هر چند صد بيابان، وحشے تر از غزاليم
ما را به گوشه ے چشم، تسخير میتوان كرد
#صائب_تبريزی
؛•┈┈┈••✦•❄️•✦••┈┈┈•؛
به من بهانه ای بده...
که کم شه باورم به تو!
به من که هرشب از خودم...
پناه میبرم به تو....!
#روزبه_بمانی
؛•┈┈┈••✦•✿•✦••┈┈┈•؛
.
🥀 امشب که به خوابم آمدی...
وقتی مرا درحال رویابافی
روی صندلی گوشهی ایوان دیدی!
موهایم را به هم بریز!
بعد مرتبشان کن!
مرا ببوس و با خنده بگو
دوستت دارم دیوانهجان!
تو هنوز یک رویای شیرین
به من بدهکاری!
#حامد_نیازی
🥀
او از غرق شدن میترسید.
برای همین هیچوقت شنا نمیکرد. سوار قایق نمیشد. حمام نمیکرد. و به آبگیری پا نمیگذاشت.
شب و روز در خانه مینشست. در را به روی خود قفل میکرد. به پنجرهها میکوبید.
و از ترس اینکه موجی سر برسد، مثل بید میلرزید و اشک میریخت . عاقبت آنقدر گریه کرد که اتاق پُر شد از اشک و او را در خود غرق کرد...
#سیلور_استاین
به تو گفتم که در این دور شدن ناچاری؟
سر به تایید تکان دادی و گفتی آری
عین مرگ است اگر بی تو بخواهد برود
او که از جان خودت دوستترش میداری
ای که نزدیکتری از من دلتنگ به من
بین ما نیست به جز فاصلهای اجباری
زندگی چیست به جز خاطرهای افسرده
زندگی چیست به جز رنج و غمی تکراری
گلهای نیست به تنهایی خود دل بستم
به -غزل گریه-ی هر روز...به شب بیداری
روی دیوار دلم سایهای از قامت توست
مثل تنهایی من قد بلندی داری ...
#سیده_تکتم_حسینی
@hosnedoostt
باید چهطور همنفسات بود و پیر شد؟
باید چهطور چشم تو را دید و سیر شد؟
یک روز سرد چکمه به پا آمدی به شهر
یک روزه شهرِ سر به هوا، سر به زیر شد
با چشمهای آبی تو ماندهام چهطور
باید نگاه کرد و نباید اسیر شد
مویی که زیر روسریات موج میزند
منجر به سیلهای دو سال اخیر شد
نزدیک میشوی و من از خواب میپَرم
ای وای، وای، مدرسهام باز دیر شد
#حسین_زحمتکش