باز آی دلبـــرا! که دلم بی قـرار توست
وین جان بر لب آمده در انتظار توست
در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست
جز باده ای که در قدح غمگسار توست
ساقی به دست باش که این مستِ میپرست
چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست
سیـری مبـــــاد سوخته ی تشنه کام را
تا جرعه نوش چشمهٔ شیرین گوار توست
بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد
ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست!
ای سایه صبر کن که برآید به کام دل
آن آرزو که در دل امیدوار توست ...
#هوشنگ_ابتهاج
ای راهب کلیسا دیگر مزن به ناقوس
خاموش کن صدا را، نقاره میزند طوس
آیا مسیح ایران کم داده مرده را جان
جانی دوباره بردار با ما بیا به پابوس
آنجا که خادمینش از روی زايرینش
گرد سفر بگیرند با بال ناز طاووس
خورشید آسمانها در پیش گنبد او
رنگی ندارد آری چیزی شبیه فانوس
رویای ناتمامم ساعات در حرم بود
باقی عمر اما افسوس بود و کابوس
وقتی رسیدی آنجا در آن حریم زیبا
زانو بزن به پای بیدار خفته در طوس...
✍سيد حميدرضا برقعي
✨
🕌✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بر فرش حرم گرد و غباریم و نشستیم
ما را نتکانـی نتکانـی نتکانـی
سیدمحمود_علوی
ـٖـٖ
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم
به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم
نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم
به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم
حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم
جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم
می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان
مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم
هزار بادیه سهل است با وجود تو رفتن
و گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم
#سعدی
خواستم از رنجش دورى بگويم يادم آمد
عشق با آزار، خويشاوندى ديرينه دارد
#قيصر_امين_پور
همه خفتند ، مرا تازه خیال تو .. رسید !
منم و دفترم وگریه و شب بیداریست !
#راحم_تبریزی
ای نگارا! تن فدا و سر فدا و دل فدا
بر تو هَردم ای پریرو! جان ناقابل فدا
#آرزو_مرجانی
#به_وقت_دلتنگی
به چه مشغول کنم دیده و دل را که فقط
دل تو را میطلبد دیده تو را می جوید...
#حاج_قاسم_سلیمانی
اگر چه همقدم گردباد میگردم
دمی نرفته ز یادم که کمتر از گردم
چرا ز سینه من دود آه سرنزند
که کوهی از غم و آتشفشانی از دردم
نه پرخروش! که من، آبشار یخزدهام
نه پرغرور! که آتشفشان دلسردم
فریب خورده عقلم، شکست خورده عشق
من از که شکوه کنم؟ چون به خود ستم کردم
همیشه جای شکایت ز خلق بسیار است
ولی برای تو از خود شکایت آوردم
#فاضل_نظری
تا بپیوندد به دریا کوه را تنها گذاشت
رود رفت اما مسیر رفتنش را جا گذاشت
هیچ وصلی بی جدایی نیست، این را گفت رود
دیده گلگون کرد و سر بر دامن صحرا گذاشت
هر که ویران کرد ویران شد در این آتش سرا
هیزم اول پایه ی سوزاندن خود را گذاشت
اعتبار سر بلندی در فروتن بودن است
چشمه شد فواره وقتی بر سر خود پا گذاشت
موج راز سر به مهری را به دنیا گفت و رفت
با صدف هایی که بین ساحل و دریا گذاشت
#فاضل_نظری
5.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه جـرعـه
حس زیـبا ببینین😍
زندگیتـون پـُراز خوشـے هـای
تمـام نشـدنــے ....🍃