✅قسمت سی ام اصرار از من مخالفت از اونا خیلی ناراحت بودم تا اینکه یه شب نزدیکای اذان صبح یه خواب دیدم تو جمعی نشسته بودیم مثل هئیت بود داشتیم عزاداری میکردیم از بیرون صدای خانمی رو می شنیدم که میگفت چرا به عهدی که بستید عمل نمی کنید چرا پسرم رو یاری نمی کنید پرسیدم این صدای کی هست بهم گفتن حضرت زهرا سلام الله علیها با گریه بیدار شدم و گریه من باعث شد بقیه هم بیدار بشن جریان رو توضیح دادم و همونجا خانواده گفتن وقتی حضرت زهرا میخواد ما چکاره هستیم و شکر خدا عازم شدم و بقیه جریان جور شدن سفر رو هم قبلا گفتم براش بیان کردم صحبتهامون گل انداخته بود ولی دیگه مجال صحبت کم بود و باید حرکت میکردیم با چند نفری که اکثرا با هم حرکت میکردیم دوباره کوله هامون رو برداشتیم و راه افتادیم یکی از بچه ها گفت خیابان بغلی آرومتره بریم اونجا دوستانی که رفتن میدونن سه خیابان کشیده شده از نجف به سمت کربلا که یکی مسیر حرکت وسایل نقلیه است دومی مسیری هست که از وسط موکب ها میگذره و سومی که وسط این دو جاده است چون موکب کنار جاده نداره برای همین آروم تر هست دو تا از دوستان جوراب خود رو در آورد و با پای برهنه ادامه مسیر داد این کار رو برخی زائرین هم با نیتی انجام میدن مدتی که رفته بودیم کامیونی نزدیک شد که حاج آقایی پشت اون در حال بیان مطالبی بود این کاروان به کاروان امام هشتم مشهور هست که از مشهد حرکت میکنه و تا کربلا کارش ادامه داره و برنامه های فرهنگی و معنوی خوبی برگزار میکنه کمی همراه شدیم مداحی پخش سرود و سایر برنامه های مذهبی رو به شکل جذابی اجرا میکردن و اشک هر شنونده ای رو جاری میکردن چون همراه شده بودیم با این کاروان و اونقدر جذاب بود کارشون گذشت زمان رو احساس نمی کردیم ادامه دارد... ✍#فاطمی_راد

دقت کردین خیلی جالبه بدون اینکه اصلا متوجه شده باشم این قسمت سفرنامه دقیقا آخرش ختم شد به امام رضا که شب تولدش هم هست

✅قسمت سی و یکم یکی از قسمتهای جذاب این کاروان پخش برخی سرودهای مربوط به امام رضا بود که باعث می شد دل راهی حرم با صفای امام هشتم بشه که یکی از اونها رو در ادامه خواهم آورد نزدیک اذان مغرب از این کاروان بر خلاف میلمون جدا شدیم و برای نماز و صرف شام بقول یکی از دوستان اطراق کردیم یکی از دوستان وقتی به جایی می رسیدیم که نیاز بود مدت زمانی اونجا باشیم به همه اعلام میکرد که لنگرها را بندازید اطراق میکنیم خلاصه اطراق کردیم و قرار شد بعد صرف شام به عمودی که قرار گذاشته شده بود بریم تماسی با مدیر کاروان گرفتیم مشخص شد که از اکثر دوستان جلو هستیم فلذا کار سختی برای رسیدن به محل اسکان نداریم همین باعث شد شام رو خوردیم کمی استراحت کردیم و حرکت دوباره آغاز شد تقریبا ساعت ۹ بود که رسیدیم به عمود ۷۰۰ برخی دوستان رسیده بودن و محل اسکان رو اوکی کرده بودن علاوه به کاروان ما چند نفر هم در حال استراحت بودن که بینشون یه حاج آقا بود که واقعا اهل دل بود مدتی که نشسته بودیم گرم صحبت با ایشان شدیم و ایشون چند مطلب در خصوص اهمیت پیاده روی اربعین گفت و نکته ای گفت که حال و هوای ما رو تغیییر داد حاج اقا گفت: دوستان عزیزم ببینین همه کسایی که میان این سفر ثواب هایی که ذکر شده در روایات بهشون داده میشه اگه میخواهید متفاوت باشه سفرتان سعی کنید به زائرین کمک کنید. خدمت کردن به زائرین ثواب کار شما رو دوچندان میکنه حاج اقا خیلی زود از جمع ما جدا شد و ما رو غرق فکر در خصوص مطالبی که گفته بود کرد رفتم بیرون و کنار موکب نشستم شور و حرارت زوار خستگی رو از تن به در میکرد و دوست داشتی بنشینی و فقط حال و هوای آنها رو نگاه کنی ادامه دارد... ✍#فاطمی_راد

قربون کبوترای حرمت امام رضا @مڪـتـب_حاج_قاســღــم ┄┅┅┅🌷🌷🌷┅┅┅┄ 🆔@maktab_hajgasim

🔴 شوخی خادم حرم امام رضا علیه السلام با پیرمرد روستایی و......👆 🌱#دهه_کرامت ♥️#امام_رضا(ع) @مڪـتـب_حاج_قاســღــم ┄┅┅┅🌷🌷🌷┅┅┅┄ 🆔@maktab_hajgasim