آیینه به من گفت، عجب پیر شدی
در چین و چروک و غصه زنجیر شدی
گفتم که تو هم شبیه این مردم تلخ
از دیدن واقعیتم سیر شدی...
#مرتضی_درزی
@avayesokut
در آینه تاک خسته را میبینم
انگور از این خزان زده میچینم
با خاطره های تلخ خود، میسازم
فرهادم و دلخوش به غمی شیرینم...
#مرتضی_درزی
@avayesokut
🍁🍃
آوای سکوت
در آینه تاک خسته را میبینم انگور از این خزان زده میچینم با خاطره های تلخ خود، میسازم فرهادم و د
🍁🍃
از خودخوری و جنون خود میترسم
از گردش تند خون خود میترسم
ای آینه آخرش تو را میشکنم
از پیر شدن، درون خود میترسم
#مرتضی_درزی
@avayesokut
🍁🍃
یک عمر زدم تمامی زورم را
تا بلکه نبینی دل مغرورم را
اما چه کنم گلم، تو هم مغروری
باید بروم، گم بکنم گورم را
#مرتضی_درزی
@avayesokut
🍁🍃
هنگام خزان رسیدم و برگشتم
بی تاب و توان رسیدم و برگشتم
ای عشق، نصیب من چه شد؟ بیگاری!
با یک چمدان رسیدم و برگشتم...
#مرتضی_درزی
@avayesokut