eitaa logo
🌷عکسنوشته شهدا 🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
15 فایل
🌷 اینجا با شهدایی آشنا میشی که حتی اسمشونم نشنیدی کانال های دیگر ما سیاسی 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI حجاب 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB استیکر 💚 @AXNEVESHTESTICKER آموزش ✍ @AXNEVESHTEAMOOZESH تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/302448687Cd7ee6e0c16
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹فرازی از وصیت‌نامه شهید حاج قاسم سلیمانی: راه امام، مبارزه با آمریکا و حمایت از جمهوری اسلامی و مسلمانان تحت ستم استکبار، تحت پرچم ولیّ‌فقیه است. 14 خرداد سالروز عروج ملکوتی امام راحل خدمت شما تسلیت باد🌹 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🦋 ۵۸ روز تا عرفه 🦋 🌼امروز به نیت ❣شهید سعید لاری ❣ قرائت ☘ ۱۰۰ مرتبه ذکر صلوات ☘ ✨ان شاءالله عمل گفته شده را انجام دهیم تا شفاعت شهید شامل حالمان شود✨ 😔 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
نمی دانید چقدر زیبا بود از هر نعمتی بهترین هایش در آنجا بود. یکباره دیدم که هر دو برادرم در بهشت منتظر من هستند فهمیدم که هر دوی آنها شهید شده‌اند. چون قبلاً به ما گفته بودند که آنها اسیر هستند .خواستم وارد بهشت بشوم که ملائک آسمان هفتم با کمی ناراحتی گفتند : این شهید را برگردانید، پدرش راضی به شهادت او نیست و در مقام بهشتی او تاثیر دارد او را برگردانید تا با رضایت پدرش برگردد. تا این حرف را زدند، ملائک آسمان ششم گفتند چشم ...  یکباره روح به جسم من برگشت تمام بدنم درد میکرد. من را در میان شهدا قرار داده بودند. اما یک نفر متوجه زنده‌بودن من شد و مرا به بیمارستان منتقل کردند و از آنجا راهی اصفهان شدیم . حالا هم فقط یک کار دارم، من بهشت و جایگاه بهشتی خودم را دیدم. .حتی یک لحظه هم نمی توانم دنیا را تحمل کنم فقط آمده‌ام رضایت پدرم را جلب کنم و برگردم. او میگفت و من مات و متحیر گوش میکردم. روز بعد پدرش حاج عبدالخالق به ملاقات او آمد، پیرمردی بسیار نورانی و معنوی، میخواستم ببینم ماجرا چه می شود وقتی پدر و پسر خلوت کردند ، شنیدم که محمدحسن گفت: پدر شما راضی به شهادت من نیستی؟ پدر خیلی قاطع گفت: خیر. محمد حسن گفت: مگه من چه فرقی با برادرهایم دارم آنها الان در بهشت هستند و من اینجا.  پدر گفت: اون ها شاید اسیر باشند و برگردند اما مهم این است که آنها مجرد بودند و تو زن و بچه داری من در این سن نمی توانم فرزندان کوچک تو را سرپرستی کنم .از اینجا به بعد رو متوجه نشدم که محمدحسن برای پدرش چه گفت، اما ساعتی بعد وقتی پدرش بیرون رفت و من وارد اتاق شدم محمد حسن خیلی خوشحال بود گفتم چه شده گفت: پدرم راضی شد انشاالله می روم آنجایی که باید بروم.من برخی شب‌ها توی بیمارستان کنارش می نشستم برای من از بهشت می گفت، از همان جایی که برای چند لحظه مشاهده کرده بود، می گفت: با هیچ چیزی در این دنیا نمی توانم آنجا را مقایسه کنم. زخمهایش روز به روز بهتر می‌شد، دو سه ماه بعد ، از بیمارستان مرخص شد شنیدم بلافاصله راهی جبهه شده. 💠چند روزی از اعزام نگذشته بود که برای سر زدن به خانواده راهی شهرضا شدم، رفقایم گفتن امروز مراسم تشییع شهید داریم. پرسیدم کی شهید شده؟ گفتند:محمد حسن کاظمینی. جا خوردم و گفتم این که یک هفته نیست راهی جبهه شده! به محل تشییع شهدا رفتم درب تابوت را باز کردم محمد حسن، نورانی تر از همیشه گویی آرام خوابیده بود. یکی از رفقا به من گفت: بلند شو که پدرش داره میاد. دوست من گفت: خدا به داد ما برسه ممکنه حاجی سر همه ما داد بزنه دو تا پسرش مفقود شده و سومی هم شهید شد. من گوشه ای ایستادم. پدر بالای سر تابوت پسر آمد و با پسرش کمی صحبت کرد ، بعد گفت: پسرم بهشت گوارای وجودت دو سال بعد جنگ تمام شد و اُسرای ایرانی آمدند اما اثری از برادران محمدحسن نبود. با شروع تفحص پیکر دو برادر محمد حسن هم پیدا شد و برگشت، و در کنار برادرشان و در جوار مزار حاج ابراهیم همت در گلزار شهدای شهرضا آرام گرفتند. ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 😭🤲🏻خدایا دستمان خالی است به لطف و کرمت . عاشقان شهادت، ما را به کاروان شهدا برسان. 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
شهیدی که بخاطر رضایت پدر ازبهشت برگشت 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 از کتاب" بازگشت " خاطرات رزمندگان از مشاهدات آنها از فضای برزخ بهشتی و نحوه شهادت شهدای رزمنده و... به شما توصیه می کنم. حتما این کتاب را تهیه نمایید. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹و اما شما هم اینک یکی از داستان تکان دهنده و زیبای این کتاب را پیش رو دارید...  💠 💠آخرین روزهای اسفند ۱۳۶۴ بود. در بیمارستان مشغول فعالیت بودم. من تکنسین اتاق عمل و متخصص بیهوشی بودم‌. با توجه به عملیات رزمندگان اسلام تعداد زیادی مجروح به بیمارستان منتقل شده بود. لحظه ای استراحت نداشتیم اتاق عمل مرتب آماده می شد و تیم جراحی وارد می شدند. داشتم از داخل راهروی بیمارستان به سمت اتاق عمل می رفتم، که دیدم حتی کنار راهروها مجروح خوابیده!! همین طور که جلو میرفتم یک نفر مرا به اسم کوچک صدا زد، برگشتم اما کسی را ندیدم می خواستم بروم که دوباره صدایم کرد، دیدم مجروحی کنار راهروی بیمارستان روی تخت حمل بیمار از روی شکم خوابیده و تمام کمر او غرق خون است. رفتم بالای سر مجروح و گفتم شما من را صدا زدی؟ چشمانش را به سختی باز کرد و گفت: بله، منم کاظمینی .چشمانم از تعجب گِرد شد، گفتم محمدحسن اینجا چه کار می‌کنی؟  محمدحسن کاظمینی سال های سال با من همکلاسی و رفیق بود. از زمانی که در شهرضای اصفهان زندگی می کردیم. حالا بعد از سال ها در بیمارستانی در اصفهان او را می‌دیدم. او دو برادر داشت که قبل از خودش و در سال‌های اول جنگ در جبهه مفقود شده بودند. البته خیلی از دوستان می‌گفتند که برادران حسن اسیر شده اند.  بلافاصله پرونده پزشکی اش را نگاه کردم. با یکی از جراحان مطرح بیمارستان که از دوستانم بود صحبت کردم و گفتم این همکلاسی من طبق پرونده‌اش چندین ترکش به ناحیه کمرش اصابت کرده و فاصله بین دو شانه چپ و راست را متلاشی کرده طوری که پوست و گوشت کمرش از بین رفته، دو برادر او هم قبلاً مفقود الاثر شدند. او زن و بچه هم دارد اگر می شود کاری برایش انجام دهید.  تیم جراحی خیلی سریع آماده شد و محمدحسن راهی اتاق عمل شد دکتر همین که میخواست مشغول به کار شود. مرا صدا زد و گفت: باورم نمیشه، این مجروح چطور زنده مانده به‌قدری کمر او آسیب دیده که از پشت می توان حتی محفظه ای که ریه ها در آن قرار می گیرد مشاهده کرد!! دکتر به من گفت: این غیر ممکن است، معمولاً در چنین شرایطی بیمار یکی دو ساعت بیشتر دوام نمی آورد بعد گفت: من کار خودم را انجام می دهم. اما هیچ امیدی ندارم ، مراقبتهای بعد از عمل بسیار مهم است. مراقب این دوستت باش. عمل تمام شد یادم هست حدود ۴۰ عدد گاز استریل را با بتادین آغشته کردند و روی محل زخم گذاشتم و پانسمان کردم .دایره‌ای به قطر حدود ۲۵ سانت، روی کمر او متلاشی بود. روز بعد دوباره به محمدحسن سر زدم حالش کمی بهتر بود، خلاصه روز به روز حالش بهتر شد . یادمه روز آخر اسفند حسابی براش وقت گذاشتم، گفتم فردا روز اول عید است مردم و بستگان شما به بیمارستان و ملاقات مجروحین می‌آیند. بگذار حسابی تر و تمیز بشیم همینطور که مشغول بودم و او هم روی شکم خوابیده بود به من گفت می خواهم به خاطر تشکر از زحماتی که برای من کشیدی یک ماجرای عجیب رو برات تعریف کنم. گفتم بگو میشنوم، فکر کردم می خواهد از حال و هوای رزمندگان و جبهه تعریف کنه.  ماجرایی را برایم گفت که بعد از سالها هنوز هم وقتی به آن فکر می‌کنم حال و هوایم عوض می‌شه. ⭕ادامه ماجرا ... 💠محمد حسن بی مقدمه گفت: اثر انفجار را روی کمر من دیدی؟ من با این انفجار شهید شدم، روح به طور کامل از بدنم خارج شد و من بیرون از بدنم ایستادم و به خودم نگاه می کردم یک دفعه دیدم که دو ملک در کنار من ایستادند. به من گفتند: از هیچ چیزی نگران و ناراحت نباش تو در راه خداوند شهید شده و اکنون راهی بهشت الهی خواهی شد. همراه با آن دو ملک به سمت آسمان ها پرواز کردیم در حالی که بدن من همینطور پشت خاکریز افتاده بود . در راه همین طور به من امید می دادند و می گفتند نگران هیچ چیزی نباش خداوند مقام بسیار والایی را در بهشت برزخی برای شما و بقیه شهدا آماده کرده. در راه برخی رفقایم را که شهید شده بودند می‌دیدم آنها هم به آسمان می رفتند کمی بعد به جایی رسیدیم که دو ملک دیگر منتظر من بودند دو ملک قبلی گفتند اینجا آسمان اول تمام می شود شما با این ملائک راهی آسمان دوم میشوی از احترامی که به ملائک آسمان دوم گذاشته شد فهمیدم، ملائک آسمان دوم از لحاظ رتبه و مقام از ملائکه آسمان اول برترند. آن دو ملک هم حسابی مرا تحویل گرفتند و به من امید دادند که لحظاتی دیگر وارد بهشت برزخی خواهی شد و هر زمان که بخواهی می توانی به دیدار اهل بیت علیه السلام بروی. بعد من را تحویل ملائکه آسمان سوم دادند همین طور ادامه داشت تا این که مرا تحویل ملائک آسمان هفتم دادند، کاملا مشخص بود که ملائکه آسمان هفتم از ملائک آسمان ششم برترند. بلافاصله نگاهم به بهشت افتاد
شهید سید مرتضی آوینی : شهادت در رکاب امام خمینی زیباست اما دفاع از ولی فقیه حاضر از آن زیباتر است؛ خون دادن برای امام خمینی زیباست، اما خون دل خوردن برای امام خامنه ای از آن هم زیباتر است. "شاهین سپید" نشر با ذکر 🌹 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دعای مجدد رهبر معظم انقلاب برای شهید سلیمانی در پایان سخنرانی امروزشان نشر با ذکر 🌹 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 🌸 عکسنوشته حجاب 🌸
امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند: او غیبتی طولانی خواهد داشت که در آن (غیبت) هیچ کس نجات نمی یابد، مگر کسی که خدای تعالی او را در اعتقاد به امامت ثابت بدارد و در دعا به تعجیل فرج، موفق سازد. بحارالانوار، جلد ۹۰، صفحه ۱۴۹ 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ختم صلوات امروز به نیت : 🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
🌹🍃حاج رضا رستمی مقدم از طایفه بزرگ مدهنی در پنجم فروردین‌ماه سال یک هزار و سیصد و چهل هجری شمسی در ایستگاه راه‌آهن کشور از توابع استان لرستان در خانواده‌ای متدین و مذهبی دیده به جهان گشود 🌹🍃در همان دوران کودکی خانواده‌اش از ایستگاه کشور به روستای آب چنار نقل‌مکان و در جوار طایفه پدری سکنی گزید. دوران جوانی ایشان مصادف بود با شکل‌گیری انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی و مبارزه با رژیم پلید ستم‌شاهی. هر وقت تظاهراتی می‌خواست شکل بگیرد با مشقت فراوان خود را به شهرستان خرم‌آباد رسانیده و در تظاهرات و راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد و خود او یکی از مهره‌های اصلی و شناخته‌شده اجتماعات و تظاهرات‌ها بود. 🌹🍃سال یعنی یک هزار و سیصد و شصت‌ویک به‌صورت داوطلب وارد سپاه پاسداران می‌گردد. درنهایت پس از گذراندن مختصری آموزش مقدماتی به جبهه اعزام و به تیپ پانزده امام حسن (ع) می‌پیوندد. وی در اولین عملیات حضورش (عملیات خیبر) به لحاظ لیاقت، شایستگی و رشادت‌هایی که از خود نشان می‌دهد از سوی مسئولین امر به‌افتخار پوشیدن لباس مقدس سپاه نائل و به عضویت رسمی سپاه پاسداران درمی‌آید. 🌹🍃 سردار رستمی در عملیات‌های متعددی همچون خیبر، بدر، کربلای چهار، کربلای پنج، والفجر هشت، والفجر ده به‌عنوان یک عنصر کلیدی و مؤثر ایفای وظیفه نموده 🌹🍃 با بروز فتنه در سوریه و تعرض داعش به حرم عمه السادات حضرت زینب (س) حاج رضا با اصرار مکرر و خواهش از مسئولین امر پس از گذشت چند ماه پیگیری بالاخره به آرزویش می‌رسد و مسیر اعزامش به سوریه فراهم می‌شود. 🌹🍃وی که تنها هدف و آرزویش شهادت در راه خداوند بود در سوریه در سمت فرماندهی گردان با تفکرات مدبرانه و بی‌شائبه آن‌گونه لرزه بر اندام دشمنان ملحد و تکفیری می‌اندازد که عناصر داعش از آوازه‌ی نامش همواره در هراس و التهاب بودند ایشان خاری بود در چشم دشمنان و نماد اقتدار شجاعت در بین همکارانش. 🌹🍃 اما سرانجام پس از فداکاری و رشادت‌های فراوان در جریان حمله انتحاری دشمنان تکفیری در سرزمین حضرت زینب کبری (س) این پرستوی خونین بال به‌سوی معبود خویش بار سفر بربست و به فیض شهادت نائل گردید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋 ۵۷ روز تا عرفه 🦋 🌼امروز به نیت ❣شهید سردار قاسم سلیمانی ❣ قرائت ☘ ۱۰۰ مرتبه ذکر صلوات ☘ ✨ان شاءالله عمل گفته شده را انجام دهیم تا شفاعت شهید شامل حالمان شود✨ 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
بارها گفته ام که خطرمنافقین انقلاب،به مراتب بیشترازخطرمنافقین خلق است آن ها علاوه برشیوه های منافقانه ی منافقین ،سالوسانه درصف حزب اللهی ها قرارگرفته اند... "شهیدلاجوردی" نشر با ذکر 🌹 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
:) 🌹 حسین میگفت... مرضیه! دعا کن بتوانم مسیر زندگی‌ام را به‌ همان گونه‌ای تغییر دهم که خداوند راضی است.» 🌷•••{ݪَبخَندِ شُہَدا}••• نشر با ذکر 🌹 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
💠 تمام کارها بازی است همراه با ابراهیم به سمت مقر سپاه می رفتیم تا وسایل لازم را برای رزمندگان تحویل بگیریم . صدای اذان ظهر که آمد ، ماشین را در مقابل یک مسجد نگه داشت . گفتم : آقا ابراهیم ، بیا زودتر بریم مقر ، همونجا نماز رو می خونیم . ما که بیکار نیستیم . داریم کار رزمنده ها رو انجام می دهیم . این هم مثل نمازه . با لبخندی بر لب نگاهم کرد و گفت : تموم این کارها بازیه . هدف از جنگ و جبهه و ... اینه که نماز زنده بشه . هدف تمام کارهای ما اینه که ما عبد خدا و اهل نماز اول وقت بشیم . ان شاء الله اثر اهمیت به اول وقت رو تو زندگی خودت می بینی .🍃 ان الصلاه تنهی عن الفحشا و المنکر***اقم الصلوه لذکری . یقینا نماز ( انسان را ) از کارهای زشت و ناپسند باز می دارد . ( عنکبوت / ۴۵ ) به خاطر یاد من ، نماز را اقامه کن .( طه / ۱۴ ) 📚 خدای خوب ابراهیم ص18 نشر با ذکر 🌹 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به بهانه ماه خرداد، ورحلت بنیانگذارجمهوری اسلامی،امام خمینی ره 🔴 توصیه مهم حاج قاسم سلیمانی برای عاقبت بخیری که ۶ بار همراه با بغض و قسم جلاله میگوید : ✅والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت بخیری رابطه قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی(امام خامنه ای) است که امروز سکّان این انقلاب را به دست دارد. 🌺🌺🌺🌺🌺 ✅امام خمینی (ره): پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیب نرسد. نشر با ذکر 🌹 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
جوونیمون.mp3
14.08M
:) 💐 🎧 بِہ ۅَقٺ مَداحے 🎤 با نَۅاے 👌 پیشنَہاد اَدمین نشر با ذکر 🌹 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 🌸 عکسنوشته حجاب 🌸
🍃فرازی از دعای عهد خدایا! این اندوه و افسردگی را با حضور آن عزیز پنهان شده، از این امت برطرف کن و در ظهورش شتاب کن؛ زیرا آنان(دشمنان) زمان ظهور او را دور می پندارند و ما آن را نزدیک می بینیم. 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ختم صلوات امروز به نیت : 🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
🌹🍃 احمد دوران كودكى را در دامان پدر و مادرى مهربان و با ايمان سپرى كرد. پس از آن براى تحصيل، در دبستان زادگاهش نام‏نويسى كرد و دوره ابتدايى را با موفقيت به پايان رساند. در طى اين دوران علاوه بر كتابهاى دوره ابتدايى به خواندن قرآن و گلستان سعدى نيز علاقمند بود و با شور و حال خاصى مطالعه مى ‏كرد. 🌹🍃 در زمان اوج‏گيرى مبارزات مردمى عليه رژيم پهلوى احمد دوازده ساله بود، با وجود اين در اغلب تظاهرات و راهپيماييها شركت می کرد. 🌹🍃 شروع جنگ تحميلى به عضويت بسيج محل درآمد و پس از چندى با تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى وارد اين نهاد شد. هنوز سه يا چهار ماه از جنگ نگذشته بود كه حال و هواى رفتن به جبهه وى را بى ‏تاب كرد و سرانجام از طرف سپاه به جبهه اعزام شد. 🌹🍃 احمد مواقعى كه به مرخصى می آمد با لباس شخصى وارد روستا می شد، دوست نداشت كسى او را در لباس بسيجى يا سپاهى ببيند. 🌹🍃 تواضع و فروتنى احمد به حدى بود كه دوست نداشت كسى بفهمد او در جبهه چه‏ كار می کند و چه كاره است به طورى كه موقع دفن شهيد همشهري هايش اذعان داشتند؛ احمد شهيد شد ولى ما نفهميديم او كى بود و در جبهه چه‏ كار می کرد. 🌹🍃 برادرش می گويد : بعد از شهادت احمد كه من به جبهه اعزام شدم، موقع برگشتن از پايگاه در يك كوچه تنگ و تاريك پيرزنى را ديدم كه گريه می کرد، پرسيدم مادر چرا گريه می کنى؟ در جواب گفت: يك احمدآقايى بود كه هميشه به من غذا و وسايل مورد نيازم را می آورد می گويند او شهيد شده به خاطر همين ناراحتم.