هدایت شده از ☀️تبلیغات بافتنی خاص و خلاقیت☀️
#پوستر_حضرت_آقا_باعث_ازدواج_من_شد
قرار گذاشتیم من با خواهرم و اون بنده خدا هم با مادرش بیاید حرم مطهر هم دیگر رو ببینیم، من از گیت ورودی آقایان داخل رفتم و کنار پله ایستادم تا خواهرم هم بیاید همزمان با من یه دختر خانم با چادر عربی یک لحظه دیدمش اون هم ظاهرا منتظر کسی بود . با خودم میگفتم خدا اگر این باشه باز خودمو دلداری میدادم نه شایدم این نباشه .........😭😭
ادامه مهیج وواقعی خاطره🤦♂👇
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
#سوتی #خاطره #داستان #لطیفه_احکام
هدایت شده از 🇮🇷لباس کودک ایرانی شــــــاد🇮🇷
🔴 #داستان واقعی علی و فرزانه
مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟
تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش .....
ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇
https://eitaa.com/joinchat/878706755Ced55d1a512
بخونید عبرت بگیرید
🔴 #داستان واقعی علی و فرزانه
مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟
تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش .....
ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇
https://eitaa.com/joinchat/878706755Ced55d1a512
بخونید عبرت بگیرید
هدایت شده از ذاکرین
🔴 #داستان واقعی علی و فرزانه
مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟
تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش .....
ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇
https://eitaa.com/joinchat/878706755Ced55d1a512
بخونید عبرت بگیرید
هدایت شده از 🇮🇷لباس کودک ایرانی شــــــاد🇮🇷
🔴 #داستان واقعی علی و فرزانه
مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟
تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش .....
ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇
https://eitaa.com/joinchat/878706755Ced55d1a512
بخونید عبرت بگیرید