ایشون اقا رضا قشقایی راننده منه من صداش میزنم داش رضا😉 بهش قول دادم هرجا بریم باهم باشیم تاحالاهم بدقولی نکردم:) @ayande_sazan_mostafayi

روز ۲۱دی ماه۱۳۹۰ روز اربعین بود من درحال رفتن به محل کارم بودم که ساعت۸:۳۰ یک فرد موتورسوار یک بمب مغناطیسی با ماشینم زدو من و داش رضا.... اره دیگه ماهم شهید شدیم:) @ayande_sazan_mostafayi

این عکس چندساعت قبل شهادتمه:) @ayande_sazan_mostafayi

▪️این عکس از آخرین عکس های آقا مصطفاست... چند روز مانده به شهادت حس این عکس ما رو یاد این آیه قرآن میندازه: سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ (فرشتگان هنگام ديدارِ بهشتيان به آنان مى‌گويند) بخاطر استقامتى كه كرديد، بر شما درود باد. پس چه نيكوست سراى آخرت... . . ▪️شب حادثه از زبان دوست مصطفی: شب پیش از حادثه، خانم و بچه ها را فرستاده بودم خانه مادرم اینا کرج. قرار بود به یک سفر کاری بروم لرستان. آن شب در خانه تنها بودم. ایام اربعین بود، دلم هوای آقامصطفی را کرد. دوتا شماره ازش داشتم شروع کردم به شماره گرفتن. یکی از شماره ها می گفت در دسترس نیست. یکی هم هرچه بوق می خورد کسی جواب نداد.... . ▪️ آن شب هم قسمت نبود آن صدای نازنین را بشنوم. فردا شد؛ حال عجیبی داشتم نمیدانستم چه مرگم شده، سفر نرفتم، قرار کاری داشتم، رو به راه نبودم، نمی دانستم چرا؟ خانه ماندم. یکی دو ساعت بعد خانمم اینا از کرج برگشتند. ساعت ۱۰ بود. کمی بعد نزدیک ظهر بود که یکی از بچه ها از دوستان مشترک من و مصطفی زنگ زد. . ▪️گفت: احمدی روشن دکترا دارد؟ گفتم: نه چطور؟ گفت: این احمدی روشن که می گویند ترورش کردند مصطفای خودمان نیست؟ نفهمیدم یعنی نتوانستم مکالمه را ادامه بدهم ریختم به هم، وسط خانه بلند شدم به قدم زدن. تلویزیون را روشن کردم. شروع کردم اینور و اونور به پرس و جو، نتیجه این بود بله مصطفی ترور شده. خانمم خیلی بهم ریخته بود. مصطفی علاقه خاصی به سادات داشت. خانم ما را خانم سادات صدا می کرد. هر دفعه هم که می آمد خانه ما، یک روسری چیزی برای خانمم هدیه می گرفت. . ▪️حالا من دستپاچه شده بودم و مدام سعی می کردم به این شک پناه ببرم که این مصطفی هست یا نیست؟ با اینکه مطمئن شده بودم. حالا با صدای بلند گریه می کردم. خانمم هم آن طرف داشت گریه می کرد. بچه ها دوباره یکی یکی زنگ زدند. یک عده دانشگاه جمع شدند. . ▪️پسرخاله خانم مصطفی زنگ زد و برگشت گفت: بچه ها همه خانه مصطفی هستند، پاشو بیا اینجا. سریع یک ماشین گرفتیم و با خانم و بچه راه افتادیم رفتیم. دیدم بابا و مامان و همه بچه ها جمع هستند. بعد رفتیم پیکرش را ببینی. به پیکرش که رسیدم جمله ای به او گفتم، یعنی رفتم جلو و گفتم: آقامصطفی این رسمش نبود... یکی از همکارانش میگفت تا همین شب آخر داشت برنامه هایش را جمع و جور میکرد و جلسات و کارها را به من میسپرد چگونه نبودنش را باور کنم... . 🔺به نقل از: دوست شهید منبع: کتاب جسارت علیه دلواپسی @MostafaAhmadiRoshan

اینجاامام زاده علی اکبر چیذر تو تهران جایگاه ابدی منه.... البته میدونید که شهدا زنده هستن☺️ منتظرم به زودی ببینمتون❤️ دعامیکنم براتون توجهادعلمی و جهادهای زندگیتون همیشه موفق باشید😘 اگر میشه نفری۵صلوات برای منو اقارضا قشقایی بفرستید❤️ @ayande_sazan_mostafayi

🔸روز چهلم سلام خداقوت به همه اونایی که چهل روز مجاهدانه و قوی شروع کردن به درس خوندن و قراره سحرخیزهم بشن😉 و خوش امدهم میگیم به اونایی که تازه به جمع ما اضافه شدند😁 امیدوارم شماهم باقدرت درس خوندن رو پیش ببرید😊 نصرمن الله و فتح القریب✌️🏻 پ.ن: یکسری سوال از دیروز موند فردا جواب میدم بهشون ان شاءالله تا چند روز لینک سوال نداریم و بعدازاون روزهای زوج درخدمتیم❤️ التماس دعا مارو خییلی دعاکنید خیلی https://harfeto.timefriend.net/16103042538889

جدول #چله_مصطفایی_ها 💙🍃 جهت چاپ ✅@jahadelmi_313

یه همچین جدولی بکشین هم ساعت رو ثبت کنید هم ساعت مطالعه رو

سلااااام صبح بخیر😇 🔹| #روز_اول چالش مطالعاتی قبل شروع درس خوندن دعای مطالعه یادتون نره☺️ ان شاءالله روز با برکتی باشه👌🏻 امروز قراره ۵دقیقه از دیروز بیشتر درس‌بخونیم💪🏻 و بین الطلوعین بیدار می مونیم😁 #لبیک‌یامهدی✋🏻 📿| @ayande_sazan_mostafayi

می‌گفت؛ ائمه در عین حال که ” کُلُهُم نورٌ واحِد“ هستند، هر کدوم یک سری حوائج رو خاصتا سامون میدن؛ می‌گفت حوائج علمی‌تونو از امیرالمومنین(عَلَیه السَلام) طلب کنید‌؛دست رد به سینه‌ی #طالب_علم نمی‌زنن. #معنویت_و_اخلاق @ayande_sazan_mostafayi

خب بچه ها جریان چله ازاین قراره این توضیح متن قبلیمونه چله جدید همینه فقط یه چالش به اسم سحرخیزی بهش اضافه میشه

اینبار به جای نمودار یه جدول تنظیم کنید و ستون بالا ساعت بیداری و ستون پایین ساعت مطالعتون رو ثبت کنید