💠 از زبان برادر شهید ⬇️
🍃🌹احمد همواره میگفت: ولایت مطلقه فقیه، عامل رستگاری ماست و ما باید به این اصل و قاعده و منطق همواره پایبند و معتقد باشیم و اگر این اصل را فراموش کنیم ما و کشور دچار آسیب میشویم چرا که این مملکت یک امانت در دست ماست تا آن را به صاحب اصلی آن تقدیم کنیم. احمد راه و منش ولایتمداری را نه بهعنوان یک کلمه بلکه بهعنوان یک اصل در سرتاسر زندگی درک کرده بود.
🍃🌹احمد با #پدر ارتباطی گرم و صمیمی داشت و هرگز طاقت رنجش و دوری از پدر را نداشت و هر وقت پدر خسته از سر کار برمیگشت این احمد بود که لبخند مهربانی را بر دیدگان پدر جاری میساخت. با آمدن پدر به منزل، احمد به استقبال او میرفت و برای او چای میریخت و لباسهای پدر را میشست و ناخنهای دست پدر را میگرفت تا دستان پدر هنوز هم منتظر مهربانی احمد باشد.
🍃🌹وقتی قصد رفتن داشت و پدر در ابتدا مخالف رفتن او بود خطاب به پدر گفت: پدر من راهم را پیدا کردم، بگذار خوشبخت شوم.
🍃🌹احمد میگفت: آدم با کلام حسینی نمیشود، باید راه را شناخت و در مسیر آن حرکت کرد، راه حسین(علیه السلام) شجاعت و حضور است، آدم با سکوت و یک جا ایستادن حسینی نمیشود، برای حسینی شدن باید بلند شد، باید ایستاد و باید حرکت کرد.
🍃🌹همزمان با آغاز محرم حال و هوای احمد عوض میشد و او بیتاب عزای حسین میگریست و بر سینه میزد و نوای یا حسین سر میداد و همیشه میگفت: اگر میخواهیم حسینی شویم باید این راه را ادامه دهیم.
ختم صلوات امروز به نیت :
🌷شهید مدافع حرم، #محمود_مراد_اسکندری
🍃 ولادت: ۶۶/۱/۳
🍂 شهادت: ۹۴/۱۱/۱۲
🕊 محل شهادت: سوریه، #حلب، تل جبین، عملیات آزادسازی نبل و الزهرا
🍁 نحوه شهادت: اصابت تیر تک تیرانداز
🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم.
🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺
🌼 هر روز مهمان یک شهید 👇
#یادش_با_صلوات
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
💠 از زبان عموی شهید ⬇️
🍃🌹شهید محمود علاقه زایدالوصفی به اهل بیت عصمت و طهارت داشت و همین علاقمندی و محبت سبب حضور وی در جرگه مدافعان حرم شد.
🍃🌹ایشان در راه افتادن کار مردم اهتمام ویژهای داشت، اهل صله رحم و توجه به دوستان و آشنایان بود، بعد از فوت پدر و مادرش تقریبا مسئولیت خانواده را عهده دار شده بود. او بااخلاق، تلاشگر و با پشتکار بود. در رشته مکانیک فوق دیپلم گرفته بود و جالب است که بدانید همچون عموی شهیدش که مسئول آموزش نیروهای مردمی در دوران دفاع مقدس بود، وی نیز مربی آموزش نیروهای بسیج را بر عهده داشت.
🍃🌹همیشه به من میگفت کنار مزار عمو محمود جای من است و من نیز با او مزاح میکردم و میگفتم آنجا محل تدفین من است، تا اینکه در روز آخری که میخواست به سوریه برود یک روز بعد از خداحافظی پیامکی با این مضمون برای من فرستاد: کنار عمو محمود یادت نره! و من که دوست داشتم سالم برگردد، برایش نوشتم بسلامت.
💠 از زبان خواهر شهید ⬇️
🍃🌹محمود میگفت «وقتی حرم حضرت رقیه(سلام الله علیها) را دیدم همه چیز را فراموش کردم. وقتی رفتیم زیارت، حرم تاریک بود، با نور تلفن همراه بچهها و چراغ قوه آن را روشن کردیم و توانستیم زیارت کنیم، او گریه میکرد و میگفت دلتان میآید آنجا تاریک بماند؟ آنقدر میرویم و میآییم تا انشاءالله آنجا به پیروزی برسیم. جنگ تنها شلیک گلوله نیست، انجام تکلیف است، هرکس هر کاری از دستش برمیآید باید انجام دهد.» یکی با جانش یکی با مالش و همه اینها میشود جهاد. او با این اعتقادات رفت و ما میدانستیم که چیزی جز شهادت تکمیلکننده وجود محمود نیست.
💠 از زبان پسرعموی شهید⬇️
🍃🌹در سال ۸۴ در انفجارهایی که در اهواز صورت گرفت؛ شهید از افراد نخبه و کلیدیای بود که ما از او استفاده میکردیم که با لباس مبدل در مناطق مربوطه که بسیار خطرناک بود حاضر میشد و به جمعآوری اطلاعات میپرداخت. شهید جزو «السابقون السابقون» بود. صدمهای که ما از فراق شهید خوردیم جبرانناپذیر است. چرا که شهید محمود مراد اسکندری به عنوان یک اهرم و یک ستون در اهواز بود.
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
ختم صلوات امروز به نیت :
🌷شهید مدافع حرم، #محمد_آژند
🍃 ولادت: ۵۹/۴/۲۷
🍂 شهادت: ۹۴/۱۰/۲۱
🕊 محل شهادت: سوریه، #خانطومان
🍁 نحوه شهادت: ؛ اولین تیری که به وی اصابت میشود پهلویش بوده و دو ساعت بعد نیز با تیر «قناصه»، سر وی را هدف قرار میدهند که آسمانی میشود. و پیکرش پنج ماه برروی زمین میماند.
🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم.
🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺
🌼 هر روز مهمان یک شهید 👇
#یادش_با_صلوات
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
💠 از زبان همسر شهید ⬇️
🍃🌹موقع رفتنش به او گفتم: «من هیچ وقت نگفتم نرو و هرگز در کارت برای رفتن به سوریه مانع تراشی نکردم. فقط بگو من که همه دل خوشیم و همه وجودم تو هستی، بگو چه کار کنم؟» آن قدر با اهل بیت عصمت و طهارت(علیه السلام) ارتباط عمیقی داشت و به آن ها دلداده بود، که گفت: «شما رو به حضرت زینب(سلام الله علیها) می سپارم.» و ادامه داد: «یادت هست اون شبِ قدری که من از مسجد برگشتم و شما از تلویزیون با مراسم شیخ حسین انصاریان احیاء گرفته بودی؛» من کامل یادم بود، آقای انصاریان گفت: «اگر در لحظه آخر عمر چند دقیقه به من فرصت بدهند تا من حرف بزنم، به حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) عرض می کنم: من نه به نمازهایم، نه به روزه هایم، نه به کتاب هایم و نه به اعمالم دل خوش نکرده ام و فقط به گریه هایی که برای شما کرده ام دل خوشم. خانم جان! من برای شما خیلی گریه کردم.» ...
🍃🌹وصیت ای برای من به صورت جداگانه نوشته اند ولی بازم هم در وصیت نامه کلیش سفارش کرده که به فکر #خوشی ها باشم و بدی ها رو فراموش کنم. و سختی ها را پشت سر بگذار. آروم باش مثل زینب که سختی ها را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت. مثل کوه پشت سر می گذاشت و خم به ابرو نمی آورد. تو هم مثل او باش. قافله سالار زندگی مان تو هستی مراقب بچه هایمان باش. تقوا و معنویت را در عمق وجود فرزندانمان قرار بده. نماز اول وقت، پیروی از ولایت فقیه و احترام به پدر و مادر را سفارش کرده بود. تمام سفارشش به پیروی از خط ولایت نه جلوتر و عقب تر باشیم.
🍃🌹از خصوصیات بارز اخلاقی این شهید می توان به مداومت در نماز اول وقت و امر به معروف و نهی از منکر، ولایت مداری سر سختانه، مهربانی، دست و دل بازی و خانواده دوست بودن ایشان اشاره کرد.
🍃🌹کتاب «مسافر غربت» به روایت مادر و همسر شهید میباشد.
ختم صلوات امروز به نیت :
🌷شهید مدافع حرم، #حسین_امیدواری
🍃 ولادت: ۶۵/۲/۱۰
🍂 شهادت: ۹۴/۱۰/۲۱
🕊 محل شهادت: سوریه، #خانطومان
🍁 نحوه شهادت: اصابت تیر تک تیرانداز به قلبش
🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم.
🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺
🌼 هر روز مهمان یک شهید 👇
#یادش_با_صلوات
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
💠 از زبان مادر شهید ⬇️
🍃🌹حسین در طول ۲۹سال زندگی دنیایی در هر کاری سعی میکرد رضایت خدا را مد نظر داشته باشد. باغیرت، رئوف و مظلومپناه بود. اگر دست به کاری میزد سعی میکرد به بهترین نحو آن کار را به پایان برساند. فردی خوشرو و خوشبرخورد بود. اگر کسی به کمک نیاز داشت تا آنجایی که میتوانست به کمک آنها میشتافت. در کارهایش بسیار صبور بود. شوخطبع بود در حالی که باعث شکستن عزت نفس کسی نمیشد (هرگز کسی را مسخره نمیکرد).
🍃🌹حسین علاقه و ارادت خاصی به امیرالمؤمنین(علیه السلام) و حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) داشت؛ به طوری که در تمامی لحظات زندگی، این دو معصوم را بر زندگیاش ناظر و حاضر میدید و در تمامی اعمال و رفتارش تا جایی که طاقت بدنی و توان روحی و روانی داشت، از حضرت علی (علیه السلام) و توصیهها و حکمتهای ایشان پیروی میکرد و معتقد بود باید به گونهای زندگی کنیم که انگار در برابر آن حضرت گام بر میداریم. پسرم اعتقاد داشت که اگر کاری برای رضای خدا و تأیید امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) انجام میدهد، در اصل خدمتگزاری به خود است نه به دین.
🍃🌹در زندگی اجتماعی و رفتار با خانواده در عین اینکه انسان بسیار کوشا و پرتلاشی بود، اما خیلی بشاش و خوشاخلاق بود. با ورودش به هر مجلس و میهمانی، همه متوجه تغییر فضای آن جمع میشدند، زیرا حسین با همه مزاح میکرد، اما هرگز دل کسی را در شوخی و مزاح نمیشکست. حسین به اندازهای مهربان بود که هرگز کینه کسی را به دل نمیگرفت. هرگز به خود اجازه دخالت و سرکشی در زندگی دیگران را نمیداد، به همین دلیل هرگز درباره کسی هم قضاوت نمیکرد و معتقد بود خداوند و برگزیدگانش بهترین قاضیهای جهان هستند.
🍃🌹حسین معتقد بود؛ تدبر در یک آیه قرآن و عمل به آن بهتر از تلاوت تمام قرآن است، بدون اینکه معنی آیات را بفهمی. حسین آرزو داشت همیشه در اعمال و رفتارش مظهر انجام بسمالله الرحمن الرحیم باشد و از این جهت بسیار مهربان بود. سادگی یکی از خصوصیاتش بود، بارها اتفاق میافتاد که بر سر سفره غذای تازه را نمیخورد و باقیمانده غذای وعدههای قبل را برای جلوگیری از اسراف مصرف میکرد.
🍃🌹در وصيتنامهاش هم نوشته بود جاهلی كه او را به شهادت ميرساند میبخشد، ولی دو گروه پوچگرا و رياكار را هيچگاه نمیبخشد. حسين مسائل شخصی را میبخشيد و فكر میكنم چون اين دو گروه مسئله شخصیاش نبوده را نبخشيده است.
ختم صلوات امروز به نیت :
🌷شهید مدافع حرم پاسدار #احمد_حیاری
🍃 ولادت: ۶۰/۱۱/۱۶
🍂 شهادت: ۹۵/۵/۵
🕊 محل شهادت: سوریه، استان حمص، روستای شیخ حلال
🍁 نحوه شهادت: انفجار مین زیر پایش
🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم.
🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺
🌼 هر روز مهمان یک شهید 👇
#یادش_با_صلوات
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
🍃🌹نخستین شهید مدافع حرم شهرستان #شوش است. دوازدهمین شهید مدافع حرم استان خوزستان، جزء 50 شهید اول مدافع حرم در کشور و همچنین دومین شهید دانشگاه پیام نور کل کشور است. این شهید فرمانده گردان امام حسین (علیه السلام) شهرستان شوش بود و در اولین اعزام به سوریه به شهادت رسید. او قهرمان رشته #تکواندو بود و کمربند سبز داشت.
🍃🌹آقای مقدم یکی از فرماندهان ایرانی که اهل مشهد است، با شهید حیاری در سوریه در یک مقر مستقر بودند. او تعریف می کرد شهید احمد در کار بسیار منظم بود. در سوریه انباری را پیدا می کند که حدود 40 جلیقه ضدگلوله آنجا بوده است. سوری ها این جلیقه ها را نمی شناختند. شهید که عرب زبان بوده به آنها توضیح می دهد که اینها جلیقه های ضد گلوله هستند. تمام 40 جلیقه را بین دیگران تقسیم می کند و اگر یکی از آنها را خودش می پوشید، شاید شهید نمی شد.
🍃🌹پیش از اعزام به سوریه در یکی از کلاس های آموزشی، با باتوم وارد کلاس شد و با لبخند و شوخی گفت می خواهم به مسافرت بروم، حلالم کنید. هرکس می خواهد با باتوم من را بزند، هرکس هم که حلال نمی کند، برایش سینه خیز می روم.
🍃🌹بعد از شهادت، بسیاری از دوستان شهید و افرادی که ما نمی شناختیم از کارهایش برایمان گفتند؛ کارهای بزرگی که ما خبر نداشتیم. برای نمونه در گردان امام حسین(علیه السلام) یک سالن ورزشی می سازد و کلاس های قرآن و عقیدتی و همچنین اردوهای مختلف برای بچه های گردان برگزار می کند. احمد اولین فردی بود که در محل کارش حاضر و آخرین نفر خارج می شد. شهید احترام خاصی به #مادرم می گذاشت و مثل بچه ها مهربان بود.
🍃🌹احمد علاقه عجیبی به حضرت زینب(سلام الله علیها) داشت و در نهایت در این مسیر به شهادت رسید. او می گفت این انقلاب باید جهانی شود و باید از ارزش های دینی و معنوی مان دفاع کنیم.
ختم صلوات امروز به نیت :
🌷عکاس و خبرنگار انگلیسی، شهید #تام_هارندال
🍃 ولادت:
🍂 شهادت: ۱۳ ژانویه ۲۰۰۴
🕊 محل شهادت: #جنوب_غزه
🍁 نحوه شهادت: اصابت تیر تک تیرانداز به پیشانیش
🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم.
🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺
🌼 هر روز مهمان یک شهید 👇
#یادش_با_صلوات
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
🍃🌹تام هارندال، دانشجوی عکاسی دانشگاه متروپلیتن منچستر بود.در فوریه سال 2003 او هم یکی از میلیون ها دانشجوی انگلیسی بود که در خیابان های لندن بر ضد جنگ در عراق تظاهرات می کردند. تام همراه دوستانش در بیشتر گردهمایی ها شرکت می کرد. بزودی تام متوجه شد که نخست وزیر بریتانیا، بلر هیچ توجهی به تظاهرات دانشجویان ندارد و جنگ بزودی شروع خواهد شد. او تصمیم گرفت به عنوان عکاس به عراق برود و به ثبت حقیقت بپردازد.
مادر تام با شنیدن تصمیم او در ابتدا بسیار عصبانی شد؛ اما بالاخره در مقابل اصرارهای تام تسلیم شد و به تام اجازه داد به عراق برود. تام اتاق راحتش را در لندن رها کرد و برای ثبت حقیقت راهی عراق شد. هر هفته، نامه هایش از عراق به دست مادرش می رسید. او در یکی از نامه هایش نوشت همه چیز در حال ساکت شدن است. تنها چیزی که در اینجا می توانم بشنوم صدای گریه مردم بی گناه است. من تمام این اشکها را در قلبم جمع خواهم کرد. اما سربازان ارتش امریکا و انگلیس در عراق مرتب برای او مشکل ایجاد می کردند. سرانجام او از عراق به اردن رفت و در آنجا با چند جوان که عضو گروهی به نام جنبش بین المللی همبستگی (ISM) بودند، آشنا شد.پس از شنیدن حرفهای آنها، تام تصمیم گرفت به غزه برود و حقیقت جنایات رژیم صهیونیستی را از نزدیک ببیند.او که تنها ۲۱سال داشت وقتی به غزه پا گذاشت دیگر تنها یک عکاس نبود، عضو ISM شده بود و کنار عکاسی به امداد و نجات زخمی های فلسطینی می پرداخت. او تصاویر بسیاری از شهیدان غرق در خون فلسطینی، کودکان آواره و بولدوزرهایی که خانه ها را بر سر مردم خراب می کردند، ثبت کرد.
🍃🌹یازدهم آوریل 2003، یک تانک اسرائیلی در حال نزدیک شدن به مسجدی در جنوب غزه بود. تانک اسرائیلی برای تخریب مسجد سرعت گرفته بود که چند نفر از نیروهای فلسطینی سعی کردند جلوی آن را بگیرند؛ اما معلوم بود که جلوگیری از پیشروی یک تانک غول پیکر با دستان خالی کار بسیار سختی است. در همین زمان ۳ کودک خردسال فلسطینی روی تپه نزدیک مسجد بازی می کردند و در دنیای کودکانه خودشان کلمه ای به نام گلوله را نمی شناختند.
تام هارندال متوجه تک تیرانداز اسرائیلی بالای برج مراقبت شد. فاصله تپه تا برج مراقبت کمتر از ۱۵۰متر بود. تک تیرانداز هر جنبنده ای در آن حوالی را هدف قرار می داد. تام فهمید که جان بچه های بی گناه فلسطینی در خطر است. بسرعت به طرف تپه دوید و سالم پسر بچه ۵ساله را به محل امنی منتقل کرد. سالم در بغل تام هم هنوز متوجه خطر نشده بود و می خندید. تام برای نجات ۲دختر بچه که در حال بازی بودند به طرف تپه شنی برگشت. به چند قدمی تپه که رسید نیم نگاهی به تک تیرانداز انداخت. حالا سرباز اسرائیلی با دوربین تلسکوپی سلاح مجهزش دقیقا پیشانی تام را نشانه گرفته بود. او حسابی از دست تام با آن جلیقه زردرنگ امدادگری اش عصبانی بود. سرباز اسرائیلی ماشه را چکاند و گلوله درست وسط پیشانی تام نشست.تام هارندال، دانشجوی عکاسی دانشگاه لندن، درست جلوی پای ۲دختر بچه به زمین افتاد. مردم با صدای گریه ۲کودک متوجه موضوع شدند و تام را به بیمارستان غزه رساندند.دوستان تام دوربین اش را که غرق خون بود بسختی از دستش جدا کردند. تنها سلاح تام در غزه دوربین اش بود.