خوانش غزل۳۳۲.mp3
1.43M
غزل شمارهٔ ۳۳۲
مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم
که پیش چشم بیمارت بمیرم
نصاب حسن در حد کمال است
زکاتم ده که مسکین و فقیرم
قدح پر کن که من در دولت عشق
جوان بخت جهانم گر چه پیرم
چنان پر شد فضای سینه از دوست
که فکرخویش گم شد از ضمیرم
مبادا جز حساب مطرب و می
اگر نقشی کشد کلک دبیرم
در این غوغا که کس کس را نپرسد
من از پیر مغان منت پذیرم
چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی
به سیب بوستان و شهد شیرم
قراری بستهام با می فروشان
که روز غم به جز ساغر نگیرم
من آن مرغم که هر شام و سحرگاه
ز بام عرش میآید صفیرم
خوشا آن دم کز استغنای مستی
فراغت باشد از شاه و وزیرم
چو حافظ گنج او در سینه دارم
اگر چه مدعی بیند حقیرم
#حافظ_خوانی
#با_صدای
#استاد_غلامعلی_امیرنوری
نگه داشتنِ یک زن
بلد بودن میخواهد
یک زن از تمام مردانگیِ یک مَرد
هیچ نمیخواهد
جُز یک خیالِ راحت
که همانطور که هست
بی هیچ توقع و پنهان کاری
دوستش بداری •••
#امير_وجود♦️
🌾🌾🌾
اےنگاهت مانده درچشم خمارم،شب بخیر
صدغزل باچشمهایت مےنگارم،شب بخیر
مثل شب بوعطرتوپیچیده در باغ دلم
اےشمیم عشق درباغ انارم،شب بخیر
رنگ گیسوےسیاهت،طعنه برشب میزند
اےڪه دریلداےتوشب زنده دارم،شب بخیر
مےشمارم نبض شب راتاطلوع صبحدم
شوق چشمان توراچشم انتظارم شب بخیر
طرح لبخندت،شڪوفامیڪندهرغنچه را
خنده ات رابینهایت دوست دارم،شب بخیر
میشودآغاز با تو ،سال خورشیدے من
اےطلوع عشق درفصل بهارم،شب بخیر
مےڪُشدچشم انتظارےمرغ شب راتاسحر
ڪےبه پایان میرسداین شام تارم،شب بخیر
مثل اسپندےڪه برآتش نمیگیرد قرار
بیقرارم بیقرارم بیقرارم ،شب بخیر
#فرحعلیبابایی
🔹فضای مجازی، #خلوت_دل را از خیلی ها گرفته و فضای مجازی شده خلوت دل خیلی ها؛ به همین خاطر است که سردرگمی ها، افسردگی ها و احساس پوچی زیاده شده است.
🔹دقایقی را گوشه ی خلوت بشین و #خلوت_دل کن و نامحرم های دل (همچون گوشی، افکار دنیایی و...) را به حریم دل راه نده و فکر کن از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود، به کجا میروم آخر
#کانال_اندکی_تفکر
#مصطفی
🌷
@ttafakor
گفتمش با غمِ هجران چه کنم؟ گفت بسوز!
گفتمش چارهی این سوز بگو؟ گفت: بساز...
#وصالشیرازی
باز شب آمد بدنها خسته شد
خستگان خفتند و درها بسته شد
جز در رحمت که هرگز بسته نیست
عشق اگر باشد کسی دلخسته نیست
شب نماز مصطفی را دیده است
شب مناجات علی بشنیده است
دیده ی شب دور از چشم همه
اشک زینب دید ودفن فاطمه
شب کنون دارد جلای دیگری
از نماز حجت بن العسکری
من کی ام عبد زپا افتاده ای
رایگان عمر خود از کف داده ای
من کی ام در چنگ غفلت ها اسیر
ای خدای مهربان دستم بگیر
مرحوم حسان
_مولا_جانم
شرمندهایم کاری برایت نمیکنیم
جز وقت احتیاج صدایت نمیکنیم
جا میزنیم وقت عمل تا که میرسد
ترک گناه محض رضایت نمیکنیم
در باتلاقِ نفس گرفتارتر شدیم
تنها برای اینکه دعایـت نمیکنیم
با اینکه دست توست «شفاء لکل داء»
در اوج درد میل شفاءت نمیکنیم
تنگیِ دست ما اثر کاهلی ماست
این دست را دخیل عبایت نمیکنیم
تو روز و شب حمایتِ ما میکنی، ولی
ما از تو اِی غریب حمایت نمیکنیم
بد کردهایم با تو، دلــت را شکستهایم
و اعتنا به این گلههایت نمیکنیم.
اَلّلهُمَّـعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج