فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️حاج سعید قاسمی:
همه چادرو در آوردن..تو نگه دار..
همه لخت شدن، تو حجابو نگه دار..
«تو مقاومت کن؛ با همین فشاری که حروم لقمهها روی ما گذاشتند تا استخوانمان بشکند و فکر میکنند که شکست میخوریم...»
#مقاومت_تا_ظهور
🏴 @hejabuni
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
10 Namaze Khandani -Namaze Khastani (1395- 7-21) Tehran.mp3
35.68M
🔈 #نماز_خواندنی_نماز_خواستنی
🔊 جلسه دهم | پایانی
* ذات نماز نور است
* گاهی نماز، باعث جهنم شدن میشود
* معنای ارتباط با نماز
* وای بر کسانی که نسبت به نماز سهو دارد
* موانع قبولی نماز
* تفاوت سهو و غفلت
* مصادیق سهوانگاری نسبت به نماز
* روایاتی پیرامون اهمیت وقت نماز
* کسی که سه روز نماز نمیخواند.....
* کار اصلی شیطان
* اثر یاد مرگ در نماز خوب
* غوغای نماز با ولایت اهلبیت علیهمالسلام
* نماز امام حسین ع
📆 1395/07/21
⏰ مدت زمان: ۱:۰۷:۲۳
#محرم95
#تهران
🔔 @Aminikhaah_Media
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
معیارهایی که در زندگی کودکان مان به عنوان ارزش نهادینه می شود:
زیبایی، قدرت، شهرا، ثروت، خوش گذرانی، لذت طلبی، هوسرانی، هرزگی و ...
#تمدن_نکبت_غرب
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
کاش پیکر #شهدای_خان_طومان را از مقابل پاستور و بهارستان هم عبور دهند؛ شاید رگِ وجدانِ مسئولین تکانی بخورد؛ شاید یادشان بیاید که این شهدا برای تامینِ امنیتِ ملت جانشان را تقدیم کردند و الان نوبتِ مسئولین است که فکری به حال معیشت مردم کنند.
نشر با ذکر #صلوات🌹
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
بسم الله الرحمن الرحیم
من زندهام
قسمت صد و سی و هشتم
چه شوخی مرگباری! ما در یک شوخی ساده در حال جان دادن بودیم. هر وقت تصمیم میگرفتیم روی پای خودمان بایستیم دوباره این بازی مرگبار تکرار می شد.
نگهبان در را باز کرد. دوباره توده ای آتش به درون سلول ریخته شد. چهار پتوی دیگر سهم ما شد. گرچه آن شب شاخ غول را شکستیم اما غول ما را سخت به زمین زد و زخمی کرد.
هر چهار نفرمان در بستر سرماخوردگی افتادیم. دچار بدن های رنجور با رنگ های پریده زیر سلطه انواع بیماریها نفس می زدیم.
خمیر هایی که داخل پنجره های مشبک گذاشته بودیم توانسته بود کمی جلوی سرما را بگیرد اما افسوس که شدت باد آنها را خشک و مثل تکه های سنگ به سویمان پرتاب کرد.
پتوهای جدید لانه ی شپش ها و کک های گرسنه ای بودند که به ضیافت تن بی رمق ما دعوت شده بودند.
نمیدانستیم به دنبال راه گریزی برای هجوم گردبادهای بی امانی که بر تن بی تن پوش ما شلاق می زد باشیم یا به خارشی که به تنمان افتاده بود فکر کنیم.
گاهی که دریچه برای دادن کاسه و گرفتن شوربای صبح باز می شد صدای سرفه ی ما و زندانیان دیگر مثل شیهه ی اسب از سینه های خشکیده به گوش میرسید. این تنها علامت و نشانه ی حیات ما بود.
به سه وعده باز و بسته شدن دریچه عادت کرده بودیم اما متوجه شدیم آخر شب چرخ دیگری در راهرو حرکت میکند و در کنار سلولهای مجاور و روبرو می ایستد و دریچه ها باز و بسته می شوند. بالاخره بعد از فالگوش ایستادن های متمادی، دریچه که باز می شد در حالی که صدای زندانی را نمیشنیدیم؛ صدای نگهبان بعثی را شنیدیم که به او گفت: اش تاکل؟ (چی می خوری؟)
و گاه بعد از سوال چه می خوری، می گفت: اتصیر زین، اشرب مای (خوب می شوی، آب بخور)
عبارت خوب می شوی، عبارت طبیبان بود. پس احتمالاً این دکتر بود اما دکتر آبکی! چون برای همه نسخه ی آب می پیچید، البته همیشه یک دکتر نبود گاهی دکتر دیگری می آمد و نسخه دیگری می داد. زندانی هر چه می گفت نسخه ی او این بود: استریح، (استراحت کن) به این یکی می گفتیم دکتر راحتی.
رنج اسارت و درد غربت و حزن تنهایی و به زنجیر کشیدن همه ی عواطف و احساسات آنقدر عظیم بود که جای خالی برای خس خس نفس های رنجور و سرفههای مسلول نمیگذاشت. پس هرچی کمتر چشمشان به ما می خورد بهتر بود. آنها که پشت در هستند از ما نیستند اما آنها که پشت این دیوار ها نشسته اند از جنس ما هستند.
به امید شنیدن یک ضربه از دیوار سمت راست یا چپ به دیوار ضربه می زدیم. اگر چه همه زندانی بودیم اما برای اینکه دچار وضعیتی بدتر از آنچه گرفتارش هستیم نشویم، کسی به کسی اعتماد نمیکرد.
پاییز رفته بود و وقت شمارش جوجه ها رسیده بود. چوب خط هایی که روی دیوار می کشیدیم زیاد و زیادتر می شدند. هر خط، خطی بود که گذشت یکی از روزهای جوانیمان را رقم میزد و فرا رسیدن زمستان را اعلام میکرد اما من هنوز منتظر فردا بودم که جنگ به پایان برسد و ما آزاد شویم شب یلدا رسیده بود...
قسمت صد و سی و هشتم
#نهضت_کتابخوانی
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند:
او غیبتی طولانی خواهد داشت که در آن (غیبت) هیچ کس نجات نمی یابد، مگر کسی که خدای تعالی او را در اعتقاد به امامت ثابت بدارد و در دعا به تعجیل فرج، موفق سازد.
بحارالانوار، جلد ۹۰، صفحه ۱۴۹
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سلام_امام_مهربانم
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
وندی شلیت "نویسنده آمریکایی" :
وقتی عروسک ها و برنامه های کودک، فیلم ها، موسیقی ها، مجلات و بازی های رایانه ای فراگیر در جامعه، مملو از مسائل جنسی است؛ نباید از اینکه لباسهای بسیار مبتذل و درخور زنان بدکاره در سایز دختربچه ها ارائه می شود تعجب کرد. جواهرانه، صفحه ۵۸
#وظیفه_مادری
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
مداحی آنلاین - دوباره بوی شهر بوی خدا پیچید - مهدی رسولی.mp3
4.93M
🏴 #شهدای_خان_طومان
⏯ #زمینه #شهدا #مدافعان_حرم
🍃دوباره توی شهر بوی خدا پیچید
🍃شهید آوردن و بارون غم بارید
🎤 #مهدی_رسولی
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
#کوچه_شهید
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
@Maddahionlin
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
سه دقیقه در قیامت 72.mp3
24.65M
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🔊 جلسه هفتاد و دوم
* ملکوت ارتباط با فقیر
* چگونه در مورد توجه خدا واقع شویم؟
* در نظر گرفتن خدا در ارتباط اجتماعی
* خندیدن خدا به چه معناست؟
* ملکوت واکنش انسان در عرضه دنیا و آخرت
* ملکوت ترک فعل حرام دامن
* تفاوت آتش دنیا و ملکوت
* ملکوت نداشتن قدرت نه گفتن به شهوت
* رابطه بهشت و فطرت
* ملکوت در کسب و حرام
* سنخیت علت و معلول
* ملکوت معاشرت با نامحرم
* ملکوت دست دادن و شوخی با نامحرم
* ذهن زنانه و ذهن مردانه در ارتباط اجتماعی
* حجاب عین عدالت است!
* ملکوت فریب در خرید و فروش
* عنوانها در ملکوت
* ملکوت عدم رفع نیاز دیگران
* معنای واژه قرآنی "ماعون"
* ماجرای عابد بنیاسرائیل که خدا با عدلش رفتار کرد!
* سیلی زدن به صورت مسلمان چه ملکوتی دارد؟
* ملکوت فریب و نیرنگ دیگران
📅99/07/04
⏰ مدت زمان: ۱:۰۸:۲۶
#مشهد
#سبک_زندگی
#ملکوت_اعمال
❗️برای دریافت مجموع جلسات سه دقیقه در قیامت، از طریق لینک زیر اقدام نمایید.
https://aminikhaah.ir/?p=508
🔔 @Aminikhaah_Media
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
به زودی
تمسخر و یادآوری کرونا و ...آغاز می شود
و ما در مظلومیت شان بیشتر خواهیم گریست
هر چند آمدند تا از مظلومیت نجات یابیم
#شهدای_خان_طومان
نشر با ذکر #صلوات🌹
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
هفتاد سال عبادت عه ببخشید چند سال ریا یک روز به باد میره اونم بادهای سوئیس،
این از کپشن نوشتن من:)
#سلبریتی_ داغون
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
امام حسین علیه السلام
محبت اهل بیت، سبب ریزش گناهان است؛ همانگونه که باد برگ درختان را میریزد.
حیاه الامام حسین علیه السلام
#سلام_امام_مهربانم
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
@HadisNegari
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اعترافات تکان دهنده دکتر اکبری مشاور عالی وزیر بهداشت در برنامه شبکه دو سیما
🔸 به جوان زیر ۲۰ سال گفتیم بچه...
#تشکیل_کمیسیون_خانواده
#جهاد_فرزندآوری
@raefipourfans
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
هدایت شده از 🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
#یا_حسن_جانم
🌱خود را چو پرنده، ساده دیدم آقا
▪️بر خاک تو سر نهاده دیدم آقا
🌱سوی حرمت بال گشایم زیرا
▪️خوان کرمت، گشاده دیدم آقا
#به_خاطر_فرج_مولا_گناهی_را_ترک_کنیم
⭕️ همسنگران بزرگوار پویش
🍃🌼سوره یس و ۱۱۸ صلوات🍃🌼 در #روز_شهادت_امام_حسن_ع انجام میشود.
✳️الحمدالله تا الان ❣۲۳۲ نفر ❣ثبت نام کردند.... مهلت ثبت نام تا ۱۲شب چهارشنبه...
#امام_حسنی_ام
#اجرتون_با_بی_بی_دوعالم
﷽؛
📌 "نفیس صدیق" چطور با هماهنگی کامل دولت، برنامه #کاهش_جمعیت #ایران را عملیاتی کرد⁉️
🔻 بعد از سرشماری سال ۶۵ صندوق جمعیت سازمانملل به منظور کاهش جمعیت ایران با مسؤولان جمهوری اسلامی ارتباط گرفتند؛ عامل این ارتباط "نفیس صدیق" مدیرکل اجرایی صندوق جمعیّت سازمان ملل، یک زن پاکستانی بهظاهر مسلمان و البته #فمینیست بود!
🔻 نتیجه سرشماری جمعیت در ایران، نشاندهنده نرخ رشد بالای جمعیت کشور بود! صدیق در سال ۱۳۶۶ در سفری که به ایران داشت با مقامات ایران از جمله علیاکبر ولایتی وزیر امور خارجه، مرندی وزیر بهداری، اکرمی وزیر آموزش و پرورش و روغنی زنجانی بهعنوان رئیس سازمان برنامه و بودجه در مورد موضوع کنترل جمعیت دیدار و گفتگو کرد! دیداری که سرآغاز سقوط بیسابقه و عجیب نرخ رشد جمعیت در ایران شد.
🌐 متن کامل این گزارش در لینک زیر از جنس اول👇
🔗 https://plink.ir/QPPWK
#پیری_جمعیت
#جهاد_فرزندآوری
eitaa.com/bidariymelat
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
33.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #تصویری
🔸این چنین مادرانی، این چنین فرزندانی پروراندند
📌 شهید محمود رادمهر، از شهدای مدافع حرم که به تازگی پیکر مطهرش به آغوش میهن بازگشته است
✅ @Aminikhaah
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
جالبه بدونید همین #کیوان_امام که به تجاوز ۳۰۰ تا دختر تو ۱۰ سال اعتراف کرده
از صاحبان همون تفکری بوده که میگن آقا من مریض جنسی نیستم که با بیرون بودن موی کسی منقلب بشم
بذارین هرکسی هرجور دوست داره لباس بپوشه:)
#نفوذ_فرهنگی
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
بسم الله الرحمن الرحیم
من زندهام
قسمت صد و سی و نهم
در گوشه ی زندان به امید یک دقیقه بیشتر با هم بودن در پناه دیوار کنار هم نشسته بودیم. هیچکدام مان نمیتوانستیم فارغ از خیال خانوادههایمان باشیم. هر کدام از ما به یاد کسی بود و به آرامی با هم صحبت میکردیم.
- اگه اومدنم از پنج به شش میرسید آقا به شصت جا سر میزد، راستی حالا اون چه کار می کنه؟
- من که پدر و مادرم اصلاً نمی دونن کجا دنبالم بگردن.
- اگه عموم تو پایگاه وحدتی دزفول شهید شده باشه هیچ کس نمی دونه من اومدم خرمشهر.
- اگه بفهمند کجا هستیم از غصه می میرند.
- از کجا سرنخی گیر بیارن که بتونن ما را پیدا کنن؟
- مادری که بچه ش رو کم می کنه همیشه چشمش به دره و امیدوار که یک روز پیداش کنه.
- چطور بفهمن ما کجا هستیم و کجا دنبالمون بگردن؟
- مگه اونا می دونن نقطه ی گم شدن ما کجاست که از اونجا شروع کنن؟
- تو هر جنگی یه عده، یه عده ای را گم میکنن و عدهی دیگه همدیگرو پیدا می کنن. مثالش خود ما چهار نفر که از چهار فرهنگ و خانواده ی مختلف همدیگرو اینجا پیدا کردیم.
به در نگاه می کردم. آیا این در میتوانست به خوشبختی من ختم شود؟ در شب بلند یلدا از دلهره ها و دلتنگی ها و غم و غصه ی پدر و مادرها و حیثیت و آبروی خودمان و ناجوانمردی و روسیاهی دشمن و افق های دور گفتیم.
یکباره سربازی که ما او را به نام قیس می شناختیم و میگفت اهل نجف است دریچه را باز کرد. جوان هجده نوزده ساله ای بود که کمتر میشد نشانی از شرارت را در نگاهش دید. سعی می کرد اعتماد ما را جلب کند و در نگاهش ترحمی پنهان نسبت به ما دیده میشد، قیس گفت:
طفن الضوء (چراغها را خاموش کنم؟)
نمیدانستیم چه میگوید. چراغ را دو سه بار خاموش و روشن کرد و تازه آنجا بود که فهمیدیم این چراغ هم میتواند خاموش شود. ما در تاریکی مطلق میتوانستیم حجابمان را در آوریم و از حمام به راحتی استفاده کنیم.
فاطمه گفت: احتمالاً در داخل سلول هم استراق سمع و هم دوربین است. باید مراقب حرفهایمان باشیم وگرنه قیس از کجا می دانست ما صحبت میکنیم که دریچه را باز کرد و چراغ را خاموش کرد.
بعد از شب یلدا، دیگه با آمدن شب، چراغ سلول ما هم خاموش می شد. زشت ترین صدا چرخش کلید در قفل درهای آهنی بود که بی خبر و گستاخانه نگهبانها را در مقابل ما نمایان می کرد.
یک شب با شتاب بسیار در باز شد و با اشاره و فریاد گفتند: طبگن البطانیات و تعالن بره (پتوها را جمع کنید و بیایید بیرون.)
اول فکر کردم آن فردایی که منتظرش بودیم رسیده و به قول فاطمه، زمستان جنگ را تمام کرده است، اما با این همه پتو و چشمهای بسته؟
بعد از بازجویی ها اولین باری بود که ما را از صندوقچه بیرون میآوردند.
شدت نور چنان زیاد بود که توان پلک زدن نداشتیم. راهرویی که در مقایسه با صندوقچه بسیار طولانی و بزرگ به نظر میرسید فرصت خوبی برای شناخت محیط اطراف و همسایگان بود. هر کدام حرفی میزدیم:
- از کدام طرف برویم.
- پتوها سنگین است.
- گهی زین به پشت و گهی پشت به زین
- آفتاب بلند است.
سرباز نعره می کشید: سکتن، سکتن، البسن النظارات،(ساکت باشید، ساکت باشید، عینک ها را به چشم بزنید)...
پایان قسمت صد و سی و نهم
#نهضت_کتابخوانی
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
🍃 یاری دین و امام زمان علیه السلام
یکی از وظایف منتظران، سرودن شعر یا نوشتن کتاب در فضائل و مدح و ندبه آن حضرت است، البته به میزان توانایی و استعداد هر فرد، که این امر نوعی یاری دین و امام است.
امام رضا میفرمایند: هیچ مومنی شعر نسُروده که ما را به وسیله آن مدح گوید مگر آنکه خدا برای او در بهشت شهری بنا خواهد ساخت که هفت برابر وسیع تر از دنیا باشد و در آنجا فرشته و هر پیامبری، او را زیارت و دیدار خواهد کرد.
وسائل الشیعه، جلد۱۰، باب۱۰۵
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
#سلام_امام_مهربانم
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB