پاییز شده است و غروبهای دلگیر زیادی در پیش
پاییز شده است و شبهای بلند بسیاری در راه
پاییز شده است و خاطرات سالهای از یادرفته در کمین
عطر نارنگی است که در مشام می پیچد و
باد پاییزی است که در کوچههای بغضآلود
ابرها آغوش داغ خورشید
را ربوده و باران است که میبارد.
عشق است که در هوا میچرخد
و مهر است که بر زمین میریزد.
پاییز شده است و کوله بار خاطرههامان بر دوش
پاییز شده است و چتر آرزوهامان بر سر
پاییز شده است و ماعاشقانِ همیشهی پاییزیم
هرچند سرد باشد و ابرآلوده و غم انگیز!
#نرگس_صرافیان_طوفان
#تلـــــنگرانه
دࢪ دنیا
قانونے وجود داࢪد بہ نام قانون "ڪاࢪما".
قانون ڪاࢪما یعنے اگࢪ بزنے، یڪ ࢪوزے میخوࢪے؛
یعنے اگࢪشڪستےیہ ࢪوز خودت هم میشڪنے؛
خلاصہ ڪنم بࢪایت
ڪہ قانون ڪاࢪما همان ضرب المثل معࢪوف است ڪ میگوید: "از هࢪ دستے بدهے از همان دست پس میگیࢪے"...
آن زمان ڪہ دلے ࢪا شڪستے،
آن زمان ڪہ اشڪ ڪسے ࢪا دࢪآوࢪدے،
آن زمان ڪہ زخمے زدے
بتࢪس از قانون ڪاࢪما
ڪہ اگࢪ توبہ ڪنے و پشیمان هم شوے سودےنداࢪد
و این قانون چہ بخواهے چه نخواهے
بࢪ زندگے تو پیاده مے شود؛
ڪاࢪما یعنے زمین بدجوࢪ گࢪد است...!
عاشق کماکان در مسیر اربعین است
از هر کجا باشد سفیر اربعین است
آه و دم مولا نباشد آدمی نیست
پس آدمیت سخت، گیر اربعین است
معنا ندارد حس تبعیض نژادی
هرکس حسینی شد اسیر اربعین است
هرکس که با پای پیاده کربلا رفت
مشمول حس بی نظیر اربعین است
پیروجوان،مرد و زن و کودک ندارد
هرآنکه را دیدم فقیر اربعین است
ما با حسینی ها برادر،خواهر هستیم
این هم خودش خیرکثیر اربعین است
مرد و زن عالم همه از هوش رفتند
با ناله ای که در نفیر اربعین است
خورشید دلـهای گرفته تا قیامت
در سایه ی نعم الامیر اربعین است
اُنظر الینا چشم تو لطفش خداییست
هرکس که با تو باشد آقا کربلاییست
#نـوكــر_نـوشـت:
#حسین_جان💔
من تمام سال را با اربعینت زندهام
ادعایی هم ندارم، عاشقی یعنی همین
#صلي_الله_عليڪ_ياسيدناالمظلوم_ياابا_عبدالله_الحسين
سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام #ارباب_بی_کفن
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_محمودنریمانی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
مادرم ميگفت؛
به ديوار تكيه كن،
ولى به مردها ، نه ...!
كه ديوار اگر پشتت را خالى كرد،
سنگ است و گچ، نهايت سرت ميشكند..!
ولى اگر مردى رهايت كرد،
دلت ميشكند،
روح و تمام زندگيت ميشكند،
و زنى كه بشكند،
سنگ ميشود،
سرد و سخت،
كه نه ميخندد، و نه ميگريد..!
و اين يعنى فاجعه...
فاجعه زنيست كه از دلدادگی ترسيده...
خوانش غزل۴۳۱امیرنوری.mp3
1.37M
غزل شمارهٔ ۴۳۱
لبش میبوسم و در میکشم می
به آب زندگانی بردهام پی
نه رازش میتوانم گفت با کس
نه کس را میتوانم دید با وی
لبش میبوسد و خون میخورد جام
رخش میبیند و گل میکند خوی
بده جام می و از جم مکن یاد
که میداند که جم کی بود و کی کی
بزن در پرده چنگ ای ماه مطرب
رگش بخراش تا بخروشم از وی
چو مرغ باغ می گوید که هوهو
منه از دست جام باده هی هی
گل از خلوت به باغ آورد مسند
بساط زهد همچون غنچه کن طی
چو چشمش مست را مخمور مگذار
به یاد لعلش ای ساقی بده می
نجوید جان از آن قالب جدایی
که باشد خون جامش در رگ و پی
زبانت درکش ای حافظ زمانی
حدیث بی زبانان بشنو از نی
#حافظ_خوانی
#با_صدای
#استاد_غلامعلی_امیرنوری
4_6021315278774733110.mp3
19.33M
شب چهلمت آقا
چقدر غمگین است
همین غم است برایم
بهای دل تنگی...💔
چیزی نگفته و ننوشت و نخوانده بود
الا به آنچه عشق علیه السلام خواست
#روح_الله_عمران