eitaa logo
آوای دل
202 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
715 ویدیو
13 فایل
بی دوست شبی نیست که دیوانه نباشیم مستیم اگر ساکن میخانه نباشیم سرگشتۀ محضیم و در این وادیِ حیرت عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم
مشاهده در ایتا
دانلود
غفلـت از یـــار گرفتـــار شـــدن هم دارد، از شما دور شدن، زار شدن هم دارد... هر که از چشم بیفتاد، محلش ندهند، عبد آلوده شده خوار شدن هم دارد... عیب از ماست که هر صبح نمیبینیمت، چشم بیمار شده تار شدن هم دارد... 🕊🌼
عابری مِی‌زده و دل‌زده از تزویرم مستی و راستی از اهل قلم دل‌گیرم شهر من شهره‌ی عاشق‌کشی و شحنه‌گریست به دلیلی که نمی‌دانمش اینجا گیرم چه کسی دیده غم واقعی‌ام را در شعر؟ من که مشهور غزل‌های پر از تصویرم شعر، درد است وَ این دردِ به غایت دل‌چسب اعتیادیست که ناجور به او زنجیرم نفسم شعر و تنم شعر و روانم شعر است من اگر شعر نباشد به خدا می‌میرم مثل این کودک تریاک‌فروش سر خط دست تقدیر چنین ساخته، من بی‌تقصیرم غزلم شکوه‌ی منظوم نباید می‌شد چه کنم؟ بسته به احساس، قلم می‌گیرم 🏴
مگسی را کشتم نه به این جرم که حیوان پلیدی است و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است طفل معصوم به دور سر من میچرخید به خیالش قندم یا که چون اغذیه مشهورش تا به این حد گندم ای دو صد نور به قبرش بارد مگس خوبی بود من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد مگسی را کشتم
صائب دو چیز می‌شکند قدرِ شعر را تحسینِ ناشناس و سکوت سخن شناس...
یک روز علامه جعفری سوار تاکسی شده بود. در مسیر راه نفس عمیقی می‌کشد و از ته دل می‌گوید: «ای خدای من!» راننده تاکسی با اعتراض می‌گوید: یه جوری میگی ای خدای من که انگار فقط خدای شماست. علامه در جواب فوراً دو بیت از سعدی می‌خواند: چنان لطف او شامل هر تن است که هر بنده گوید خدای من است چنان کار هرکس به هم ساخته که گویا به غیری نپرداخته
وقتی از سیلی غم سرخ شدی،زرد شدی کـــم کـــمـــک همنفس دائمی درد شدی می کشم‌روی‌سرت‌دست‌وبه‌تو می‌گویم: "عرض تبریکِ فراوان!پسرم! مرد شدی" ✍
شمالی‌ها یه قربون‌صدقه دارن که میگه: «چِشمِتون بالاتِر کا نِدارمه...‌ ‌تِه مِه چِش سویی!» یعنی: از چشم‌هام که چیزی‌ مهمتر ندارم... تو، نور چشم‌های منی! همینقدر قشنگ _ترانه‌عشق🌱'!
چنان دچار توام، کَز خودم نمانده اثر! به خویش می‌نگرم جُز تو را نمی‌بینم...
آیینه‌ی ما زنگ کدورت نپذیرد!
چقد مظلومانه داره التماسش میکنه من چراغم ،  کشتنم را حاجت شمشیر نیست! می توان افشانْدْ دامانی که بس باشد مرا
خدا آن حس زیبایی است که در تاریکی صحرا زمانی که هراس مرگ میدزدد سکوتت را یکی همچون نسیم دشت میگوید: کنارت هستم ای تنها………. ***  خدا وقتی نخواهد عمر دنیا سر نخواهد شد گلوی خشک صحرایی به باران تر نخواهد شد و تا وقتی نخواهد برگی از کاجی نمی افتد و باغی از هجوم داس ها پر پر نخواهد شد
نسازد « لن ترانی » چون کلیم از طور نومیدم نمک پرورده ی عشقم ، زبان ناز می دانم