هدایت شده از 🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
اهل کوفه نبودن یعنی اینکه بدانی تا حسین (ع) نیامده ،ولی امر"مسلم" است و اینک نیز هنوز امام زمان (عج) نیامده ...
لبیک یا خامنه ای
#محرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
#اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
25.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه میتونی اشک نریز😭
بازسازی واقعه عاشورا👆
#ما_ملت_امام_حسینیم 🖤
#محرم 🖤
#امام_حسین 🖤
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 برام خیلی عجیبه که چطور یک مادر شهید تا اینقدر قدرت درک و تجلیل بالایی دارن!
فیلم: سلحشور بعداز مداحی در کوچه، از مادر شهید درخواست دعای شهادت میکنه که حاج خانم جواب جالبی میدن
#ما_ملت_امام_حسینیم
مهدی برازنده
نشر با ذکر #صلوات🌹
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
🔶خاطره ای زیبا از دکتر زرین کوب:
روز #عاشورا بود و در مراسمی به عنوان سخنران دعوت داشتم ،مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح #روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی،نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و عکسم را روی آن زده بودن انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم.
دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی ام می گشتم موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند،برای همین نمیخواستم،فعلا کسی متوجه حضورم بشود،هرچه بیشتر فکر میکردم ،کمتر به نتیجه می رسیدم،ذهنم واقعا مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته افکارم را پاره کرد:
ببخشید شما استاد #زرین_کوب هستید ؟گفتم:استاد که چه عرض کنم، ولی زرین کوب هستم خوشحال شد،شروع کرد به شرح این که چقدر دوست داشته،بنده را از نزدیک ببیند،همین طور که صحبت میکرد،دقیق نگاهش می کردم،این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد ؟چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد؟
پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته، متین و سنگین، اما باوقار می گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده و در اوقات بیکاری یا قرآن میخواند یا غزل #حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه و چه زیبا غزل حافظ را میخواند
پرسیدم:حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید؟گفت:سؤالی داشتم و سپس پرسید:شما به #فال_حافظ اعتقاد دارید؟گفتم:خب بله،صددرصد گفت:ولی من اعتقاد ندارم پرسیدم:من چه کاری میتونم انجام بدم؟از من چه خدمتی بر میاد؟ ( #عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم)
گفت:خیلی دوست دارم معتقد شوم،یک زحمتی برای من می کشید؟گفتم:اگر از دستم بر بیاد، حتما ، چرا که نه گفت:یک #فال برام بگیر گفتم ولی من #دیوان_حافظ پیشم نیست بلافاصله دیوانی کوچک از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت:بفرما مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم،نیت کنید
فاتحه ای زیر لب خواند و گفت : برای خودم نمیخوام، میخوام ببینم حافظ در مورد امروز ( روز #عاشورا ) چی می گه ؟؟ برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال حافظ ..عاشورا ، اگه جواب نداد چی ؟ #عشق و علاقه این مرد به حافظ چی ؟
با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوعات پرداخته باشد
متوجه تردیدم شد، گفت : چی شد استاد ؟ گفتم : هیچی، الان چشمان را بستم و فاتحه ای قرائت و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم : زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
💚زان یار دلنوازم شکریست با شکایت /گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم/ یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان #تشنه_لب را آبی نمیدهد / کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا / سرها #بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی/ جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود /از گوشهای برون آی ای #کوکب_هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود/ زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم /یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست/ کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم / جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ/ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت💚
🌸خدای من این غزل موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نیست،پس چیست؟سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل،از این زاویه نگاه نکرده بودم،این غزل ویژه برا همین مناسبت سروده شده
بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی و گریه میکرد،طوری که تمام بدنش میلرزید انگار روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود.
متوجه شدم عده ای دارند مارا تماشا میکنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فرا خواند و عذرخواه که متوجه حضورم نشده،حالا دیگر میدانستم سخنان خود را چگونه آغاز کنم.
بلند شدم،دستم را گرفت و می خواست ببوسد که مانع شدم، خم شدم،دستش را به نشانه ادب بوسیدم.گفت معتقد شدم، معتقد بووودم،ایمان پیدا کردم استاد،گریه امانش نمی داد!
آن روز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای #روضه من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند.پیشنهاد میکنم هر وقت حال خوشی داشتید، این #غزل را بخوانید.
نشر با ذکر #صلوات🌹
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
⭕️ حسین جان
من شنیدم سر عشاق به زانوی شماست
و از آن روز سرم میل بریدن دارد
#Hussain
#الحسین_یجمعنا
نشر با ذکر #صلوات🌹
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
هدایت شده از عکسنوشته فرهنگ و حجاب
هنوز به تکلیف نرسیده بود اما آن شب تکلیف همه را مشخص کرد. هم سن و سالهایش در کوچههای مدینه مشغول بازی بودند و او در بیابان، حیثیت مرگ را به بازی گرفته بود. لباس رزم در قد و قوارهای نبود که او را سخت در آغوش گیرد. آن شب قاسم قرار نداشت، آخر با پدر قول و قرارهایی داشت.
قاسم، یک سر و گردن بالاتر از مرگ ایستاده بود وقتی که در تلخترین شب تاریخ از دولبش عسل میچکید. آنگاه که زمین کارزار از خون عاشقان لالهزار شده بود، قاسمبنالحسن علیه السلام از کُشته، پُشته میساخت.
قصهی قاسم هم به سر رسید و چه رازها در سردادگی عاشقان است. ماه روی قاسم که شکافت، خورشید حسین السلام حادثه را بر نتافت و از گوشهی آسمان کربلا سراسیمه به وسط میدان شتافت. جمع کردن پارهی تن برادر کار راحتی نبود وقتی که پازدنهایش زمین کربلا را با دل حسین علیه السلام یکجا خراش میداد.
الا لعنة الله علی القوم الظالمین...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سلام_امام_مهربانم
#ما_ملت_امام_حسینیم
✍ زهرا محسنی فر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
ختم صلوات امروز به نیت
#شهید_غلام_محمد_نیک_عیش
🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
🌹🍃 چه پسری! اسمش را می گذاریم غلام محمد که تا آخر عمر، نوکری ائمه(ع) را بکند. پدرش کشاورز بود و او از کودکی با کار و تلاش خو گرفته بود، صبحگاهان که خورشید، فروغ خود را از بلندای کوه ها بر پهنه دشت می گستراند ترنم آوای روح بخش قرآن پدر، گوش غلام محمد را نوازش می داد و فطرت ناب و زلالش را صیقل می داد. او از ۱۰ سالگی با احساس تعهدی که داشت تلاش می کرد در تأمین معاش خانواده یار و یاور باشد کلاس چهارم بود که ترک تحصیل و از قوچان به مشهد مهاجرت کرد. چندی بعد به حرفه فیروزه تراشی و حکاکی روی آورد با تمام خستگی کار روزانه در مدرسه شبانه ادامه تحصیل داد. با فرا رسیدن زمان سربازی به خدمت فراخوانده شد.
🌹🍃 در گارد شاهنشاهی سرباز شد نمازش را سر وقت می خواند و با جیره غذایی سربازخانه روزه می گرفت. وقتی سرهنگ در مراسم صبحگاه به هم دوره ای او ناسزا گفت، چنان سیلی نثار گونه سرهنگ کرد و او با نفرت به صورت غلام محمد نگاه کرد: «کاری می کنم از این کارت پشیمان شوی.» طی ۳ سال حبس که در نتیجه همین اتفاق برای او تعیین شد بارها تنش را با آتش سیگار سوزاندند.
🌹🍃 از زندان که بیرون آمد نوارهای سخنرانی و اعلامیه های حاج آقا روح ا... را از دوستان می گرفت می شنید و می خواند و به مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی پرداخت. پس از انقلاب و با آغاز جنگ تحمیلی فرمانده اطلاعات عملیات شد. در سومار، مهران، سوسنگرد، دب حردان، خرمشهر و... هر جا به او نیاز داشتند به اشاره ای خود را می رساند و خالصانه کار می کرد. او با لیاقتی که از خود نشان داد در مسئولیت های مختلف از جمله معاونت طرح و عملیات قرارگاه نجف ۲ و مسئول محور طرح و عملیات لشکر ویژه شهدا به خدمت پرداخت.
🌹🍃 او سرانجام در سال ۶۵ در خطوط عملیاتی جنوب مهران و قلاویزان به مقام رفیع شهادت نائل آمد و پیکر پاکش در بهشت رضا(ع) به خاک سپرده شد. او هنگام شهادت ۶ فرزند با نام های مصطفی، مرتضی، معصومه، فاطمه، مجتبی و مجید را از خود به یادگار گذاشت.
🌹🍃 فرمانده شهید غلام محمد نیک عیش در فرازی از وصیت نامه خود آورده است: هر چه در این دنیا خوشی داشته باشیم بیش از آن سختی و شدائد است، پس چه بهتر که این سختی را خود به اختیار متحمل شویم و قبول کنیم و در مقابل این شدائد، نعمت لقاءالله و بهشت جاودان او را برای خود فراهم سازیم