🌷🍃 پیشه اصلی خانوادهاش کشاورزی بود و یزدان نیز از همان کودکی به واسطه تلاش و کار در مزرعه، خیلی زود با رنج و مشقتهای زندگی آشنا شد و در نوجوانی با کولهباری از تجربه همواره یار و غمخوار والدینش در سختیها و مشکلات بود بهطوریکه پدر و مادرش بسیار به او متکی بودند و بسیار نیز او را دوست میداشتند.
🌷🍃 سال ۱۳۵۷ش با اینکه نوجوانی ۱۴ ساله بود اما بههمراه عدهای دیگر کفن به تن، در تظاهرات شرکت میکرد.
🌷🍃 هنگامیکه یزدان به سن سربازی رسید، پدر بزرگوارش بهدلیل علاقه وافر و دلبستگی زیادی که به وی داشت، تمایل چندانی به سربازی رفتن او نداشت و بسیار تلاش کرد که یزدان را از رفتن به خدمت باز دارد؛ اما بالاخره یزدان با اصرار زیاد نامنویسی نمود. او به والدینش گفته بود: «اگر ما نرویم چه کسی امام را یاری کند؟ انقلاب را چه کسی حفظ کند؟ امام حسین (ع) را نیز همینگونه تنها گذاشتند...»
دومینوی حذف عبارت "شهید" به #همدان رسید!
در کوچه و خیابانهای همدان هم با بیمهری لیبرال مسلکان شاهد حذف واژه شهید هستیم
انگار آن پیمانکار متخلف به همدان هم آمده!
#کوچه_شهید
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
💢قول میدم شهید بشم
🔹یکی از مهمترین خصلت هایش این بود که واقعا خوشرو و خیلی دلسوز و مهربان بود... همیشه می گفت من دوست دارم برم ناجا و از ناموس و وطنم دفاع کنم...
🔹دائما از علاقش برای این که مدافع حرم بشه و شهید بشه حرف میزد، اما پیگیری که کردیم دیدیم از ناجا نمیتونند برن... با این وجود حسن میگفت بهت قول میدم شهید شم و تو خواهر شهید بشی و عکسم بره داخل عکس شهدای محمدآباد.
🔹شهید حسن دیلم کتولی از پرسنل نیروی انتظامی هجدهم مهرماه 95 در درگیری با اشرار در آق قلای گلستان به شهادت رسید.
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسمش «خمینی» بود و از مجاهدان میدانی و رسانهای انصارالله؛ ۲تا عموش و ۲تا برادرش و پدرش شهید شدند، خودش هم چند روز پیش شهید شد؛
خوشا به سعادتت یالیتني کنت معکم
#الشهید_الخميني_حطبة #عند_ربهم_یرزقون
🇮🇷 @AXNEVESHTESHOHADA
🍃🌹به روایت همسر شهید⬅همسرم به من نگفت که می خواهد مدافع حرم بشود. به هیچ کس نگفت. خودش به این موضوع فکر کرده بود و تصمیمش را گرفته بود . البته این اخلاقش بود هیچوقت از کارهایی را که می خواست انجام بدهد حرفی نمی زد، یعنی عادت نداشت قبل از اینکه یک کاری را شروع کند زمزمه اش را سر زبان بیاندازد.»
🍃🌹« همسرم به برادرم گفته بود: نمی دانی حرم حضرت زینب (س ) چه صفایی داشت...چقدر غریب بود ...گفته بود نمی دانی آنجا چقدر به جهاد ما نیاز دارند ، آنجا مردم مظلومی که مثل ما یک دین و آیین دارند کشته می شوند. وظیفه ما این است که از آنها دفاع کنیم. بعد وقتی برادرم گفته بود که تو سه تا بچه داری آنها را چکار می کنی؟ تو یک بار جهادکردی دیگر بس است، همسرم گفته بود : بی بی زینب من را نگاه می کند، چطور اینجا بمانم؟!»
🍃🌹« شوهرم با رفتنش یک نهال کاشت، جهادی که حالا به پسرم رسیده است.»