🌷عکسنوشته شهدا 🌷
هم اکنون پخش زنده مراسم وداع با پیکر #شهید_مهدی_ثامنی_راد از پیج معراج شهدا https://instagram.com/m
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حالا بگو قیمت چند؟!
حسرت یه بار بغل کردن بابا
حسرت یه بار گرفتن دستای بابا
اونم برای یه دختر
شنیدی میگن؟!
دخترا بابایین...
#عشق_قیمت_نداره
#شهید_مهدی_ثامنی_راد
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
🌷عکسنوشته شهدا 🌷
علی! یادت هست میگفتی شهناز تو رو از #حضرت_معصومه گرفتم! یادت هست گفتی قول میدم یه بار ببرمت حرمش ا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 دیروز
حرم مطهر رضوی گوشه هایی از مراسم تشییع #شهید_علی_آقایی
🌷 @AXNEVESHTEDHOHADA
🌷عکسنوشته شهدا 🌷
#بسم_رب_الشهدا_و_الصدیقین پیکر مطهر #شهید_آصف_امیری پس از دو سال شناسایی شده و به زودی به میهن باز
🌹ختم دعای فرج به نیت
#شهید_آصف_امیری
متاسفانه از شهید اطلاعاتی یافت نشد
#شهدای_مظلوم_فاطمیون
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
🌷عکسنوشته شهدا 🌷
سنگ مزار جدید شهید مجید قربانخانی نصب شد استوری مادر شهید: مجیدم مبارک باشه #شهید_مجید_قربانخانی #
📸 دیروز معراج شهدا
حضور مادر #شهید_مجید_قربانخانی در مراسم تشییع #شهید_مهدی_ثامنی_راد
دل این مادر آروم نمیگیره
#صبر_زینبی
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
🌷عکسنوشته شهدا 🌷
📸 دیروز معراج شهدا حضور مادر #شهید_مجید_قربانخانی در مراسم تشییع #شهید_مهدی_ثامنی_راد دل این مادر
📸 استوری مادر #شهید_مجید_قربانخانی
میخواستم بزرگ شوی
محشر شوی
شاید عصای پیری مادر شوی
مجید جانم
#صبر_زینبی
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 هم اکنون
باغ موزه دفاع مقدس
وداع با پیکر مطهر ۱۵۰ شهید دفاع مقدس
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#همه_می_آییم
فردا
دانشگاه تهران
ساعت ۱۰ صبح
#ویژه_استوری
#شبتون_شهدایی
@AXNEVESHTESHOHADA
🌹ختم صلوات امروز به نیت :
#شهید_شمس_الدین_منصور_سمایی
(سالروز شهادت)
🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺
🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🌹ختم صلوات امروز به نیت : #شهید_شمس_الدین_منصور_سمایی (سالروز شهادت) 🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺 🌹
🍃🌹 طلوع آفتاب زندگانياش در 9 فروردين 1342، براي نخستين بار كاشانه «نظرعلي و سيّدهساره خاتون» را غرق شادي ساخت.
🍃🌹پس از اتمام دوره ابتدايي و پايه اول راهنمايي به قصد عزيمت به جنگ، ترك تحصيل كرد. ناگفته نماند كه دو سال باقيمانده اين مقطع را، در ایام رزم، به صورت متفرقه به اتمام رساند.
🍃🌹اوقات فراغت شمسالدین، اغلب به مطالعه كتابهای مذهبي، از قبل «جاذبه و دافعه» شهيد مطهري و كار در مزارع كشاورزي ميگذشت. علاوه بر آن، با قرآن، اين راهنماي حقيقي بشر و صحيفه سجاديه نيز مأنوس بود.
🍃🌹 شمسالدين كه در خانوادهاي روحاني رشد يافته بود، نسبت به انجام فرائض ديني و رعايت اصول اخلاقي اهتمامي خاص داشت. به گفته خواهرش «صغری»: «او اهل نماز شب بود. یکبار که نیمههای شب مادرم دم در اتاقش رفت، دید که رو به قبله نشسته است و با خواندن مفاتیح، دارد گریه میکند.»
🍃🌹در بیان اوصاف اخلاقی شمسالدین، همین بس که بنابر اذعان خانواده، «کوچک، بزرگ، غریبه و فامیل، برایش فرقی نمیکرد و به همه احترام میگذاشت. او با همه آنها مهربان بود. علاوه بر آن، از حجب و حیا و سعهصدر بالایی برخوردار بود.»
🍃🌹توزيع اعلاميهها و تصاوير امام خميني، شعارنويسي و حضور در راهپيماييها، از فعالیتهای اين نوجوان بابصيرت به شمار ميرود. در لحظه ورود امام خميني به تهران شمسالدين نيز از جمله افراد حاضر در جمع استقبالكنندگان بود.
🍃🌹 یکی از بستگانش، به نام «بختیار سمایی» میگوید: «وقتی به محل میآمد، همراه دوستانش در مسجد جمع میشد و با اجرای برنامههای فرهنگی، بچهها را به نماز و دیگر اصول دین تشویق میکرد.»
🍃🌹بعد از انقلاب، شمس الدین در واحد روابط عمومي بسيج چالوس مشغول به خدمت شد. سپس، در سال 1360 در كِسوت بسيجي، راهی جبهه شد. اگرچه مدتي بعد، به عنوان سرباز ارتش، راهي مناطق نبرد شد؛ و در نهايت با انجام خدماتی، در جامه پاسدار افتخاري، به عضويت رسمي سپاه نوشهر درآمد
🍃گلگفتههای «حوا» نیز، درباره برادرش شنیدنی است: «سه ماه بعد از اولین اعزام که به مرخصی آمد، نیمهشبها نماز میخواند و با حال دعا گریه میکرد. مادرم به او میگفت: چرا گریه میکنی؟ میگفت: هنوز ایمانم کامل نشد تا مورد قبول خدا شوم. تیر از لا به لای پایم رد میشود، به همسنگریام میخورد، اما به من نه!»
🍃🌹سرانجام، شمسالدین در 4 تیر 1367 در جزيره مجنون، جام شهادت را نوشيد و به ديدار دوست شتافت. پيكر پاكش نيز بعد از دو هفته، طي وداع همسرش «سيّدهزينب مطهري»، و تنها يادگارش «محمدباقر»، در گوشهاي از گلستان شهداي «يوسفرضا»ی چالوس آرام گرفت.
🌷عکسنوشته شهدا 🌷
#همه_می_آییم فردا دانشگاه تهران ساعت ۱۰ صبح #ویژه_استوری #شبتون_شهدایی @AXNEVESHTESHOHADA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 هم اکنون
تهران وداع با پیکر مطهر ۱۵۰ شهید دفاع مقدس
🌷 @AXNEVESHTEDHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
📸 #هم_اکنون
تهران وداع با پیکر مطهر ۱۵۰ #شهید_گمنام دفاع مقدس
#شهید_گمنام_سلام
#دفاع_مقدس
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🌹ختم دعای فرج به نیت : #شهید_شهرام_مراد_مرزه 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA #اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
🍃🌹شهيد شهرام مراد مرزه فرزند حسينعلى در سوم فروردين ماه سال 1347 در يكى از روستاهاى كلاردشت از توابع شهرستان چالوس در خانواده اى مذهبى و زحمت كش چشم به جهان گشود. وى فرزند دهم خانواده بود. تحصيلات خود را تا مقطع دوم راهنمايى گذراند و به علت كمبود امكانات و حساسيت بر احداث ساخت مكان آموزشى و سهل انگارى و عدم توجه متوليان فرهنگى روستا ترك تحصيل نمود.
🍃🌹در دوران نوجوانى به اوج پختگى عقلى و بينش خود رسيده بود. حركت هايش، قضاوت هايش با شرايط سنى اش سنخيتى نداشت و بالاتر و جلوتر از سنش رفتار مى كرد.
🍃🌹شهيد شهرام در اسفند ماه سال 1366 با اينكه از نظر سنى هنوز مهلت براى سربازى داشت، داوطلبانه به جبهه هاى حق عليه باطل شتافت. شهيد بزرگوار پس از پيوستن به جبهه هاى مقدس، به منطقه دهلران، نوارمرزى ((نهر عنبر)) اعزام شد و اين ملحق شدن مصادف با از سرگيرى حملات وحشيانه سراسرى توپخانه زرهى از سوى نيروهاى كفر صدامى بود. بدين ترتيب در طى نبردى نا برابر زودتر از آنچه كه تصور مى رفت به ديدار معبود و محبوب شتافت. سرانجام در روز 6 خرداد 1367 به نداى دعوت حق لبيك گفت و سپس با بدرقه با شكوه و بياد ماندنى مردم قهرمان تشييع و در گلزار شهداى مزار عمومى روستاى زادگاهش به سينه ى گرم و پاك وطن سپرده شد.
دخترها بابایی اند خدا...
به قلم دختر #شهید_محمد_رحیم_آقایی_پور
#شهید_فاجعه_منا
#شهید
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
🌷عکسنوشته شهدا 🌷
دخترها بابایی اند خدا... به قلم دختر #شهید_محمد_رحیم_آقایی_پور #شهید_فاجعه_منا #شهید 🌷 @AXNEVESHTE
🔺 اینکه من فرزند بزرگ خانواده بودم، با سه خواهر برادر کوچکتر که مشغولیت جدی مادر بودند دلیلش می شد یا مهربانی و دلنگرانی خودت، نمی دانم!
تا قبل ازدواجم همه ی دکترهای زندگیم را با شما رفتم.
وقتی روی یونیت دندانپزشکی می نشستم....
یا با گلو درد توی درمانگاه....
یا برای اولین تجربه ی تبخالِ گوشه لب، روبروی پزشک پوست!
پس زمینه ی نگاهم شما بودید که مهربان و آرام نشسته بودید واز دور اشاره می کردید:
_ نگران نباش بابا جان! چیزی نیست.
پ.ن۱: خیالبافم شاید....
اما هنوز پس زمینه ی نگاهم، توی هر دکتر و درمانگاهی...شمایید...
پ.ن۲: دخترها...بابایی اند خدا
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA