eitaa logo
عطرتربت
173 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
38 فایل
سلام این کانال توسط اینجانب مصطفی احمدوند مدیر اجرایی آستان مقدس امام زادگان حمزه و احمد علیهما السلام جهت تبیین و تبلیغ امورفرهنگی تشکیل شده است. شماعزیزان میتوانید نظرات خود را به آیدی زیر ارسال نمایید، ممنونم از حضورتون. https://eitaa.com/Atrtorbat
مشاهده در ایتا
دانلود
11.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @atretorbat_shahhamzeh ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
5.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ولتسئلن یومئذ عن النعیم، در روز قيامت از شما از نعمتهایتان سوال میکنند، ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @atretorbat_shahhamzeh ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
2.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️مار و مور و عقرب باسه خودمون جمع نکنیم.. ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @atretorbat_shahhamzeh ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
هر وقت بابام می‌دید لامپ اتاق یا پنکه روشنه و من بیرون اتاقم، می‌گفت چرا اسراف؟ چرا هدر دادن انرژی؟ 🤔 آب چکه می‌کرد، می‌گفت: اسراف حرامه!😔 اطاقم که بهم ریخته بود می‌گفت: تمیز و منظم باش؛ نظم اساس دینه..🙄 حتی درزمان بیماریش نیز تذکر می‌داد مدام حرفهای تکراری وعذاب‌آور، تا اینکه روز خوشی فرا رسید؛ چون می‌بایست در شرکت بزرگی برای کار، مصاحبه بدم. با خود گفتم اگر قبول شدم، این خونه کسل کننده و پُر از توبیخ رو، ترک می‌کنم. صبح زود حمام کردم، بهترین لباسمو پوشیدم و خواستم برم بیرون که پدرم بِهم‌ پول‌ داد و با لبخند گفت: فرزندم!😍 ۱-مُرَتب و منظم باش؛ ۲-همیشه خیرخواه دیگران‌ باش ۳-مثبت اندیش باش؛ ۴-خودت رو باور داشته باش؛ تو دلم غُرولُند کردم که در بهترین روز زندگیم هم از نصیحت دست بردار نیست و این لحظات شیرین رو زهرمارم می‌کنه!😔 با سرعت به شرکت رویایی‌ام رفتم، به در شرکت رسیدم، با تعجب دیدم هیچ نگهبان و تشریفاتی نبود، فقط چند تابلو راهنما بود! به محض ورود، دیدم اشغال زیادی در اطراف سطل زباله ریخته، یاد حرف بابام افتادم؛ آشغالا رو ریختم تو سطل زباله.. اومدم تو راهرو، دیدم دستگیره در کمی از جاش دراُومده، یاد پند پدرم افتادم که می‌گفت: خیرخواه باش؛ دستگیره رو سر جاش محکم کردم تا نیوفته! از کنار باغچه رد می‌شدم، دیدم آبِ سر ریز شده و داره میاد تو راهرو، یاد تذکر بابا افتادم که اسراف حرامه؛ لذا شیر آب رو هم بستم..‌ پله‌ها را بالا می‌رفتم، دیدم علیرغم روشنی هوا چراغ‌ها روشنه، نصیحت بابا هنوز توی گوشم زمزمه می‌شد، لذا اونا رو خاموش کردم! به بخش مرکزی رسیدم و دیدم افراد زیادی زودتر از من برای همان کار آمدن و منتظرند نوبتشون برسه چهره و لباسشون رو که دیدم، احساس خجالت کردم؛ خصوصاً اونایی که از مدرک دانشگاههای غربی‌شون تعریف می‌کردن! عجیب بود؛ هر کسی که می‌رفت تو اتاق مصاحبه، کمتر از یک دقیقه می‌امد بیرون! با خودم گفتم: اینا با این دَک و پوزشون رد شدن، مگر ممکنه من قبول بشم؟ عُمراً!! بهتره خودم محترمانه انصراف بدم تا عذرمو نخواستن! باز یاد پند پدر افتادم که مثبت اندیش باش، نشستم و منتظر نوبتم شدم🍃🌺 *اون‌روز حرفای بابام بهم انرژی می‌داد* توی این فکرا بودم که اسم‌مو صدا زدن. وارد اتاق مصاحبه‌ شدم، دیدم۳نفر نشستن و به من نگاه می‌کنند😳 یکی‌شون گفت: کِی می‌خواهی کارتو شروع کنی؟ لحظه‌ای فکر کردم، داره مسخره‌م می‌کنه یاد نصیحت آخر پدرم افتادم که خودت رو باور کن و اعتماد به نفس داشته باش! پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم: ِان شاءالله بعد از همین مصاحبه آماده‌ام یکی از اونا گفت: شما پذیرفته شدی!! باتعجب گفتم: هنوزکه سوالی نپرسیدید؟! گفت: چون با پرسش که نمی‌شه مهارت داوطلب رو فهمید، گزینش ما عملی بود. با دوربین مداربسته دیدیم، تنها شما بودی که تلاش کردی از درب ورود تا اینجا، نقصها رو اصلاح کنی.. در آن لحظه همه چی از ذهنم پاک شد، کار، مصاحبه، شغل و.. هیچ چیز جز صورت پدرم را ندیدم، کسی که ظاهرش سختگیر، اما درونش پر از محبت بود و آینده نگری.. عزیزانم! در ماوراء نصایح و توبیخهای‌ مادرها و پدرها، محبتی نهفته است که روزی حکمت آن را خواهید فهمید... اما شاید دیگر آنها در کنار ما نباشند: می‌گن قدیما حیاطها درب نداشت اگر درب داشت هیچوقت قفل نبود... می‌دونید چرا قدیمیا اینقدر مخلص بودند؟ چرا اينقدر شاد بودن؟ چرا اينقدر احساس تنهايی نمی‌كردند؟ چرا زندگی‌ها بركت داشت؟ چرا عمرشون طولانی بود؟... چون تو کتاب‌ها دنبال ثواب نمی‌گشتند که چی بخونند ثواب داره، دنبال عمل‌کردن بودند. فقط یک کلام می‌گفتند: خدایا به داده‌هایت شکر. نمی‌گفتند تشنه رو آب بدید ثواب داره می‌گفتند آب بدید به بچه که طاقت نداره موقعی که غذا می‌پختند، نمی‌گفتند بدیم ‌به همسایه ثواب داره، می‌گفتند بو بلند شده، همسایه میلش می‌کشه ببریم اونا هم بخورن. موقعی که یکی مریض می‌شد نمی‌گفتن این دعا رو بخونی خوب می‌شی، می‌رفتن خونه طرف ظرفاشو می‌شستن جارو می‌زدن، غذاشو می‌پختن که بچه‌هایش‌غصه نخورن اول و آخر کلامشون رحم و مهربانی بود. به بچه عیدی می‌دادند، می‌گفتن دلشون شاد می‌شه به همسایه می‌رسیدن می‌گفتن همسایه از خواهر و برادر به آدم نزدیکتره... خدایا قلب ما را جلا بده که تو کتاب‌ها دنبال ثواب نگردیم خودمان را اصلاح‌کنیم و با عمل کردن به ثواب برسیم‌ نه فقط با خواندن دعا... مهربان باشیم محبت کنیم بی‌منت... ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @atretorbat_shahhamzeh ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
شهید حسن عشوری سرباز گمنام امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) در نقش محمد درسریال گاندو مرقد مطهراستان گیلان شهر کلاچای روستای ماچیان تاریخ شهادت ۲۶خرداد۱۳۹۶ شادی روحش صلوات ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @atretorbat_shahhamzeh ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
2.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انتشار به امید محاکمه و قصاص حسن روحانی ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @atretorbat_shahhamzeh ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🍃🌸🍃 🔰آیا می دانید آرزوهای محالی که در قرآن ذکر شده اند کدامند؟ ✅ای کاش من خاک بودم. 📝"سوره مبارکه نبٲ آیه /40" ✅ای کاش پیشاپیش چیزی می فرستادم. 📝"سوره مبارکه فجر آیه /24" ✅ای کاش نامه مرا به دست من نداده بودند. 📝"سوره مبارکه حاقه آیه /25" ✅ای کاش فلان را دوست نمی گرفتم. 📝"سوره مبارکه فرقان آیه /28" ✅ای کاش خدا را اطاعت کرده بودیم و رسول را اطاعت کرده بودیم. 📝"سوره مبارکه احزاب آیه /66" ✅ای کاش راهی را که رسول در پیش گرفته بود ، در پیش گرفته بودم. 📝"سوره مبارکه فرقان آیه /27" ✅ای کاش ما نیز با آنها می بودیم و به کامیابی بزرگ دست میافتیم. 📝"سوره مبارکه نسا آیه /73" 👌⇜آرزوهایے ڪه هم اڪنون 👌⇜فرصت انجامش هست 👌⇜پس تا زنده‌ایم آنها را برآورده ڪنیم... ❣ خدا عاقبتمان را نیکو گرداند... ••✾🌻🍂🌻✾•• ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @atretorbat_shahhamzeh ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
حكيمى در بیابان به چوپانی رسید و گفت: چرا به جای تحصیل علم، چوپانی می کنی؟ چوپان در جواب گفت: آنچه خلاصه دانش‌هاست یاد گرفته ام. حكيم گفت: خلاصه دانشها چیست ؟ چوپان گفت: پنج چیز است - تا راست تمام نشده دروغ نگویم - تا مال حلال تمام نشده، حرام نخورم - تا از عیب و گناه خود پاک نگردم، عیب مردم نگویم. - تا روزی خدا تمام نشده، به در خانهٔ دیگری نروم. - تا قدم به بهشت نگذاشته ام، از هوای نفس و شیطان، غافل نباشم حكيم گفت: حقاً که تمام علوم را دریافته ای، هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب علم و حکمت سیراب شده ⚘ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @atretorbat_shahhamzeh ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🔆💠🔅💠﷽💠🔅 💠🔅💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅 🔅 🔴 چرا مریض می شویم⁉️ 🔰 پاسخ این سوال، در بیان امام حسین علیه‌السلام است: ✍ امام حسین علیه السلام فرمودند: روزی امام علی علیه السلام به عیادت سلمان فارسی رفت و به او فرمود: امروز با این مریضی ای که داری، حالت چه طور است؟ سلمان گفت: یا امیرالمومنین! خدا را زیاد حمد و ستایش می کنم، ولی از شدت درد و زجر، به شما شکوه و ناله می کنم. حضرت فرمودند: سلمان! زجر و درد نکش ( و این گونه شکوه نکن. )، زیرا هر شیعه ای که مریض می شود، قطعا این مریضی به خاطر گناهی است که قبلا انجام داده و این درد و مرض، باعث تطهیر و پاک شدن شیعه از گناه می شود. سلمان گفت: اگر این گونه باشد، ما هیچ اجری جز تطهیر نداریم. ( یعنی هر کار نیکی که انجام داده باشیم، به خاطر آن خداوند ما را مریض می کند تا گناهان ما هم بخشیده شود؛ لذا تمام اجرهای ما در همین دنیا، صرف پاک شدن گناهان می شود. ) حضرت فرمودند: سلمان! اجر شما وقتی به شما می رسد که بر این درد و مرض صبر کنید و وقتی مریض شدید، در، درگاه خدا تضرع و دعا کنید و همین تضرع و دعا باعث می شود که برای شما حسنات نوشته شده و مقام معنوی شما بالاتر رود. ( پس اجر شما در صبر بر درد است، ) و این درد و مرض، فقط برای پاک گرداندن شما است. سپس سلمان پیشانی حضرت را بوسید و گریه کرد و گفت: یا امیر المومنین! اگر تو نبودی، چه کسی این مسائل را برای ما تفکیک می کرد و به ما می فهماند؟ 📚 طب الأئمه علیهم السلام، ص ۱۵ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @atretorbat_shahhamzeh ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
امام باقر عليه السلام: از كسى كه تو را مى گرياند اما خيرخواه توست پيروى كن و از كسى كه تو را مى خنداند اما با تو رو راست نيست پيروى مكن 📚المحاسن جلد2 صفحه440 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @atretorbat_shahhamzeh ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
یکم صفر سال ۶۱ هجری قمری کاروان اسرای کربلا و اهل بیت امام حسین علیه السلام به شهر شام رسیدند!👇 ✅کاوران اسرای اهل بیت(ع) بعد از طی مسیر طولانی و پرمشقّت از کوفه تا شام، بعد از عبور از منازلی، به دمشق، پایتخت شام و مرکز خلافت بنی امیه، رسیدند. مرحوم کفهمی می نویسد : 📋《وَ فِی أوَّلِ صَفَرٍ اُدخِلَ رَأسُ الحُسَينِ(ع) إلى دِمَشقَ، وهُوَ عيدٌ عِندَ بَني اُمَيَّةَ》 ♦️در روز اوّل صفر، سر مبارک امام حسين(ع) به دمشق، وارد شد و آن روز، نزد بنى اميّه، عيد بود.(۱) طبق برخی گزارش‌های دیگر، ورود سرهای شهداء به همراه اسرای کربلا به شام، در روز اول صفر بوده‌ است.(۲) _______________ 📚منابع : ۱)المصباح کفهمی، ص۵۰۱ ۲)آثار الباقیة ابوریحان بیرونی، ص۵۲۷ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @atretorbat_shahhamzeh ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
*توقف سه روزه کاروان اسرای کربلا در پشت دیوارهای شهر دمشق برای تزیین شهر!*👇 ✅تاریخ می نویسد : 📋《فَوَقَفُوهُم عَنِ الدُخُولِ ثَلَاثةَ أَیّامِ وحَبَسُوُهُم هُناکَ، حَتّى تَتَوفّرَ زِینَةُ الشَامِ و تَزوِیقُها بِالحَلیِّ والحُلَلِ والحَرِیرِ والدِّیبَاجِ وَالفِضَّهِ والذَّهَبِ وَأنوَاعِ الجَواهِرِ عَلى صَفَةِِ لَم یَر الرَّاؤُوُن مِثلَهَا لاقَبلَ ذَلِکَ الیَومِ وَ لابَعدَهُ》 ♦️اهل بیت(ع) را سه روز پشت دروازه شام نگه داشتند، و آنها را در آنجا به بند کشیدند. در این حین شهر را به بهترین شکل زیور بستند، به گونه‌ای كه چشمی مثل آن را ندیده بود.(۱)(۲) و به نقل عماد الدین طبری؛ 📋《ظَلُّوا عَلَى بَابِ المَدِينةِ ثَلَاثةَ أيَّامِِ حَتَّى يُزَيِّنُوا البَلَدَ》 ♦️کاروان اسرای اهل بيت(ع) را سه روز پشت دروازه شام نگه داشتند، تا شهر را تزیین کنند.(۳) ________________ 📚منابع : ۱)امالی شیخ صدوق، مجلس ۳۱، ص۲۳۰ ۲)حیاة الإمام الحسین(ع) قُرشی، ج۳، ص۳۶۹ ۳)کامل بهایی عماد الدین طبری، ج۲، ص۳۶۱ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @atretorbat_shahhamzeh ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈