5.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کفرم تویی
دینم تویی📿
#نماهنگ
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
✨ @ayandesazan_channel ✨
💠 فرو بردن سر در آب، در حال روزه
💬 سؤال:
در هنگام بازی و شنا سرم زیر آب رفت؛ آیا روزهام باطل شده است؟
✅ پاسخ:
🔹 اگر عمداً تمام سر را در آب فرو بردهاید، روزهتان بنابر احتیاط واجب باطل و قضا و کفاره - افطار عمدی - دارد.
🔹 اما اگر فراموش کنید که روزهاید و سر را در آب فرو برده باشید، یا بیاختیار سر زیر آب رود روزه باطل نمی شود اگرچه هرگاه یادتان آمد، باید فوراً سر را از آب بیرون آورید.
📚 پینوشت:
بخش استفتائات پایگاه اطلاعرسانی دفتر آیتالله خامنهای.
#احکام
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
✨ @ayandesazan_channel ✨
6.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
محبت بی جا
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
✨ @ayandesazan_channel ✨
10.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میخوای تسلیم بشی؟!
پس این کلیپ رو ببین
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
✨ @ayandesazan_channel ✨
6.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎این نصیحت پشتش کلی آرامش بود...
سوزنت گیرنکنه روآدما،
روحرفا،
رواتفاقا
فقط رهاکن وبگذر !
نیازی نیست دنبالِ
تجزیه وتحلیل هرچیزی باشی....
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
✨ @ayandesazan_channel ✨
7.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دست بی نمک و صبر زیاد
ترکیبیه که همیشه دل آدم رو شکسته نگه میداره
دلنوشت : رنوس کمالی
موافقی با حرفم؟
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
✨ @ayandesazan_channel ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلتنگ ڪربلا
#ماه_رمضان
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
✨ @ayandesazan_channel ✨
#داستان_شب 💫
مردی ساده چوپان شخصی ثروتمند بود
و هر روز در مقابل چوپانی اش پنج درهم از او دریافت میکرد.
یک روز صاحب گوسفندان به چوپانش گفت:
میخواهم گوسفندانم را بفروشم چون میخواهم به مسافرت بروم.
و نیازی به نگهداری گوسفند و چوپان ندارم و میخواهم مزدت را نیز بپردازم.
پول زیادی به چوپان داد اما چوپان آن را نپذیرفت و مزد اندک خویش را که هر روز در مقابل چوپانی اش دریافت میکرد و باور داشت که مزد واقعی کارش است، ترجیح داد.
چوپان در مقابل حیرت زدگی صاحب گوسفندان، مزد اندک خویش را که پنج درهم بود دریافت کرد و به سوی خانه اش رفت.
چوپان بعد از آن روز که بی کار شده بود، دنبال کار می گشت اما شغلی پیدا نکرد ولی پول اندک چوپانی اش را نگه داشت و خرج نکرد به امید اینکه روزی به کارش آید.
در آن روستا که چوپان زندگی می کرد مرد تاجری بود که مردم پولشان را به او می دادند تا به همراه کاروان تجارتی خویش کالای مورد نیاز آنها را برایشان خریداری کند.
هنگامی که وعده سفرش فرا رسید، مردم مثل همیشه پیش او رفتند و هر کس مقداری پول به او داد و کالای مورد نیاز خویش را از او طلب کرد.
چوپان هم به این فکر افتاد که پنج درهمش را به او بدهد تا برایش چیز سودمندی خرید کند.
لذا او نیز به همراه کسانی که نزد تاجر رفته بودند، رفت. هنگامیکه مردم از پیش تاجر رفتند ، چوپان پنج درهم خویش را به او داد.
تاجر او را مسخره کرد و خنده کنان به او گفت:
با پنج درهم چه چیزی می توان خرید؟
چوپان گفت: آن را با خودت ببر هر چیز پنج درهمی دیدی برایم خرید کن.
تاجر از کار او تعجب کرد و گفت: من به نزد تاجران بزرگی میروم و آنان هیچ چیزی را به پنج درهم نمیفروشند، آنان چیزهای گرانقیمت میفروشند.
اما چوپان بسیار اصرار کرد و در پی اصرار وی تاجر خواسته اش را پذیرفت.
تاجر برای انجام تجارتش به مقصدی که داشت رسید و مطابق خواسته ی هر یک از کسانی که پولی به او داده بودند ما یحتاج آنان را خریداری کرد .
هنگام برگشت که مشغول بررسی حساب و کتابش بود، بجز پنج درهم چوپان چیزی باقی نمانده بود و بجز یک گربه ی چاق چیز دیگری که پنج درهم ارزش داشته باشد نیافت که برای آن چوپان خریداری کند.
صاحب آن گربه می خواست آن را بفروشد تا از شرش رها شود ، تاجر آن را بحساب چوپان خرید و به سوی شهرش بر می گشت.
در مسیر بازگشت از میان روستایی گذشت، خواست مقداری در آن روستا استراحت کند ، هنگامی که داخل روستا شد ، مردم روستا گربه را دیدند و از تاجر خواستند که آن گربه را به آنان بفروشد .
تاجر از اصرار مردم روستا برای خریدن گربه از وی حیرت زده شد. از آنان پرسید: دلیل اصرارتان برای خریدن این گربه چیست؟
مردم روستا گفتند: ما از دست موشهایی که همه زراعتهای ما را می خورند مورد فشار قرار گرفته ایم که چیزی برای ما باقی نمی گزارند.
و مدتی طولانی است که به دنبال یک گربه هستیم تا برای از بین برن موشها ما را کمک کند.
آنان برای خریدن آن گربه از تاجر به مقدار وزن آن طلا اعلام آمادگی کردند .
هنگامی که تاجر از تصمیم آنان اطمینان حاصل کرد، با خواسته ی آنان موافقت کرد که گربه را به مقدار وزن آن طلا بفروشد.
چنین شد و تاجر به شهر خویش برگشت ، مردم به استقبالش رفتند و تاجر امانت هر کسی را به صاحبش داد تا اینکه نوبت چوپان رسید ، تاجر با او تنها شد و او را به خداوند قسم داد تا راز آن پنج درهم را به او بگوید که آن را از کجا بدست آورده است؟
چوپان از پرسش های تاجر تعجب کرد اما داستان را بطور کامل برایش تعریف نمود.
تاجر شروع به بوسیدن چوپان کرد در حالی که گریه می کرد و می گفت:
خداوند در عوض بهتر از آن را به تو داد چرا که تو به روزی حلال راضی بودی و به بیشتر از آن رضایت ندادی.
در اینجا بود که تاجر داستان را برایش تعریف کرد و آن طلاها را به او داد.
این معنی روزی حلال است
الهی ما را به آنچه به ما دادی قانع گردان
و در آنچه به ما عطا فرموده ای برکت قرار ده
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
✨ @ayandesazan_channel ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•یک داستان عاشقانه از لیلی و مجنون❤
🌱استاد پناهیان🌱
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
✨ @ayandesazan_channel ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱هر موقع خیلی دلت گرفت
این دعای زیبا رو زمزمه کنید 😍
شب بخیر 🌙✨
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
✨ @ayandesazan_channel ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸سـلام
☕️صبحتون زیبـا و شـاد
🌸امیـدوارم امـروز
☕️حال دلتـون خوب باشـه
🌸و لحظـه هاتون شیـرین.
🌸در کارهاتون موفق باشید
☕️و مشکلاتتـون حل بشه
🌸و زندگی تون با آرامش
☕️و خوشبختی سپری بشه
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
✨ @ayandesazan_channel ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش میشد امسال سال ظهورت باشد
#امام_زمان
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
✨ @ayandesazan_channel ✨