شعر خوانی در مدح حضرت أمیرالمؤمنین علیه السّلام - شیخ علی مقدّم (عاصی خراسانی).mp3
19.72M
شعرخوانی در مدح حضرت أمیرالمؤمنین علی علیهالسّلام 🌸🌷
#مباهله
#عاصی_خراسانی
🌸
بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است
شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است
آنچنان می فشرد فاصله راه نفسم
که اگر زود،اگر زود بیایی دیر است
رفتنت نقطه ی پایانِ خوشی هایم بود
دلم از هرچه و هرکس که بگویی سیر است
سایه ای مانده ز من بی تو که در آینه هم
طرحِ خاکستریش گنگ ترین تصویر است
خواب دیدم که برایم غزلی می خواندی
دوستم داری و این خوبترین تعبیر است
کاش می بودی و با چشم خودت می دیدی
که چگونه نفسم با غم تو درگیر است
تارهای نفسم را به زمان می بافم
که تو شاید برسی حیف که بی تاثیر است...
👤 #سوگل_مشایخی
•┈••✾❀🕊﷽🕊❀✾••┈•
*حدیث کساء که بصورت شعر نوشته شده است*💥
این حدیث آمد ز زهرای بتول ،
فاطمه صدیقه بنت الرسول ،
روزی آمد خانه ما مصطفی ،
گفت با حالی شبیه التجا ،
ضعف دارم جان بابا دخترم ،
پهن کن بابا عبایی بر سرم ،
آن عبایی را که دارم از یمن ،
آن عبا بر من بکش ای ممتحن ،
گفتمش بابا بلا دور از شما ،
در پناه مهر و الطاف خدا ،
من کشیدم آن عبا بر روی او ،
یک نظر کردم به ماه روی او ،
صورتی زیبا تر از قرص قمر ،
روشن و زیبا نکو تر از سحر ،
ساعتی بگذشت و آمد مجتبی ،
گفت ای مادر سلام و صد دعا ،
گفتمش مادر سلامم بر شما ،
نور چشمم ای عزیز با وفا ،
گفت مادر خانه دارد عطر گل ،
هست بوی جد ما ختم رسل ،
گفتمش ای نور چشمم بوی او ،
آمده در خانه با گیسوی او ،
رفت نزد حضرت خاتم حسن ،
گفت بابا جان فدایت جان و تن ،
گفت بابا صد سلام و صد درود ،
بر شما ای خاتم رب ودود ،
با اجازه رفت در تحت کسا ،
در کنار مصطفی شد مجتبی ،
بعد از آن آمد حسین و با سلام ،
گفت بوی جدم آید بر مشام ،
گفتمش ای نور چشمانم حسین ،
ای عزیز فاطمه ای نور عین ،
جدتان در خانه در زیر کسا ،
آمده امروز شد مهمان ما ،
با اجازه رفت در زیر کسا ،
در کنار مصطفی شد با حیا ،
بعد از آن آمد علی مرتضا ،
گفت زهرا جان سلامم بر شما ،
بوی یار مهربان آید همی ،
بوی جوی مولیان آید همی ،
گفتم او را یار ختمی مرتبت ،
صاحب خُلقِ عظیم و مرتبت ،
آمده مهمان ما بابای من ،
آمده مانند جان در جسم و تن ،
رفت نزد احمد و گفت این سوال ،
چیست رمز و راز این وقت و مجال ،
با اجازه رفت در زیر کسا ،
در کنار مصطفی شد مرتضا ،
بعد از آن رفتم کنار اهل خود ،
تا بجویم با عزیزان وصل خود ،
ما همه بودیم در زیر کسا ،
دست خود برداشت بابا بر دعا ،
گفت یارب اهلبیتم را ببین ،
بهترین خلق خدا روی زمین ،
خونشان با خون پاک من قرین ،
جسم و جان دارند از من با یقین ،
جسمشان را از بدیها دور کن ،
قلبشان را خانه ای از نور کن ،
لطف کن بر خاندانم با کرم ،
تا ابد آباد گردان این حرم ،
دشمن آنها مرا هم دشمن است ،
پیش چشمم جلوه اهریمن است ،
هر که در دل حُبِّشان دارد به جان ،
می شود محبوب من در دو جهان ،
بانگ حق برخاست از عرش برین ،
کای ملائک بشنوید این با یقین ،
هر چه را من آفریدم در جهان ،
این زمین و جمله هفت آسمان ،
کوه و دریا را اگر من ساختم ،
نه فلک را اینچنین پرداختم ،
هر چه زیبائیست در شمس و قمر ،
ظلمتِ شبها و نور در سحر ،
ساختم اینها به عشق مصطفی ،
ساختم با مهر این اهل کسا ،
بانگ زد جبریل مَن تَحت الکسا ،
صاحب کرسیُّ و مجد و کبریا ،
بانگ حق برخاست زهرا س و پدر ،
معدن ایمان و کان هر گوهر ،
حیدر و فرزند پاکش مجتبی ،
هم حسینِ بنِ علی در کربلا ،
گفت جبرائیل ای رب جلی
میروم من نزد زهرا و علی ،
با اجازه نزد ما زیر کسا
آمد و می خواند ، پیغام خدا
گفت ای پیغمبر عالی مقام ،
می رساند حق به درگاهت سلام ،
هر چه که در کل عالم خلق شد ،
از برای اهل زیر دلق شد ،
گفت از این خانواده تا ابد
دور شد ناپاکی و هر فعل بد ،
جسم و روح خاندانت پاک شد ،
نامشان بر تارک افلاک شد ،
گفت حیدر چیست رمز جمع ما ،
چیست مزد راوی این وضع ما
گفت هر کس نقل کرد این ماجرا ،
در میان دوستان مرتضا
هر غمی دارد خدا شادی کند ،
بر اسیران بانگ آزادی کند
مشکلات جمعشان حل می شود ،
سحر درد و غصه باطل می شود ،
گفت مولا رستگارانیم ما
همچنان گل در بهارانیم ما ،
شیعه با این نقل می گردد سعید
بهتر از این مژدگانی کس ندید ،
شفای تمامی مریضها و رفع بلای عظیم کرونا بحق پنج تن آل عبا "
" التماس دعای فرج"
# علیرضا نجفی
هر دلی یک روز یک جایی هوایی میشود
ناگهـــان درگیـــر حسّی مـاورایی میشود
بعد یک عمری اسارت در حصار سینه، دل
طالب و خــواهان پــرواز و رهـــایی میشود
زیر پـای عشـــق وقتی، وارد دل میشود
بینوا عقل است که آسان فدایی میشود
پادشاهی که خبر دارد زِ طعم عاشقی
رهسپار کوچهٔ عشق و گدایی میشود
بهتریـــن و خوشتـــرین اوقــات عمر آدمی
آن زمانی هست که روحش خدایی میشود
گرچه میکوشی که دل نسپاری امّا عاقبت
هر دلی یک روز یک جایی هــوایی میشود
باران_قیصری
گرمای مردادی تن " تو "
نفس هر کسی را میگیرد
و من چه عاشقانه
گرم میشوم
می سوزم و دوباره
هر مرداد عاشقت میشوم انگار...
#علیرضا_اسفندیاری
عَهد کردم
دگر از قول و غَزل
دَم نزنم
زیر قول
دِلم آیا بزنم یا نزنم؟🤔
#قیصر_امین_پور
میترسم از روزی که از قلبم قرارم را
از خاطرات زخمی ام دارو ندارم را
برداری و تنهایی از این راه برگردم
بر هم بریزد بغض تلخم اقتدارم را
باران بگیرد عطر عشقی تازه برخیزد
از خاطراتت هی بشوراند غبارم را
میترسم از روزی که طوفان فراموشی
ویران کند با جانپناه تازه غارم را
باری بماند روی دوشم از خیالاتت
سنگین کنی با بی خیالی کولهبارم را
راهی ندارم جز خودت، درمان کنی باید
ناچاری این قلب بر داغت دچارم را
من را غرورم بسته پای حسرتم برگرد
میترسم از روزی که دلتنگی دمارم را...
#مریم_صفری
چنان وامانده شد واژه برای شرح حال من
که دیگر وصف حالم را عبارت برنمی دارد
#رضا_حیدری_نیا
ای جوانی که از الان بزنی تیپ خفن
تا محرم بشوی یک پسر استایل بدن
دعوتت کرده امامت که بیایی هیئت
این درست است شما مخ بزنی با همه فن؟
ای جوان این همه مدت همه کاری کردی
لا اقل این دهه بر دین خدا تیشه نزن
ای که دانی عملت باعث ناراحتی اَست
پس دگر عشوه نیا خواهر من خواهر من
تو اگر سوی خدا یک نظری داشته ای
پله ها فاصله داری ز من و پیلهٔ تن
در نهایت همهٔ حرف من اینست فقط
که تو بهتر ز منی پس تو بیا جبهه شکن
#سید_طباطبایی
در شب تیرهٔ خود چشم به ماهی دارم
جز تماشای تو از دور چه راهی دارم
اشتباه تو دل از «اهل نظر» بردن بود
دلربایی تو اگر من چه گناهی دارم
بی سبب نیست که اینقدر شبیهیم به هم
مثل گیسوی تو من بخت سیاهی دارم
من حبابم شب دیدار تو ای ماه در آب
سخنی با تو به اندازهٔ آهی دارم
باز صد شکر که میخانهٔ آغوش تو هست
دست کم پیش تو ای عشق پناهی دارم
#شاه_بیت