eitaa logo
آوای دل
202 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
715 ویدیو
13 فایل
بی دوست شبی نیست که دیوانه نباشیم مستیم اگر ساکن میخانه نباشیم سرگشتۀ محضیم و در این وادیِ حیرت عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک سبد از مهر مخصوص شما آورده دل بوسه‌ی داغی سپیده با حیا آورده دل گرمی آغوش خورشید و نسیم عطر یاس یک جهان سر زندگی از ماورا آورده دل
خداوندا! تویی عِلَّت، برای هر سرآغازی که نام نامی نامت، گشوده قفل هر رازی خداوندا! ز لطف توست وجودِ جمله‌ی هستی تو که نادیده می‌بینی، عدم را زنده می‌سازی
دعای فرج را بخوان! ای‌دلم! کلیدی که وا کرده هر مشکلم بخوان! با نسیم سحر این دعا شفاعت کند بر دلِ جاهلم دعای فرج بهر مهدی(عج) بخوان! که تنهایی حق، شده قاتلم بخوان! اشک پاکم به اخلاص خود گله کن شکایت که پا در گِلم دعای فرج شعر عشق غزل می‌کنم مانده‌ی حاصلم بخوان! روضه‌ای بهر تنهایی‌اش حسینِ زمان کرده‌است بیدلم
خدای من! شدی دار و ندارم تمام دلخوشیِ روزگارم به هر جا بنگرم، چشمم تو بیند خداوندا تویی پروردگارم بیا ای مهربان! بر من نظر کن! دمِ صبح و دلِ چشم انتظارم توکل کرده‌ام دادم دلم را شدی آرام جانِ بی‌قرارم فدایت دولت و دارایی دل تمام هستی و ایل و تیارم شده قلب من اینک خانه‌ی تو به سمت قبله‌گاهم ره سپارم اگر دل عاشق است عشقش تو هستی به قلب و جان تو را من دوست دارم من از عمق دلم عاشق‌ترینم شدم مدیون مهر ماندگارم قسم بر اشک پاک و روح اخلاص شدی آغاز و پایانی به کارم نترسیده دلم هرگز ز ترسی تویی پشت و پناه و افتخارم دگر وحشت ز تاریکی رمیده شدی همچون چراغ شام تارم به درگاهت پناه آورده به غیر درگهت جایی ندارم خداجونم! دوست دارم 😘 عاشقتم❤️
ارزنده‌ترین زینتِ زن؛ چادر مشکی مردانگیِ کرده به تن؛ چادر مشکی فرموده‌ی زهرا(س) همه جا،حفظ حجاب‌ست تن پوش وقار، پوشش من؛ چادر مشکی الماس و گُهر هستی و صندوق جواهر قفل است و نگهبان بدن!؛ چادر مشکی آئینه‌‌ای و گردوغبار بر تو حرام است همراز فرشته به دَمن؛ چادر مشکی حسرت بنه! بر شانه‌ی ابلیسِ زمانت سیلی بزن و بت بشکن!؛ چادر مشکی شیرینی لبخند خدا گشته نمایان تا حفظ حجاب‌ست سخن؛ چادر مشکی پاکی و عفاف، مزد شهادت بگرفته عصمت شده و سنگر زن! چادر مشکی
صبح یعنی بوسه‌ای بر نام عشق جرعه‌ی مستی رسد با جام عشق صبح یعنی فصل پائیزی ولی فصل گرما در وجودت رام عشق صبح یعنی یک هزاران آینه می‌نشینند بی‌هوا بر بام عشق صبح یعنی حس قلب وصل و بوسه می‌شود فرجام عشق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می‌درخشد بر رخ فردای ما برق چشمان تو ای نور امید در دل تاریک شب‌های خزان خواهی آمد، مظهر صبح سپید می‌رسد روزی که روزی می‌شود سهم ما شیرینیِ نقل و نبید شعر و شور و عاشقی ومست با خیالش روز وصلی را کشید ای گل نرگس! جهان بی‌روی تو آری! هرگز روی خوشبختی ندید ای خوشا آن لحظه‌ای بیند دلم سر به دار عاشقی گردم شهید
از داغ عشقش چهره‌ام چون مرد سیلی خورده است بی‌اشک روضه چشم من مات تماشا مرده است بداهه
چشمان این گم کرده ره، لایق به دیدارش که نیست روی سیاه آورده دل، مولا خریدارش که نیست عمری پریشان خاطرم در کوی خاطر خواهیش اما چه سود و فایده؟ وعده وفادارش که نیست بداهه
دیگران چون نجم و آقا کهکشان صورتش خورشید و ماه آسمان چشم‌هایش شد سرود زندگی در نگاهش سبزی رنگین کمان کی به زیبایی او گل می‌رسد یوسف زهرا شده باغ جنان سینه را وقف حضورش می‌کنم بر دل من، چون سایبان بی‌کسی‌های دلم درمان از او مرهمی گشته برای زخمِ جان دین و دنیای و همه دار و ندار کل من شد مهدی صاحب زمان دل برای دیدنش تنگ آمده جان ز من رفته شدم آن جان و جانان و جهانم گشته او هستی‌ام را می‌دهم چو بی‌سران سر به دار عاشقی‌ها می‌نهم در رهش قربان کنم جان و جهان منتظر، دیده به ره، تا پای جان انتظارش می‌کشم تا بی‌نشان
جمعه‌ها شعر خداست که ردیفش غربت جمعه را باید خواند، قافیه گر مِحنت جمعه‌ها می‌شکفد در دلم دلِ تنگم با خود می‌شود هم صحبت روز آدینه عجب روز پر معنایی‌ست جمعه‌ هم رنگ دعاست با نسیم رحمت جمعه‌ها چشم دلم مات بر رویایی یک جهان دیده به ره، منتظر با حسرت روز آدینه نگر در پس پرده‌ی غیب عدل وعده داده می‌رسد با عزت
ساقی! ز شراب حق، پُرکن! دو سه پیمانه هُــــشیار کــجا داند؟ حــــالِ منِ دیوانه بُوجهل جهان بودم با بی‌خبری از خود داده قلم و خودکار با لطف کریمانه در مجلس مخموران دَم را بزنید از مِی کم گوی! حدیثِ نان، در مَجلسِ شاهانه دیوانه‌تر از مجنون، با سر به بیابان رفت لیلای وجود من، با غیرت مردانه چون داده دل هستی و وجودش دیدم نظر حق را در هدیه‌ی عیدانه‌ی یارب به حقیقت بود؟ یا خواب خوش مستی من بودم و جام مِی، در گودی میخانه چون محرم حق گشتم بی‌واسطه بنشستم زان مِی که حرامم کرد نوشم چه حریصانه ویرانه‌ی ویران را قولی به مَرِمَّت داد بــی‌تابی مــا را شد، آرامـــش جانانه صد شکر و هزاران شکر، حلاجم و بر دارت این آخر خوشبختی‌، راهم بدهی خانه