پس از انقلاب در سازمان تربیت بدنی و بعد از آن به آموزش پرورش منتقل شد
ابراهیم در آن دوران همچون معلمی فداکار به تربیت فرزندان مرز و بوم مشغول شد
او اهل ورزش پهلوانی و در والیبال و کشتی بی نظیر بود و هرگز در هیچ میدانی پا پس نکشید
در والفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچه ها ی گردان کمیل و حنظله در کانال فکه مقاومت کرد اما تسلیم نشد
سر انجام در ۲۲بهمن سال ۱۳۶۱ پس از فرستادن بچه های باقی مانده به عقب تنهای تنها با خدا همراه شد و دیگر کسی او را ندید
او همیشه از خدا میخواست گمنام بماند چرا که گمنامی صفت یاران محبوب خداست 🌹🍃
ابراهیم اخلاق خاصی داشت توی همان دوران دبستان نمازش ترک نمیشد
در همان سالهای دبستان به دوستانش از خواب های پدرش در مورد امام زمان عج و حضرت عباس ع گفته بود، و عمل به دستورات حضرت امام خمینی را مثل دستورات امام زمان عج میدانست، او به حرف های پدرش معتقد بود
برای دوستانش از توجه پدرش به روزی حلال و اهمیت آن میگفت
او خوب میدانست پیامبر اکرم (ص) می فرمایند :
عبادت ده جز دارد که نه جز آن به دست آوردن روزی حلال است
ابراهیم بارها گفته بود : اگر پدرم بچه های خوبی تربیت کرد به خاطر سختی هایی بود که برای رزق حلال می کشید 🌹🍃
ختم صلوات امروز به نیت:
#شهید_محمد_حسن_فامیلی
🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
🌹🍃هجدهم خرداد ۱۳۲۴، در مشهد چشم به جهان گشود. پدرش محمدعلی، پارچه فروش بود و مادرش،صدیقه نام داشت. تا پایان سوم راهنمایی درس خواند. پاسدار کمیته انقلاب اسلامی بود.
🌹🍃سال۱۳۴۶ ازدواج کرد و صاحب دو پسر و یک دختر شد. از سوی کمیته انقلاب اسلامی در جبهه حضور یافت. بیست و یکم تیر ۱۳۵۹، در مشهد بر اثر اصابت گلوله اشرار و سارقین شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.
حاج حسین توکل عارفی وارسته زورخانه ای داشت که ابراهیم یکی از ورزشکاران این محیط ورزشی معنوی شد
حاج حسین ورزش را با یک یا چند آیه شروع میکرد سپس حدیثی میگفت و ترجمه میکرد بیشتر وقتها ابراهیم را میفرستاد وسط گود زورخانه و ابراهیم در یک دور ورزش ،معمولا یک سوره قرآن، دعای توسل و یا اشعاری در مورد اهل بیت می خواند و به مرشد هم کمک میکرد
ابراهیم به جز کشتی و والیبال در بسیاری از رشته های ورزشی مهارت داشت ، در کوهنوردی یک ورزشکار کامل بود از سه سال قبل از انقلاب تا ایام انقلاب هر هفته جمعه ها با چند نفر میرفتند تجریش نماز صبح را در امام زاده صالح می خواندند بعد به حالت دویدن از کوه بالا میرفتند🌹🍃
آقای گودرزی ازمربیان کشتی ابراهیم بود ، بارها میگفت : یه روز این پسر را در مسابقات جهانی می بینید ، سالهای اول دهه ۵۰ در مسابقات قهرمانی نوجوانان شرکت کرد ابراهیم همه حریفان را با اقتدار شکست داد مسابقات در اول آبان برگزار شد ،ولی ابراهیم شرکت نکرد !
مربی ها از دست او ناراحت شدند ، بعدها فهمیدند مسابقات در حضور ولیعهد برگزار میشد و جوایز هم توسط او اهدا شده برای همین ابراهیم در مسابقات شرکت نکردند 🌹🍃
ابراهیم با بچه هایی که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه دنبال مسائل دینی بودند با آنها رفیق میشد آن ها را جذب ورزش می کرد و به مرور به هیئت و مسجد می کشاند🌹🍃
ابراهیم اصلا احساس خستگی نمیکرد شنا هم که میرفت انگار نه انگار ۴ساعت شنا میرفت ، همیشه میگفت برای خدمت به خدا وبندگانش باید بدنی قوی داشته باشیم
همیشه دعا میکرد که خدایا بدنم را برای خدمت کردن به خودت قوی کن 🌹🍃
به دوستانش هم توصیه میکرد که اگر ورزش برای خدا باشد ، میشه عبادت اما اگر به هر نیت دیگه ای باشد ضرر می کنین 🌹🍃
در مقر سپاه گیلان غرب روی یکی از دیوارها برای هر کدام از رزمنده ها جمله ای نوشته شده بود ، در مورد ابراهیم نوشته بودند ؛
" ابراهیم هادی رزمنده ای با خصائص پوریای ولی "
ختم صلوات امروز به نیت:
#شهید_مصطفی_بختی
🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
🌹🍃مصطفی بختی، پنجم مرداد سال ۶۱ در مشهد به دنیا آمد. او از بدو تولد تا ششسالگی را در خیابان گلشهر گذراند و همزمان با ورودش به کلاس اول دبستان، همراه با خانواده به قاسمآباد، نقلمکان کرده و تا زمان ازدواجش در همین محدوده زندگی کرد.
🌹🍃شهید بختی با ورود به دوره تحصیلی راهنمایی، به عضویت بسیج درآمد و نیرویی فعالی در این حوزه شد. او بعد از گرفتن دیپلم علوم انسانی، وارد حوزه علمیه شد و به مدت چهار سال به تحصیل در علوم دینی پرداخت و همزمان با آن، برای امرارمعاش به شغل آزاد مشغول شد.
🌹🍃مصطفی با پایان خدمت سربازی که در ارتش گذراند، دوباره راه تحصیل را در پیش گرفت و با دادن کنکور در رشته حقوق پذیرفته شد، اما درنهایت موفق به رفتن نشد.
🌹🍃او در سال ۱۳۷۸ ازدواج کرد و حاصل ۱۶ سال زندگی مشترکش، تولد دو دختر را در پی داشت. او از زمانی که آمریکا در سالهای ابتدایی دهه ۸۰ به عراق حمله کرد، به فکر دفاع از حرم اهلبیت (ع) بود. به همین خاطر در همان سالها با راضی کردن همسر و خانوادهاش، به همراه پدر راهی شهر نجف شد تا شرایط را از نزدیک ببیند و اگر بیحرمتی به حرمین را مشاهده کرد، برای دفاع به سایر گروهها بپیوندد. او بعد از گذشت یک ماه و راحت شدن خیالش از بابت حفظ حرمت حرم اهلبیت (ع)، به مشهد بازگشت.
🌹🍃با آغاز جنگ در سوریه، مصطفی این بار تصمیم به رفتن و دفاع از زینبیه گرفت. دو مرتبه نیز برای این کار اقدام کرد، اما به خاطر مسائل قانونی، مانع رفتن او شدند تا اینکه سال ۹۴ با پیوستن به تیپ فاطمیون، امکان رفتن او میسر شد.
🌹🍃پس از ۷۵ روز دفاع از زینبیه در برابر عناصر تکفیری داعش، ۲۲ تیر ۹۴ با اصابت ترکش به شهادت رسید. خانواده او چند روز پس از شهادتش، از این واقعه مطلع شدند و هفتم مرداد پیکرش به مشهد منتقل شد.
📚🌱حوزه حاج آقا مجتهدی
🌹🍃سال های آخر ، قبل از انقلاب بود ، ابراهیم مشغول فعالیت دیگری بود .تقریبا کسی از آن خبر نداشت خودش هم چیزی نمیگفت اما کاملا رفتار واخلاقش عوض شده بود .
ابراهیم خیلی معنوی تر شده بود
یروز دنبالش رفتم فهمیدم دروس حوزوی می خواند از یکی از اطراف سوال کردم اسم این مسجد چیه ؟ جواب داد حوزه حاج آقا مجتهدی
به اطراف نگاه کردم آنجا روی دیوار حدیثی از پیامبر اکرم (ص) نوشته شده بود :
"آسمان ها و زمین و فرشتگان شب وروز برای سه دسته طلب آمرزش می کنند: علما ، کسانی که به دنبال علم هستند و انسان های با سخاوت"🌹🍃
گفتم داش ابرام حوزه میری و به ما چیزی نمیگی؟
برگشت وفهمید دنبالش بودم خیلی آهسته گفت :
آدم حیفه عمرش رو فقط صرف خوردن و خوابیدن کنه .من طلبه رسمی نیستم همینطوری برای استفاده می رم 🌹🍃
پیوند الهی 💞🍃
🌹🍃عصر یکی از روزها بود . ابراهیم از سر کار به خانه می آمد. وقتی وارد کوچه شد برای یک لحظه نگاهش به پسر همسایه افتاد. با دختری جوان مشغول صحبت بود پسر، تا ابراهیم را دید بلافاصله از دختر خداحافظی کردو رفت ! می خواست نگاهش به نگاه ابراهیم نیفتد .
چند روز بعد ماجرا تکرار شد .
ابراهیم شروع کرد به سلام علیک کردن و دست دادن . پسرترسیده بود اما ابراهیم مثل همیشه لبخندی بر لب داشت .قبل از اینکه دستش را از دست او جدا کند با آرامش خاصی شروع به صحبت کرد و گفت :ببین تو کوچه و محله ما این چیزا سابقه نداشته . من تو و خانواده ات را کامل می شناسم ، تو اگر واقعا این دختر را می خوای من با پدرت صحبت میکنم که ...
جوان که سرش را پایین انداخته بود خیلی خجالت زده گفت : بابام بفهمه عصبانی میشه
ابراهیم جواب داد : پدرت با من ، حاجی آدم منطقی و خوبیه
شب بعد از نماز ، ابراهیم در مسجد با پدر آن جوان شروع به صحبت کرد اول از ازدواج گفت و اینکه کسی شرایط ازدواج داشته باشد و همسر مناسبی پیدا کند باید ازدواج کند در غیر اینصورت اگر به حرام بیفتد باید پیش خدا جوابگو باشد
یک ماه از آن قضیه گذشت ابراهیم وقتی واردکوچه شد آخر کوچه چراغانی شده بود لبخند رضایت بر لبان ابراهیم نقش بست .
رضایت بخاطر اینکه دوستی شیطانی را به یک پیوند الهی تبدیل کرده و این زوج زندگیشان را مدیون برخورد خوب ابراهیم با این ماجرا می دانند .🌹🍃
هدایت شده از 🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
1_5707690208.mp3
6.63M
🎉 روز مباهله گرامی باد
🟣 برای آماده سازی دل هامون برای ماه عزای ارباب
🔴 ذکر #صلوات و #سوره_توحید
🟢 به نیت تعجیل در فرج امام زمان(عج)
🟠 مهلت قرائت تا شب اول محرم
🌾 الحمدالله تا الان ۱۰ هزار مرتبه صلوات و ۵۱۰۰ مرتبه سوره توحید اعلام شده است
💎 در صورت سهیم شدن
@shahid_ahmadali_nayeri
#حتی_خدا_به_این_مباهله_مینازه
#خدا_را_شکر_گریان_حسینم
#ای_کاش_پادشاه_بر_گدا_نظر_کند
ختم صلوات امروز به نیت:
#شهید_عبدالله_جماران
🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
🌹🍃 در شهرستان سنندج در خانه محمد ودلبر چشم به جهان گشود . پس از گذراندن دوران کودکی ، در دبستان ثبت نام شد تا به تحصیل علم ودانش بپردازد. نبود امکانات تحصیلی و آموزشی درآن دوره ، باعث شد که تا حد خواندن ونوشتن سواد بیاموزد. سپس ترک تحصیل نمود و از همان کودکی تن به کار سپرد.
🌹🍃 سال 1344 ازدواج نمود که ثمره آن چهارفرزند( سه پسر ویک دختر) است . با شروع اعتراضات مردم مسلمان ایران برعلیه رژیم گذشته، به صفوف انقلابیون مسلمان پیوست . وی پیوسته در برابر ضدانقلاب از دین مبین اسلام و نظام جمهوری اسلامی ایران دفاع می کردو در برابر آنها حتی یک قدم ننشت .
پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ، از رهروان قاطع بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی(ره) گردید و برای مقابله با ضد انقلاب ، به عنوان پیشمرگ مسلمان کرد به سپاه پاسداران پیوست و در پاکسازی شهر سنندج نقش مهمی ایفا نمود.
🌹🍃 سرانجام در درگیری با ضدانقلابیوم در سنندج ، هدف گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید. مزار وی در قبرستان عمومی تایله سنندج می باشد. برادرش صدیق نیز به شهادت رسیده است.
🌹🍃زمان طاغوت ساواک بارها اورا دستگیر وشکنجه کرد. ناخن هایش را کشیده بودند و دندانهایش خردشده بود. پس از پیروزی انقلاب هم راه حضرت امام راحل(ره) را ادامه داده و یکی از فرماندهان پیشمرگان مسلمان شد که در پاکسازی کامیاران وسنندج نقش مهمی ایفا کردو آن شب ما مهمان داشتیم ، پس از رفتن مهمانها ، حاجی نمازش را خواند. ماه مبارک رمضان بود، لباس پوشیده و اسلحه اش را برداشت وگفت: سری به مقر می زنم . حاجی رفت و دیگر برنگشت صبح روزبعد یکی از خواهران مراجعه کرد وگفت: حاجی زخمی شده و حالش خوب نیست . ما به بیمارستان رفتیم . او را عمل کردند و قرار شد به تهران اعزام کنند . یک گلوله به پشت و گلوله ای به گلویش خورده بود. وضعیت خوبی نداشت و به شهادت رسید.