📱#ریلز | #استوری 🔸 مولا جان یک جهان منتظر است تا لب بگشایی! پایگاه نشر آثار سید مرتضی آوینی 👇 🆔 @Aviny_Com

📱#ریلز | #استوری 🔸 درمان کن حال پریشان مرا... پایگاه نشر آثار سید مرتضی آوینی 👇 🆔 @Aviny_Com

📱#ریلز | #استوری 🔸 در لحظه شهادت ؛ لبخند زیبایی بر لبانش بود! پایگاه نشر آثار سید مرتضی آوینی 👇 🆔 @Aviny_Com

📱#ریلز | #استوری 🔸 تو می آیی؛ شهیدان نیز می آیند و آوینی روایت می‌کند فتح نهایی را. پایگاه نشر آثار سید مرتضی آوینی 👇 🆔 @Aviny_Com

📱#ریلز | #استوری 🔸 آنطور زندگی کن که مرگ مزاحم زندگی تو نباشد... پایگاه نشر آثار سید مرتضی آوینی 👇 🆔 @Aviny_Com

📱#ریلز | #استوری 🔸 در بین ما بسیاری آدم ها از بین رفتند... پایگاه نشر آثار سید مرتضی آوینی 👇 🆔 @Aviny_Com

📱#ریلز | #استوری 🔸 پسر ام البنین خودت رو برسون حرم در خطر است. پایگاه نشر آثار سید مرتضی آوینی 👇 🆔 @Aviny_Com

📱#ریلز | #استوری 🔸 حسین جان! اگر مرگ به سراغم آمد... پایگاه نشر آثار سید مرتضی آوینی 👇 🆔 @Aviny_Com

📒 #تیکه_کتاب | #فتح_خون 🔸 امام پرسید: «كیستی؟» و حُرّ پاسخ گفت: «حرّ بن یزید.» امام دیگرباره پرسید: «با مایی یا بر ما؟» و حُرّ پاسخ گفت: «بَلْ عَلَیْكُم.» آن‌گاه امام چون آثار تشنگی را در آنان دید، بنی‌هاشم را فرمود كه سیرابشان كنند؛ خود و اسبانشان را. «علی بن طعان محاربی» گوید: «من آخرین نفر از لشكر حرّ بودم كه از راه رسیدم، هنگامی كه راویه‌ها بسته بودند و امام بر در خیمه نشسته بود. مرا گفت: راویه را بخوابان. چون من مراد او را درنیافتم بار دیگر فرمود: شتر را بخوابان. شتر را خوابانیدم، اما از شدّت عطش نتوانستم كه آب بیاشامم. امام فرمود: دَرِ مشك را برگردان. و چون من باز كلام او را درنیافتم، خود برخاست و لب مشك را برگرداند و مرا سیراب كرد...» پایگاه نشر آثار سید مرتضی آوینی 👇 🆔 @Aviny_Com

📒 #تیکه_کتاب | #فتح_خون 🔸 سرّ آن‌كه دهر بر مراد سفلگان می‌چرخد این است كه دنیا وارونۀ آخرت است. پایگاه نشر آثار سید مرتضی آوینی 👇 🆔 @Aviny_Com

📱#ریلز | #استوری 🔸 ای کاش قادر بودم... پایگاه نشر آثار سید مرتضی آوینی 👇 🆔 @Aviny_Com

📱#ریلز | #استوری 🔸 خانوم سه ساله... پایگاه نشر آثار سید مرتضی آوینی 👇 🆔 @Aviny_Com