خوانش غزل۳۵۵.mp3
1.78M
صوتی غزل شماره ۳۵۵
حالیا مصلحت وقت در آن میبینم
که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم
جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم
یعنی از خلق جهان پاکدلی بگزینم
بس که در خرقه آلوده زدم لاف صلاح
شرمسار از رخ ساقی و می رنگینم
جز صراحی و کتابم نبود یار و ندیم
تا حریفان دغا را ز جهان کم بینم
سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو
گر دهد دست که دامن ز جهان درچینم
بر دلم گرد ستمهاست خدایا مپسند
که مکدر شود آیینه مهرآیینم
من اگر رند خراباتم و گر حافظ شهر
این متاعم که تو میبینی و کمتر زینم
سینه تنگ من و بار غم او هیهات
مرد این بار گران نیست دل مسکینم
بنده آصف عهدم دلم از راه مبر
که اگر دم زنم از چرخ بخواهد کینم
#حافظ_خوانی
#با_صدای
#استاد_غلامعلی_امیرنوری
شاعر شدن به غیر دل آزردگی نبود
این درد جز شکفتن و پژمردگی نبود
یک عمر درهوای غزل،زنده شو بمیر
نظم ردیف و قافیه به جز بردگی نبود
کنج اتاق مویه کنان منزوی بخوان
فرجام انزوا به جز افسردگی نبود
یک بار هم نشد غزلی بابِ طبعمان
دردا که واژه جز غم و دلمردگی نبود
این شعرهای طرد شده عمر رفته اند
عمری که جز حقارت و سرخوردگی نبود
از این نفس کشیدن بیهوده خسته ام
سرزندگی به غیر دل آزردگی نبود
#علی_اصغر_شیری
| #آیت_الله_بہجت |
با تمام وجود #گناه ڪردیم
نه نعمتہایش را از ما گرفت
و نه #گناهانمان را فاشڪرد🌾
اگر بندگےاش را میڪردیم
چه میڪرد؟!
#تلنگرانه
#چرا_دستت_نلرزید؟؟؟🔪🔪
دوباره عاشقی از کنج مظلومیتش پر زد
دوباره از غریبی قسوتِ قدّاره ای سر زد
به شُکر سایه سار سروهای سبز امنّیت
تبر در اوج عصیان زخم بر سروی تناور زد
برای پاسخ چشمان بر در منتظر مانده
سفیرِ مرگِ خونینِ پدر، جای پدر در زد
نمی ترسد دگر قداره بند از سر زدن وقتی
که با این سادگی خنجر به حنجرهای دیگر زد
چه نامردانه در بن بستهای خلوت قانون
تبر بر سروهای باغ ما زخم مکرر زد
کجای کارمان ایراد دارد؟! فکر باید کرد!
که قاتل پای قتل مرد حق «دستش نمی لرزد»
🖍 #احمدࢪفێعےوࢪدنجانی
چارهای نیست، دچارم کن و بر بادم دِه
که من از باد هم انگار که بیخانهترم
#نجمه_زارع
در غمت تاب نیارد دل کَس، گر گویم
آنچه بَر این دل بی تاب و توان میگذرد
#عاشق_اصفهانی
از چشمِ تو آرامشِ گیلان میآید
گویا که بویِ چایِ لاهیجان میآید
شبها که درگیر توام این گونههایم
خیس است و از هر چشم من باران میآید
دنیا فقط تکرار کرده بازیاش را
دارد صدای رعشهی دوران میآید
با هر قلم از غم نوشتم، شعر پاشید
اما غزل با لهجهی هجران میآید
از فکرهای بیخودی از ترس رفتنّ
بر چال هر دو گونه ام باران میآید
ترس نبودت برده خواب و هوش من را
هی دائم از من بوی الرحمن میآید
وقتی بیایی خوبِ من در منزلِ من
قطعا صدای عشق با قرآن میآید
#کویر
چیست در فلسفه ی عشق ڪه دور از درک است؟
یک نظر دیدن و یک عمر به فڪرش بودن
#امیر_اکبرزاده
🌾🌸🌾
زیارتنامه میخواندم دلم پر زد برای تو
برای مرقد و صحن و سرای با صفای تو
خیالش سخت میچسبد! چه تصویری! چه رویایی!
قدمها میزنم در جایجای سامرای تو
برای جنتالاعلی چه دست و پا زدم بیخود!
مگر کم دارد از جنت، سرای دلگشای تو؟!
برای سوی چشمم یک طبیبی گفت باید که
به چشمم سرمه ریزم از غبار خاک پای تو
مفاتیح الجنان هم با زیارت جامعه زیباست!
مگر بهتر از این هم هست آقاجان! عطای تو؟
کرامت، خلق و خوی خاندان احمد است آری
نشستم بر سر این سفرهی بیانتهای تو
جهان سرتاسر از نیرنگِ رنگارنگ غفلتهاست
خدا را شکر! در بالای سر دارم ولای تو!
دعایم کن که خالی هست دستانم! دعایم کن!!
گره وا میکند حتما خدا هم با دعای تو
#بازنشر
#محسن_علیخانی
#شعر_آیینی
#شهادت_امام_هادی_علیه_السلام