eitaa logo
آوای دل
198 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
714 ویدیو
13 فایل
بی دوست شبی نیست که دیوانه نباشیم مستیم اگر ساکن میخانه نباشیم سرگشتۀ محضیم و در این وادیِ حیرت عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم
مشاهده در ایتا
دانلود
گر ز چینِ زلفِ تو بویی رسد بر خاکِ ما زنده برخیزم ز بوی مشکبارت خیر باد... ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دگران چون بروند از نظر از دل بروند تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
ای بر در سرایت غوغای عشقبازان همچون بر آب شیرین آشوب کاروانی تو فارغی و عشقت بازیچه می‌نماید تا خرمنت نسوزد تشویش ما ندانی‌ @golchin_mataleb🌻
حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان این توانم که بیایم به محلت به گدایی عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت همه سهل است تحمل نکنم بار جدایی @golchin_mataleb🌻
یارا، بهشتْ صحبتِ یارانِ همدم است دیدارِ یارِ نامتناسب، جهنم است هر دم که در حضور، عزیزی برآوری دریاب کز حیات جهانْ حاصل، آن دَم است نه هَرکه چِشم و گوش و دهان دارد آدمی‌ست بَس دیو را که صورتِ فرزندِ آدم است هرگز حَسَد نبُرده و حسرت نخورده‌ام جز بر دو رویِ یارِ موافق که در هم است آرام نیست در همه عالم به‌اتفاق، ور هست در مجاورتِ یارِ محرم است دنیا خوش است و مال عزیز است و تن شریف؛ "لیکن رفیق بر همه چیزی مُقدّم است" @golchin_mataleb🌻
دیدار یار غائب دانی چه ذوق دارد ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد ای بوی آشنایی دانستم از کجایی پیغام وصل جانان پیوند روح دارد @golchin_mataleb🌻 ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄
عزم دارم کَـز دلت بیرون کنم و اندرون جان بسازم مسکنت درد دل با سنگدل گفتن چه سود بـاد ســـردی مــی‌دمم در آهــنت گفتم از جورت بریزم خون خویش گفـت خـونِ خـویشتـن در گردنـت گفتـم آتــش درزنـم آفــاق را گفت سعدی درنگیرد با منت @golchin_mataleb🌻
ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی دودم به سر برآمد زین آتش نهانی... @avaiye_deL📚
امیدوار چنانم که کار بسته برآید وصال چون به سر آمد فراق هم به سر آید @avaiye_deL📚
عمری دگر بباید بعد از وفات ما را کاین عمر طی نمودیم اندر امیدواری @avaiye_deL📚
حرف دل‌ رو فقط باید به دلبر گفت؛ بقول استاد سخن : "حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست یکی تمام بود مطلع بر اسرارم..." در همین راستا حضرت فرموده: "حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست که آشنا سخن آشنا نگه دارد..." @avaiye_deL📚
ای یار ناسامان من از من چرا رنجیده‌ای؟ وی درد و ای درمان من از من چرا رنجیده‌ای؟ ای سرو خوش بالای من ای دلبر رعنای من لعل لبت حلوای من از من چرا رنجیده‌ای؟ بنگر ز هجرت چون شدم سرگشته چون گردون شدم وز ناوکت پرخون شدم از من چرا رنجیده‌ای؟ گر من بمیرم در غمت خونم بتا در گردنت فردا بگیرم دامنت از من چرا رنجیده‌ای؟ من سعدی درگاه تو عاشق به روی ماه تو هستیم نیکوخواه تو از من چرا رنجیده‌ای؟ @avaiye_deL📚