eitaa logo
آوای دل
198 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
714 ویدیو
13 فایل
بی دوست شبی نیست که دیوانه نباشیم مستیم اگر ساکن میخانه نباشیم سرگشتۀ محضیم و در این وادیِ حیرت عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم
مشاهده در ایتا
دانلود
ساربان غریب.mp3
946.2K
ساربان غریب می‌خواهی این همه مست را کجا ببری؟ تشنه آورده‌ای که آب دهی، یا به سرچشمه‌ی بقا ببری؟ کعبه‌ی هاج و واج را دیروز، در معمای خود رها کردی یک قبیله ذبیح آوردی غرق خون تا دل از مِنا ببری کاش می‌شد که بی‌صدا ... اما تو سرا پا خروش و فریادی خبر داغ عشق آوردی، نه نمی‌شد که بی صدا ببری و ستونهای آسمان لرزید لحظه‌ای که قرار شد دل را از قد و قامت علی ببُری، صاف و یکدست تا خدا ببری سر و انگشت و پیرهن یک سو، سجده بر خاک کرده تن یک سو خواستی این چهار رکعت را پیش لیلا جدا جدا ببری قصه را مادری جوان دیروز در کمرگاه کوچه کرد آغاز به گلوگاه نی رسیدی تا قصه را تو به انتها ببری لطف قرآن به طرز خواندن توست، «والضحی» چشمهای روشن توست و «اذا الشَّمسُ کُوّرَت» تنِ توست که در آغوش بوریا ببری بیت آخر میان خواهش و اشک می‌رسد بی‌قرار و می‌داند در پی یک بهانه می گردی، تشنه‌ای را به کربلا ببری  
دیدگانم همچو دالانهای تار.. گونه هایم همچو مرمر های سرد، ناگهان خوابی مرا خواهد ربود من تهی خواهم شد از فریاد درد...
هر سطر پر از ناله و هر بند پر از درد ما تلخ ترین صفحه ی تاریخ جهانیم
🍃♥️ اینکه می گویند: من بدون تو نمی توانم زندگی کنم؛ من از آن دسته نیستم! من بی تو هم می توانم زندگی کنم اما با تو جور دیگری زندگی خواهم کرد... 🌱
شیرین تَر اَز این شور نَدیدیم هـَمه ی عُمْر شوری که خُدا دَر دلَم اَفکندہ حُسین است...
༄࿇═══┅─ شِڪوه در دل گره و جرأت گفتارم نیستــــ ..
همه از کنارم گذشتند به جز تو كه از درونم گذشتی...
خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم به صورت تو نگاری ندیدم و نشنیدم اگر چه در طلبت همعنان باد شمالم به گرد سرو خرامان قامتت نرسیدم امید در شب زلفت به روز عمر نبستم طمع به دور دهانت ز کام دل ببریدم به شوق چشمه نوشت چه قطره‌ها که فشاندم ز لعل باده فروشت چه عشوه‌ها که خریدم ز غمزه بر دل ریشم چه تیرها که گشادی ز غصه بر سر کویت چه بارها که کشیدم ز کوی یار بیار ای نسیم صبح غباری که بوی خون دل ریش از آن تراب شنیدم گناه چشم سیاه تو بود و گردن دلخواه که من چو آهوی وحشی ز آدمی برمیدم چو غنچه بر سرم از کوی او گذشت نسیمی که پرده بر دل خونین به بوی او بدریدم به خاک پای تو سوگند و نور دیده حافظ که بی رخ تو فروغ از چراغ دیده ندیدم
در وصف تو صدها قلم و هم قدمت نه ما دم دمی و هُرم مسیحای دمت نه از عشق تو بویی نبرد هرکه در این بزم بر دوش علم دارد و درک المت نه...!!! هی پای پیاده سفر کرب و بلا و تغییر ولی در منشِ اهل غمت نه...!!! هرجا گرهی باز نشد از تو بریدیم یک ذره ولی کم بشود از کرمت نه نامت به لب و دیده به یاد تو پر از اشک درخط تو افسوس کسی ملتزمت نه هرچند هزاران غزل ناب سرودیم هم رتبه ولی با اثر محتشمت نه نشناخته ام گرچه تو و حق نمک را هرچیز بگیر از منِ مجنون، حرمت نه...
باز افتاده‌ست مشکل ها ملالی نیست، عشق! زخم را با زخم می‌بندی نمی‌گویم سخن
برای اینکه دوری تو در یادم جایی پیدا نکند، اجبارأ هرچه سرود و آواز را از خاطرم، پاک کردم! اکنون در گردش با دوستانم سر تکان می‌دهم و سهیم نمی‌شوم دیگر در آواز خواندنشان فقط کوتاه و آهسته می‌گویم: اماااان... اماااان... شعر: برگردان:
گُفته بودی با قَطار این بار خواهی رَفت و مَن مانده بودَم که چِطور این چَرخ را پَنچَر کُنَم...!