eitaa logo
مُـݩـج᳜ــے❥
265 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
113 فایل
ټݩہا‌اُمیدماݩ‌بہ‌ݩجاټ،"ټُــۅیۍ"♡ سَـݪام‌اِۍمُـݩـجےِ‌بشـࢪیټ♡ 🍃مټعݪق‌بہ‌مجمۅعہ‌اَعۅان‌ُاݪمنجے بامجۅز ازسازماݩ‌ټبلیغاټ‌اسݪامے مشہد ⇦خادم‌کاݩاݪ‌ @avanolmonji_98 ⇦آشݩایۍبیشټࢪ وثبټ‌ݩام‌دࢪڪݪاس‌ها خادم‌ࢪۅابط‌عمۅمے @avanol_monji
مشاهده در ایتا
دانلود
صبـح همچـنان جـــای خـــالی‌ات را نشانــمان مـی‌دهــد، سـلام حاضــرتــرین غـایــــب زمیـــــن.. عجل‌اللّٰھُمَ‌عجلْ‌لِّوَلیڪَ‌الفࢪَج علیه‌السلام 🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
●°اّعوذُ بالله من الشیطان الرِّجیم°● ﺍمیرالمؤمنین امام ﻋﻠﯽ علیه السلام ﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﻨﺪ: "ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﻣﻮﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﺻﻔﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺑﺪ ﺍﺳﺖ،ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ 🍀ﺍﻭﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺘﮑﺒﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ 🍀ﺩﯾﮕﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﺮﺳﻮ ﺑﺎﺷﻨﺪ 🍀 ﺳﻮﻡ ﻫﻢ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺨﯿﻞ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺘﮑﺒﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ❓ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﺑﺎ ﻗﺎﻃﻌﯿﺖ ﻭ ﺗﺮﺷﺮﻭﯾﯽ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺑﺎ ﻋﺸﻮﻩ ﻭ ﺗﺒﺴﻢ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺗﺤﺮﯾﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﭙﺮﻫﯿﺰﻧﺪ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ⁉️ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺑﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﺩﺍﺭﺩ. ✅ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺨﯿﻞ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭ ﺣﻔﻆ ﻣﺎل ﺧﻮﺩ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ،ﮐﻤﺎﻝ ﺩﻗﺖ ﻭ ﻭﺳﻮﺍﺱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺮﺝ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﺩﺍﺭ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻫﻤﺴﺮ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺷﺪ. 📚‍ خصال، ج ۱، ص ۳۱۷ علیه السلام 🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹️بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🔹️ قبل از شروع بیایید یه گریز بزنیم به مطالب قبلی مون ⤴️ 1️⃣اولین گامی که برای مهارت های پیچیده ی جایگزین تنبیه خوندین، یاد🙄🤔 چی افتادین؟ 🤗احسنت به شما مهارت های گوش دهی فعال و همدلی. خب می تونید با مراجعه به تا این مهارت ها رو مرور کنید. حالا برمی گردیم به ادامه مبحث مون 👣2️⃣ _ درباره احساسات و احتیاجات خود صحبت کنید: 💁‍♀️ : پسرم! می دونی جریان به نظر من از چه قراره؟ 👦آره تو می خوای که من درست سر وقت🕰 خونه باشم. 🙋‍♀️بله درسته. البته این فقط بخشی از موضوع هست. وقتی تو دیر می آی خونه ، من واقعا نگران و درمانده می شم. 👦خب نگران نباش! 👩 من دلم میخواد که نگران نباشم.اما نمی شه. 👣3️⃣ _ با هم فکر کنید تا راه حل های قابل قبولی برای هر دو طرف ارائه دهید. 🙋‍♀️ نگاه کن. بیا فکرامون رو روهم بذاریم ببینیم میتونیم یه راهی پیدا کنیم که برای هر دومون خوب باشه. (مادر مدادی بیرون می‌آورد و کاغذی).تو شروع کن . 👦من دیر به خونه میام و تو هم دیگه نگران نمیشی. 👩 باشه. یادداشت می کنم .دیگه چی؟ 👦 نمیدونم . 👩من هم فکری دارم. می آم تو زمین🥅⚽️ بازی دنبالت . 👦نه. هیچ خوب نیست. ادامه دارد... علیه السلام 🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مُـݩـج᳜ــے❥
سلام✋🏻 5⃣2⃣ امروز روز بیست و پنجم چله ی #خودسازی مونه😌 ⇦(چله ی ترک #غیبت و ادای #نماز_اول_وقت #به_ن
سلام✋🏻 6⃣2⃣ امروز روز بیست و ششم چله ی مونه😌 ⇦(چله ی ترک و ادای )🍃 ⚡️هرگاه که در نمازمان عجله کردیم و خواستیم آن را زودتر به پایان برسانیم🏃‍♂ ‼️ بیاد بیاوریم ..... ⛓ همه ی آنچه که می خواهیم بعد از نماز به آنها برسیم و همه ی آنچه که می ترسیم از دست بدهیم. ✅ بدست همان کسی است که در مقابلش ایستاده ایم!!! (غیبت) 🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مُـݩـج᳜ــے❥
بسم رب الحسین علیه السلام🥀 معرفی شهدای کربلا🏴 7⃣1⃣ قسمت هفده ○محمد بن ابی سعید بن عقیل ○ علیه السلام 🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ࢪمان‌ࢪویاۍ‌نیمہ‌شب✨ و به دارالحکومه که رسیدم، دست هایم خسته شده بود. سندی با دیدن من، با ناباوری برخاست و مثل همیشه، حلقه روی در را سه بار کوبید. قبل از باز شدن دریچه، با صدای بمش فریاد کشید: «در را باز کن ! میهمان محترمی داریم.» باز هم زبانه ی فلزی به خشکی از میان چفت هایی گذشت و درِ سنگین بر پاشنه چرخید. سندی لبخند ناخوش آیندش را تحویلم داد. با فشار گونه های برآمده اش، یکی از چشم هایش بسته شد. مقابلم ایستاد و راهم را بست. - چه پرنده های قشنگی! گوشتشان حلال است؟ خواست به آنها دست بزند. خودم را کنار کشیدم. - خودت انصاف بده. حیف نیست گوشت این پرندگان زیبا از گلوی کسی چون تو پایین برود! سندی دهانش را تا جایی که ممکن بود باز کرد و دیوانه وار خنديد. - حیف این است که توساعتی دیر آمده ای، وگرنه الآن همراه آن مردک حمامی روانه ات کرده بودیم! راست می گویی. من لنگ و خپل و بدقواره ام، اما تو با این همه زیبایی خواهی مُرد و من زنده خواهم ماند. - فراموش کردم در این چند روز، سکه ای به تو بدهم. ناراحتی تو از همین است؟ - من از هر کس که به این جا می آید و می رود، چیزی میگیرم؛ دیناری، درهمی. وقتی محکوم به مرگی را می بینم، به قیافه اش دقت میکنم و از خودم می پرسم: سندی ! او دارد به سرای باقی میشتابد. آیا چیزی دارد که به درد تو بخورد؟ گاهی زلف یکی را انتخاب میکنم. زمانی چشم و ابروی یکی را. وقتی لب و دندان یکی را از خودم می پرسم: چرا از اینها که رفتنی اند، نمی توانم زیبایی هایشان را بگیرم و جای زشتی های خودم بگذارم؟ به آن مردک حمامی نگاه کردم. فقیر بود. چیزی نداشت به من بدهد. آه! چرا، چشم هایش خوش حالت بود. سفیدی چشم هایش مثل مروارید بود. سفیدیِ چشم های سندی به زردی و قرمزی میزد. او همچنان میان دری که باز شده بود، ایستاده بود و راهم را سد کرده بود. - اما به تو که نگاه میکنم، می بینم یکی از ثروتمندان عالم هستی. اگر قرار باشد چیزی را از تو انتخاب کنم، کار مشکلی خواهد بود. همه چیزت زیبا و کامل است. نه، نمی شود گفت که چشم هایت از دندان هایت زیباتر است و یا سَرَت از بدنت بیشتر می ارزد. در یک کلمه، من همه ی وجود تو را می خواهم؛ حتی حرف زدنت و حالت های چهره ات را. کاش حالا که مرگ در انتظار توست، می توانستی جسمت را با من عوض کنی! هیچ کس ذره ای اندوه نخواهد خورد اگر سر و بدن مرا اسیر دست جلاد ببیند. جلاد دارالحکومه بسیار بی رحم است. یادم باشد فردا از او بپرسم که کشتن تو برایش سخت بوده یا نه. اگر بگوید نه، باور کن دیگر در تمام عمر، با او حرف نمیزنم. بیینم نمی خواهی بازگردی؟ مانعت نمیشوم . مجذوب حرف هایش شده بودم. فکر نمی کردم آن قدر با احساس باشد. - نه . - معلوم است که برای نجات آن مردک حمامی آمده ای .باورکردنی نیست که جوان ثروت مند و زیبایی مثل تو بخواهد جانش را برای کسی مثل او به خطر بیندازد. به هر صورت، شجاعت تو هم ستودنی است! - متشکرم! حالا بگذار بروم . - حاکم اگر سلیقه داشته باشد، می گوید نقاشی بیاید و نقشی از تو را بر یکی از دیوارهای اندرونی بکشد؛ بعد به مرگت حکم می دهد. خوب است نقاش، تو را همین طور که ایستاده ای و قوها را بغل زده ای بکشد؛ با همین لبخند تمسخرآمیز که نمکین و دل رباست.باید به سليقه ی قنواء آفرین گفت! نمی دانستم ممکن است جوانی مثل تو در حلّه باشد. برای او هم افسوس میخورم که نمی تواند تو را حتی برای یک روز دیگر حفظ کند! خواستم بروم که انگشتانش را در هم گره کرد و گفت: «چیزی بگو که برای یادگاری از تو به خاطر بسپارم، بعد برو.» ... ❌کپی‌ متن های این‌ رمان‌ اشکال‌ شرعی‌ دارد. ☘برای‌ بهره مندی از این متن ها حتما عضو کانال شوید . 🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}