آبروداری کنـــی
گوش کن فریاد آقای تو هل من ناصر است
در زمــان غیبتــش بایــد که عمــّــاری کنی
باید عبرتها بگیـــــری از جفــــای کوفیــان
نایب المعصــوم را هر جور شـد یاری کنی
دوستـــان نایبش را دوستـــی می بایـــد و
از تمــام دشمنــــان اعــلام بیــــزاری کنی
الغرض ... بهر زمینــــه سازی روز ظهــور
با تمـــام قوتت بایـــد کــه تو کــــاری کنی
رضا_قاسمی
📡 @atrekhas 🇮🇷
*❤❤❤ حتما بخوانید:*
*خانم معلمی تعریف میکرد: در مدرسه ابتدایی بودم، مدتی بود تعدادی از بچهها را برای یک سرود آماده میکردم.*
*به نیت اینکه آخر سال مراسمی گرفته شود برایشان.*
*پدر و مادرشان هم دعوت مراسمند و بچهها در مقابل معلمان و اولیا سرود را اجرا کنند.*
*چندین بار تمرین کردیم و سرود رو کامل یاد گرفتند.*
*روز مراسم بچهها را آوردم و مرتبشان کردم.*
*باهم در مقابل اولیا و معلمان شروع به خواندن سرود کردند.*
*ناگهان دختری از جمع جدا شد و بجای خواندن سرود شروع کرد به حرکت جلوی جمع دست و پا تکان میداد و خودش رو عقب جلو میکرد و حرکات عجیبی انجام میداد.*
*بچهها هم سرود را میخواندن و ریز میخندیدند، کمی مانده بود بخاطر خندهشان هرچه ریسیده بودم پنبه شود.*
*سرم از غصه سنگین شده بود و نمیتونستم جلوی چشم مردم یک تنبیه حسابیش هم بکنم.*
*خب چرا این بچه این کار رو میکنه، چرا شرم نمیکنه از رفتارش؟ این که قبلش بچه زرنگ و عاقلی بود❗*
*نمونه خوبی و تو دل بروی بچهها بود❗*
*رفتم روبرویش، بهش اشاراتی کردم، هیچی نمیفهمید، به قدری عصبانیام کرده بود که آب دهانم را نمیتوانستم قورت دهم.*
*خونسردی خود را حفظ کردم، آرام رفتم سراغش و دستش را گرفتم، انگار جیوه بود خودش را از دستم رها کرد و رفت آن طرفتر و دوباره شروع کرد❗*
*🌙 فضا پر از خنده حاضران شده بود، همه سیر خندیدند.*
*نگاهی گرداندم، مدیر را دیدم، رنگش عوض شده بود، از عصبانیت و شرم عرقهایش سرازیر بود.*
*از صندلیش بلند شد و آمد کنارم، سرش را نزدیک کرد و گفت: فقط این مراسم تمام شود، ببین با این بچه چکار کنم❓❗*
* اخراجش میکنم، تا عمر دارد نباید برگردد مدرسه، من هم کمی روغنش را زیاد کردم تا اخراج آن دانشآموز حتمی شود.*
*مادر بچه هم رفته بود جلو و جوگیر شده بود.*
*بسیار پرشور میخندید و کف میزد،*
*دخترک هم با تشویق مادر گرمتر از پیش شده بود.*
*🌙 همین که سرود تمام شد پریدم بالای سن و بازوی بچه را گرفتم و گفتم: چرا اینجوری کردی❓❗ چرا با رفقایت سرود را نخواندی❓❗*
*دخترک جواب داد: آخر مادرم اینجاست، برای مادرم اینکار را میکردم❗*
*🌙 معلم گفت: با این جوابش بیشتر عصبانی شده و توی دلم گفتم آخر ندید بَدید همه مثل تو مادر یا پدرشان اینجاست، چرا آنها اینچنین نمیکنند و خود را لوس نمیکنند❓❗*
*چشمام گرد شد و خواستم پایین بکشمش که گفت: خانم معلم صبر کن بگذار مادرم متوجه نشود، خودم توضیح میدهم؛ مادر من مثل بقیه مادرها نیست، مادر من "کرولال" است، چیزی نمیشنود و من با آن حرکاتم شادی و کلمات زیبای سرود را برایش ترجمه میکردم تا او هم مثل بقیه مادران این شادی را حس کند❗ این کار من رقص و پایکوبی نبود، این زبان اشاره است، زبان کرولالها ❗❗*
*🌙 همین که این حرفها را زد از جا جهیدم، دست خودم نبود با صدای بلند گریستم، و دختر را محکم بغل کردم❗*
*آفرین دختر، چقدر باهوش، مادرش چقدر برایش عزیز، ببین به چه چیزی فکر کرده❗❗*
*🌙 فضای مراسم پر شد از پچپچ و درگوشی حرف زدن و...*
*تا اینکه همه موضوع را فهمیدند، نه تنها من بلکه هرکس آنجا بود از اولیا و معلمان همه را گریاند❗*
*از همه جالبتر اینکه مدیر آمد و عنوان دانشآموز نمونه را به او عطا کرد❗❗❗*
*🌙 با مادرش دست همدیگر را گرفتند و رفتند، گاهی جلوتر از مادرش میرفت و مثل بزغاله برای مادرش جست و خیز میکرد تا مادرش را شاد کند❗*
*❤❤❤ درس این داستان واقعی این بود:*
*زود عصبانی نشو،*
*زود از کوره در نرو،*
*تلاش کن زود قضاوت نکنی،*
*صبر کن تا همهی زوایا برایت روشن شود تا ماجرا را درست بفهمی
📡 @atrekhas 🇮🇷
هدایت شده از حرف های خصوصی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃💚﷽💚🍃
🍃 #تشرف
🎥 #آیت_الله_نمازی شاهرودی
محضر #امام_زمان (عج) و دستورات
"امام زمان" عج به ایشان،از زبان خود
آیت الله نمازی
🎬 ((قسمت اول))
#برای_دیگران_ارسال_کنید
#خصوصی
http://eitaa.com/joinchat/2827026458C0b79eb2936
عطر1و1،استادعالی،راه تواضع.mp3
1.72M
🎤 🔊 #استادعالی
#تواضع
#پیر_راه
#بلاها
📡 @atrekhas 🇮🇷
26.mp3
7.38M
🎤 🔊 #استادامینی_خواه
شرح و بررسی کتاب
🍃 #آن_سوی_مرگ
جلسه بیست و ششم
📡 @atrekhas 🇮🇷
عطر1و1،استادامینی خواه،آن سوی مرگ((27)).mp3
3.74M
🎤 🔊 #استادامینی_خواه
شرح و بررسی کتاب
🍃 #آن_سوی_مرگ
جلسه بیست و هفتم
📡 @atrekhas 🇮🇷
عطر1و1،استادامینی خواه،آن سوی مرگ((28)).mp3
3.06M
🎤 🔊 #استادامینی_خواه
شرح و بررسی کتاب
🍃 #آن_سوی_مرگ
جلسه بیست و هشتم
📡 @atrekhas 🇮🇷
عطر1و1،استادامینی خواه،آن سوی مرگ((29)).mp3
3.12M
🎤 🔊 #استادامینی_خواه
شرح و بررسی کتاب
🍃 #آن_سوی_مرگ
جلسه بیست و نهم
📡 @atrekhas 🇮🇷