eitaa logo
آوای ماندگار
1.4هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
23 فایل
اومدیم با قدرت بخاطر پیامهای شما آوای ماندگار درخدمت لحظات تلخ و شیرین شما ارتباط با ما @Ya_alii1100
مشاهده در ایتا
دانلود
آوای ماندگار
✅قسمت سی و یکم یکی از قسمتهای جذاب این کاروان پخش برخی سرودهای مربوط به امام رضا بود که باعث می شد د
✅قسمت سی و دوم چند دقیقه نشسته بودم که فکری به ذهنم رسید بلند شدم و به سمت موکبی که در حال چای دادن به زائرین بود رفتم میخواستم اگه قبول کنن بهشون کمک کنم ولی چون نمیتونستم منظورم رو بگم برام چایی ریخت نشستم کنار موکب رو صندلی منتظر موندم تا چایی یکم سرد بشه و بخورم متوجه شدم موکب دارها ترکی با هم حرف میزنن خوشحال شدم بلند شدم رفتم سمتشون شروع کردم ترکی حرف زدن باهاشون فهمیدم از ترک های شهر کرکوک عراق هستن ازشون خواستم تا بهشون کمک کنم قبول کردن و برای اولین بار لذت خدمت به زائرین اربعین رو داشتم درک میکردم همانطور که داشتم چایی می ریختم گرم صحبت با یکی از کارکنان موکب شدم سنش تقریبا ۴۰ بود و با مهربانی در حال خدمت بود ازش خواستم اگه خاطره ای داره برام تعریف کنه خلاصه از هر فرصتی برای تکمیل کتاب خاطراتم استفاده میکردم تا علاوه بر لذت زیارت مجموعه خوبی هم از خاطرات و اتفاقات خاص این سفر لذت ببرم در حالی که پای می ریخت گفت : لحظه لحظه اینجا خاطره است ولی خاطره خاصی که یه زائر برام تعریف کرد خیلی برام جذاب بود. یه بار یه زائر میهمان ما بود که از ایران با کاروان آمده بود این خاطره رو او برام تعریف کرد میگفت وقتی از داخل ایران حرکت کردیم تا برسیم مرز شلمچه در حال حرکت بودیم که دیدیم خودرویی بهمون چراغ میده نگه داشتیم جلوی اتوبوس نگه داشت  پیاده شد و گفت باید همراه ما بیایید، راستش خیلی ترسیدم خودم را از  اتوبوس پیاده شدم خانوم سالمندی را به همراه پسر جوانی دیدم که بعدا فهمیدم نوه‌اش است خودشان را به من رساند و گفت من فلانی هستم و مادر شهیدم گفت من از کربلا دور هستم و توان رفتن هم ندارم اما می‌توانم از زائران اربابم پذیرایی کنم. می‌گفت هر شب میاییم کنار جاده شاید زائری را مهمان خانه کوچکمان کنیم چند شب است که دست خالی برمی‌گردم سرسجاده به حضرت زهرا گلایه کردم که چرا لیاقت ندارم خانوم رو به گلوی بریده پسرشان قسم دادم حالا امشب شما روزی من شده‌اید شام را باید مهمان خانه ما باشید. ادامه دارد... ✍
جاتون خالی رفته بودیم ورزقان اینم طبیعت بکر این منطقه
رفته بودیم ورزقان برای کلنگ زنی البته من کلنگ نزدم ها رئیس زد من یه بار کلنگ زدم برای ایجاد ساختمان جدید بعد جالب این شد که علاوه بر اینکه اون ساختمان ساخته نشد بلکه ادارمون کلا جمع شد و نیرو ها هر کدام پخش شدن به جاهای مختلف🤣 خلاصه آیین کلنگ زنی داشتید در خدمتم 😉
اینم فیلمی از طبیعت اونجا و صدای دلنشین پرنده ها
بهتر دیدم در خصوص این پروژه سخنی بگم آب رسانی به روستاهای سقای، نگارستان و سرکش و گال به همت گروههای جهادی و قرارگاه پیشرفت و آبادانی انجام میشود این طرح ها به منظور سرعت بخشیدن بر اجرای طرحهای انتقال آب با توجه به خشکسالی های متوالی و نیاز به استفاده بهینه از منابع آبی انجام میگردد. @مڪـتـب_حاج_قاســღــم ┄┅┅┅🌷🌷🌷┅┅┅┄ 🆔@maktab_hajgasim
چهره معصوم پسر روستایی که توسط بنده حقیر شکار شد خیلی تلاش کردم تا یه عکس ازش بگیرم
خدایی موندم من با این مدل عکس گرفتن چطور تا حالا مقام جهانی نیاوردم😉 البته شانس منم مثل تیم ملی که وقتی رفت دفعه پیش جام جهانی با اسپانیا پرتغال و مراکش افتاد منم احتمالا بخاطر این مقام نمیارم که با تیمهای قوی می افتم ولی همیشه چیزی از ارزشهای من کم نمیکنه
جاتون خالی چایی تو طبیعت اونم این چایی ولی حیف که تو لیوان کاغذی بود اصلا بهترین چایی باشه با لیوان کاغذی انگار چایی با طعم کاغذ میخوری نمیدونم کسی یادشه قبلا کسی مشکلی داشت میبردن طرف رو براش یه دعاهایی مینوشتن بعد دعاها رو مینداختن داخل آب میدادن طرف میخورد کاری با این کار ندارم ولی دقیقا مزه اونو میده