.
📗 درس زندگی از یک گنجشک کوچک
گنجشکی با عجله و با تمام توان به آتش نزدیک میشد و برمیگشت.
از او پرسیدند : "چه میکنی؟"
پاسخ داد: "در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب میکنم و آن را روی آتش میریزم."
گفتند: "حجم آتش در مقایسه با آبی که تو میآوری بسیار زیاد است و این آب فایدهای ندارد."
گفت: "شاید نتوانم آتش را خاموش کنم، اما هنگامی که وجدانم میپرسد: زمانی که دوستت در آتش میسوخت تو چه کردی؟
پاسخ میدهم: هر کاری که از من برمیآمد." 👌🥺
✨ @avayeqoqnus ✨
.
بهترین توصیف برای بیهوده بودن
خیلی از عذرخواهی ها رو
محمود درویش گفته:
چگونه میشود
به شاخه شکسته فهماند
که باد عذرخواهی کرده است...؟ 🍂
#محمود_درویش
✨ @avayeqoqnus ✨
کودکیام را دوست داشتم
روزهایی که به جای دلم
سر زانوهایم زخمی بود …
#حسین_پناهی
✨@avayeqoqnus✨
برای پیدا کردن خوشبختی
راه درازی نرویم.
دنبال داشتنِ آدم خاصی
شغل خاصی
موقعیت و مدرک و قیافه خاص نباشیم.
خوشبختی یعنی که
از همین چیزهای مثلا معمولی و
دم دستی ، لذت ببریم ...!
از همین چیزهای سادهای
که یادمان رفته
روزی ...
شبی ...
وقتی
داشتنشان آرزویمان بود ...!
خوشبختی را با همین چیزهای معمولی
به خانههایمان بیاوریم.
#دلنوشته
#مهین_رضوانیفر
✨@avayeqoqnus✨
زندگی شاید...
عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر بر میدارد
و به یک رهگذر دیگر
با لبخندی بی معنی میگوید:
صبح بخیر 🌞🌸
هفته پرباری داشته باشید عزیزان 💜
#فروغ_فرخزاد
☀️ @avayeqoqnus ☀️
💚 الهی؛
✨ تا به تو آشنا شدم از خلق جدا شدم
💚 و در هر جهان شیدا شدم،
✨ نهان بودم پیدا شدم.
#خواجه_عبدالله_انصاری
#مناجات
✨ @avayeqoqnus ✨
بیــــا تا جهــــان را به بــد نسپریم
به کوشش همه دست نیکی بریم 🌿
نبــاشد همی نیک و بـــد، پــــایدار
همـــــان بِه که نیکی بود یادگار 🌹
#فردوسی
✨ @avayeqoqnus ✨
.
📕 کوزه ترک خورده...
مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو انتهای چوبی میبست؛ چوب را روی شانهاش میگذاشت و برای خانهاش آب میبرد.
یکی از کوزهها کهنهتر بود و ترکهای کوچکی داشت.
هر بار که مرد مسیر خانهاش را میپیمود نصف آب کوزه میریخت.
مرد دو سال تمام همین کار را میکرد.
کوزه سالم و نو مغرور بود که وظیفهای را که به خاطر انجام آن خلق شده به طور کامل انجام میدهد، اما کوزه کهنه و ترک خورده شرمنده بود که فقط میتواندنصف وظیفهاش را انجام دهد.
هر چند میدانست آن ترکها حاصل سالها کار است.
کوزه پیر آنقدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده میشد تا از چاه آب بکشد تصمیم گرفت با او حرف بزند:
"از تو معذرت میخواهم. تمام مدتی که از من استفاده کردهای فقط از نصف حجم من سود برده ای و فقط نصف تشنگی کسانی که در خانهات منتظرند را فرو نشاندهای."
مرد خندید و گفت: "وقتی برمیگردیم با دقت به مسیر نگاه کن."
موقع برگشت کوزه متوجه شد که در یک سمت جاده (سمت خودش) گلها و گیاهان زیبایی روییدهاند.
مرد گفت: "میبینی که طبیعت در سمت تو چقدر زیباتر است؟
من همیشه میدانستم که تو ترک داری و تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم.
این طرف جاده بذر سبزیجات و گل پخش کردم و تو هم همیشه و هر روز به آنها آب میدادی.
به خانهام گل برده ام و به بچههایم کلم و کاهو دادهام.
اگر تو ترک نداشتی چطور میتوانستی این کار را بکنی؟“ 👌🌸
چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید...
#داستان
#داستان_آموزنده
✨ @avayeqoqnus ✨