eitaa logo
آیات الهی
58 دنبال‌کننده
99 عکس
43 ویدیو
0 فایل
سلام. با نام و یاد خدا. امید است خداوند منان بر ما منت گذارده و ما را در یادگیری و عمل به قرآن یاری فرماید.
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ادامهء خطبهء فدکیه✨ ( ۱۶ ) پس از آنکه حضرت زهرا پاسخ حدیث جعلی منتخب سقیفه را که گفته بود پیامبران هیچ ارثی از خود باقی نمی گذارند، فرمود، منتخب سقیفه گفت: ◾ 👈 خدا و پیامبر، راست گفته و دختر او نیز راست می گوید. تو معدن حکمت و مرکز هدایت و رحمت، و ستون دین و حقیقت برهانی. من درستی تو را نفی و گفته هایت را انکار نمی کنم. این مسلمانان، داور، میان ما. همانها که زمامداری را به من سپردند. نه به اجبار، نه استبداد، اینها همه گواهند. پس بانو فرمود: 💚 👈 ای مسلمانان! که به سخن باطل شتافته و کردار زشت را نادیده می گیرید! آیا در آیات قرآن نمی اندیشید یا بر دلهاتان قفل نهاده شده؟ نه، بلکه اعمال زشت، دلهایتان را تیره کرده و گوش و چشمتان را گرفته، و چه زشت توجیه می کنید و چه بد، فرمان می دهید و شر را، با خیر، معاوضه می کنید! والله، تحمل این بار، برایتان سنگین و فرجام آن، ناخوشایند است. آنگاه که پرده ها کنار رود، و ضررها را ببینید، و پروردگارتان، همه چیز را روشن کند، آنجا اهل باطل، زیانکارند. سپس بانو، رو به مزار پدر کرد و گفت: بعد از تو حوادثی پیش آمد که اگر بودی، سخت نبود. ما تو را از دست دادیم همچون زمین تشنه ای که از باران محروم شده و، قومت متفرق شدند پس شاهد باش. هرخاندانی که نزد خدا، منزلتی داشت، محترم ماند، غیر از ما. (یاالله). همینکه تو رفتی و خاک، میان ما حائل شد، مردانی، اسرار سینه ها را آشکار، و از ما، روی گردانده و خفیفمان کردند و کل زمین را غصب نمودند. (به این معنی که دین اسلام برای کل بشر نازل شده. رسالت پیامبر، هدایت کل بشر بوده است، و امیر المومنین، بر کل بشر، خلافت و ولایت داشته است، پس فدک که سرمایهء ولایت بود، کل زمین محسوب می شد. فاجعه، بسیار عظیم است. عظمت این فاجعه را از سومین خطبهء شقشقیه، خطبهء سوم نهج البلاغه می توان فهمید. إن شاءالله پس از پایان شرح واقعه شهادت بانو، این خطبهء مهم را خواهیم خواند). بانو در ادامه به پدر گفت: تو ماه شب چهارده و چراغ روشنی بودی، که از جانب خدا کتابهای آسمانی بر تو نازل شد (همهء کتب آسمانی)، و جبرئیل، با ما انس گرفته بود. تو رفتی و نیکیها تمام شد. ایکاش قبل از تو مُرده بودیم، به چه مصیبتی گرفتار شدیم که نه عجم و نه عرب به آن گرفتار نشوند. ◾ مردم به گریه افتادند. (همان گریهء بدون معرفت که در آغاز مجلس سر داده بودند). / ادامهء شرح واقعهء شهادت بانو فردا إن شاءالله/
✨ ادامهء شرح واقعهء شهادت بانو ✨ ( ۱۷ ) پس از آنکه حضرت زهرا با خطبهء باعظمت فدکیه، در ملأ عام اصحاب سقیفه را محکوم کرد و عکس العمل شایسته ای از مردم ندید، تصمیم گرفت همچنان به مبارزه ادامه دهد. هدف، بیداری مردم بود. اگر اهل بیت و شیعیانشان می جنگیدند و حتی اگر پیروز می شدند و خلافت را پس می گرفتند، اما چون پشتیبانی مردم نبود، قطعا تاریخ جور دیگری قضاوت‌ می کرد. و می گفت: دختر پیامبر با استفاده از جایگاهش در بین مسلمانان بر خلیفه و منتخب مردم شورید و به زور خلافت را گرفت. پس بانو چاره ای نداشت جز مبارزه ای که به بیداری مردم زمانش منجر شود و قضاوت نسلهای آینده به ضرر دین و ولایت تمام نشود. ایشان در این‌ مرحله تصمیم گرفت اعتصاب سخن کند و رسما به منتخب سقیفه اعلام کرد اگر فدک را پس ندهی تا زنده هستم با تو صحبت نمی کنم‌. و هر جا او را می دید صورتش را از او بر می گرداند و با او حرف نمی زد. این خبر کم کم در بین مردم پیچید که دختر پیامبر با خلیفه سخن نمی گوید و رویش را از او بر می گرداند. از او خشمگین است و با او قهر کرده. مردم می گفتند فاطمه دروغگو نیست، و بر خلاف رضای خدا غضبناک نمیشود. و مگر پیامبر نفرمود هرکه فاطمه را غضبناک کند، خدا را غضبناک کرده؟ پس حتما خشم فاطمه بجاست و او حق دارد که با خلیفه قهر کند. به این ترتیب موج احساسات مردم روز به روز توسعه می یافت و بر منفوریت خلیفه افزوده میشد. اصحاب سقیفه که آثار قطع رابطهء بانو را با خلیفه می دیدند، از هر دری برای آرام کردن دختر پیامبر وارد شدند اما بانو مصمم بود به مبارزه و دفاع از ولایت و جانشینی پیامبر و بیداری مردم. لذا هرگز روی خوش به منتخب سقیفه نشان نداد. اخبار این مبارزه حتی به مردم خارج از مدینه هم رسیده بود. مردم هر روز بیشتر بسمت بانو و حضرت امیر گرایش پیدا می کردند و فشار بر روی خلیفه هر روز بیشتر میشد. منتخب سقیفه برای برقراری آرامش، بارها عُمالش را به درب خانهء اهل بیت پیامبر فرستاد اما نتیجه ای نگرفت. بانو، مُهرهء قدرتمندی بود در مخالف با خلیفه. مردم، دور او را گرفته بودند و هر لحظه ممکن بود به اشارهء بانو ستونهای متزلزل خلافت اصحاب سقیفه فرو بریزد. ولی اگر بانو چنین می کرد، جنگ بزرگی واقع میشد و خسارتهای جبران ناپذیری بر پیکرهء اسلام وارد می گردید. نشر این مبارزهء خستگی ناپذیر در بین مردم، (که تا به امروز هم بر سر زبانهاست)، نتیجهء رشادتها و مبارزات دقیق و باتأمل بانو بود. نتیجهء دفاع جانانهء ایشان از اسلام ناب محمدی و از ولایت امیرالمومنین. او مظلوم بود اما قدرتمند. مظلوم نه به معنی ضعیف، بلکه به این معنی که مورد ظلم واقع شد. این رشادتهای بانو بود که ولایت حضرت امیر را زنده نگهداشت و مذهب شیعه را پایه ریزی کرد. بالاخره یاران و شیعیان خاندان نبوت تصمیم گرفتند برای کمک رساندن به آن بزرگواران کاری کنند. آنها در خانهء امیر مومنان و بانو جمع شده و برای اعتراض به خلیفه تحصن کردند. روزی نبود که‌ مردم مقابل خانهء امیرمومنان جمع نشوند. هرج و مرج شدیدی تمام مدینه را فراگرفته بود. مدینه، شهر پیغمبر، دیگر آرامش نداشت. هیچ چیز در جای خود نبود. مردم دچار تردید شده بودند. دور بانو را گرفته بودند اما با خلیفه هم مخالفت جدی نمی کردند. اصحاب سقیفه، وجود بانو را بزرگترین بلکه تنها خطر برای خلافتشان دیدند، پس تصمیم گرفتند او را از سر راه بردارند. اما چطور؟! مگر میشد دختر پیامبر را از سر راه برداشت؟!! نقشه ای کشیدند و توطئهء ای جدید کردند و در یک روز شوم برآن شدند که تصمیم شوم خود را عملی کنند (یاالله). /ادامه فردا إن شاءالله/
✨ شرح روز واقعه ✨ ( ۱۸ ) پس از خطبهء رسواکنندهء فدکیه، بانو اعتصاب سخن کرد و رویش را از منتخب سقیفه برگرداند. مردم به همین واسطه دچار تردید در خلافت منتخب سقیفه شدند و عملا چیزی تا بیداری مردم نمانده بود. اصحاب سقیفه که خطر را در بیخ گوششان دیدند تصمیم گرفتند، دختر پیامبر را که بزرگترین خطر برای ردای خلافتشان بود از سر راه بردارند. ⚫ منتخب سقیفه در مسجد پیامبر نشست و دیگر اصحاب سقیفه را به ریاست دومی به خانهء امیرالمومنین فرستاد تا او را هرطوری که هست به مسجد ببرند و از او بیعت بگیرند. شیعیان امیرالمومنین و مردان هاشمی در خانهء او تحصن کرده بودند. زنان هاشمی دور بانو را گرفته بودند. جمعیت زیادی بیرون خانه جمع شده بود. همه می دانستند خلیفه در مسجد نشسته و می خواهند علی را به زور برای بیعت ببرند. شهر، بی قرار بود. هیاهو و غوغا کوچه را پر کرده بود. فرستاده های خلیفه با درونی پُر از خشم و کینه و عداوت و حسادت، و سَری پُر از جاه طلبی و دنیاطلبی، با تجهیزات جنگی، خود را به پشت درب خانهء فرزندان پیامبر رساندند. غوغا و هیاهو بیشتر شد. دومی بر در کوفت و فریاد زد یا علی! در را باز کن و برای بیعت به مسجد بیا. و باز زهرای اطهر به دفاع از ولایت، خود را به پشت در رساند. او می دانست اگر امیر پشت در برود، حرمتش را نگه نمی دارند، پس باید او که مهمترین فرد بعد از پیامبر بود به دفاع بر می خاست تا صدایش شنیده شود. فریاد زد چه کار دارید؟ دومی گفت در را باز کن و بگو علی برای بیعت به مسجد بیاید. بانو در را باز نکرد و فریاد زد و مردم را به بیداری دعوت نمود اما مردم مردد، فقط نظاره کردند و منتظر نتیجه شدند. دومی دستور داد هیزم بیاورید و در را آتش بزنید. چنین کردند. در شکست و فرستاده های خلیفه به داخل خانه ریختند و دستهای امیرمان را بستند و می کشیدند. بانو، جان امیر را در خطر دید. لباس او را گرفت و می کشید و فریاد می زد او را رها کنید. آنان امیر را می کشیدند و بانو دست بر لباس امیر روی زمین کشیده میشد. غلام ملعون، با تازیانه و با غلاف شمشیر بر دستان و بازوان دختر پیامبر میزد. فقط خدا می داند که در آن بلوا و هیاهو چه کتکها و چه لگدها که به دختر پیامبر نزده اند! آنچنانکه پهلویش شکست، کودکش سقط شد، و دستانش از لباس امیر رها شد و میان جمعیت و دیوار گرفتار گشت و از هوش رفت. او را به داخل بردند. کمی بعد بهوش آمد. دید امام را برده اند. جان امام در خطر بود و نباید مبارزهء بانو ناتمام می ماند. بهمراه زنان و به سختی به مسجد رفت، توان راه رفتن نداشت، طوریکه مدام چادرش زیر پایش می رفت. به هر سختی که بود فاصلهء کوتاه خانه اش تا مسجد را طی کرد. وارد مسجد شد و نشست (نقطه ای که بانو در آنجا جلوس کرده و خونش بر زمین ریخته، در میان اهل فن مشخص است). فرمود همسرم را رها کنید، امتناع کردند. جان امام در خطر بود. فرمود: بخدا قسم اگر رهایش نکنید، پیراهن پیامبر را سرم انداخته نفرینتان میکنم. اصحاب سقیفه ترسیدند و امام را رها کردند. تپش قلب کودکان زهرا که در خانه بودند، از اینهمه غوغا و هیاهو و مردان افسارگریختهء جنگی، و نگرانی از سلامتی پدر و مادرشان، مرا به یاد تپش قلب کودکی انداخت که در خیمه بود و نگران پدر و برادران و عموهایش که بیرون از خیمه در میان غوغا و هیاهوی مردان جنگی و افسار گریختهء دشمن در حال نبرد بودند. ای خورشید! چگونه در این روزهای تلخ تاریک نشدی؟! ⚫️ /ادامه، فردا إن شاءالله/
✨ادامهء شرح واقعهء شهادت بانو✨ ( ۱۹ ) پس از واقعهء تلخ منزل امیر مومنان و فاطمهء زهرا که منجر به صدمات جدی بر جسم بانو شد، ایشان در بستر بیماری بودند و هر روز بر وخامت حالشان افزوده می گشت. او در بستر بیماری بود و افکارش تحت فشار که چگونه به وصایای پدرم عمل نکردند؟ یعنی سرنوشت ولایت چه میشود؟ یعنی بر سر نسلهای بعد چه می آید؟ سرنوشت فرزندانم چگونه ختم خواهد شد؟ وای که نیروی قدرتمند و واحد اسلام را متفرق کردند و جهان اسلام را در ضعف و ناتوانی قرار دادند. این افکار، وخامت حال بانو را دو چندان میکرد. روزی گروهی از زنان مهاجر و انصار به عیادتش رفتند. عرض کردند دختر پیامبر حالت چطور است؟ بانو، سخنان بسیار مهمی را به آنان فرمود که باید حتما بدانیم. 💚 فرمود: بخدا سوگند به دنیای شما علاقه ای ندارم و از مردانتان دلگیرم. اُف بر عقیدهء سست و رأی متزلزل و سست آنها. کار بدی کردند و مستوجب غضب خدا گشتند و در عذاب دوزخ مخلد خواهند شد. من خلافت و فدک را در اختیارشان گذاشتم ولی ننگش برای همیشه بر دامنشان خواهد ماند. وای بحالشان. چگونه خلافت را از علی گرفتند؟ بخدا سوگند علت کنار زدن او جز این نبود که از شمشیر بُرّان و حملات سخت و دلاوریهای او در راه خدا ناراحت بودند. بخدا سوگند اگر خلافت را از علی نگرفته بودند زمام امورشان را در دست می گرفت و در کمال راحتی بسوی سعادت و خوشبختی هدایتشان میکرد. بزودی پرهیزکار از ریاست طلب، و راستگو از دروغگو مشخص خواهد شد. بزودی ستمکاران به کیفر اعمالشان می رسند. کار این مردم چه شگفت انگیز است. به چه تکیه گاهی تکیه زدند؟ به چه ریسمانی تمسک جستند؟ علیه چه خانواده ای اقدام نمودند؟ بجای علی چه کسی را انتخاب کردند؟ بخدا قسم نالایقی را بجای لایقی قرار دادند و می پندارند کار خوبی کردند در صورتیکه عمل ناشایسته ای انجام دادند و نمی دانند که به جای اصلاح، افساد کرده اند. سپس ادامه داد: آیا کسیکه بسوی حق هدایت می کند برای رهبری سزاوارتر است یا کسیکه خودش به هدایت محتاج است؟ بخدا سوگند کردار مردانتان به حوادث و پیشامدهایی آبستن است که نتایجش بعدا ظاهر میشود، اما بدانید نتایجش جز خون تازه و زهر کُشنده چیزی نیست. اکنون آمادهء حوادث ناگوار باشید و منتظر شمشیرهای بُرّنده و هرج و مرج دائم و استبداد ستمکاران. (اینان را که شما انتخاب کرده اید)، بیت المال شما را غارت خواهند کرد و منافع شما را به جیب خواهند ریخت. وای به حال شما. نمی دانید در چه مسیر خطرناکی افتاده اید و از عواقب امور بی اطلاعید. آیا می توانیم شما را به هدایت مجبور کنیم در حالیکه خودتان از آن کراهت دارید؟ احتجاج طبرسی، ج۱، ص۱۴۷. بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۶۱. شرح ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۲۳۳. /ادامه فردا إن شاءالله/
✨ادامهء شرح واقعهء شهادت بانو✨( ۲۰ ) پس از ملاقات زنان مهاجر و انصار با بانو و انتقال سخنان مهم ایشان به مردانشان، دستگاه خلافت به وحشت افتاد که اگر دختر پیامبر از دنیا برود خونش بر گردن ما خواهد افتاد، لذا برای محو کردن ردپای خود در این قضیه، تقاضای ملاقات از دختر پیامبر کردند اما ایشان ممانعت می فرمود. تا اینکه این تقاضا را با حضرت امیر در میان گذاشتند و ایشان بخاطر معذوریتهایی که داشت مجبور به پذیرش شد. ✨چرا دستهای حضرت امیر در دفاع از ولایت اینقدر بسته بود؟ إن شاءالله در پیغامهای بعدی خواهیم خواند✨ دو منتخب سقیفه وارد منزل شدند. سلام کردند. آنها ابراز پشیمانی کردند (اما دروغ می گفتند. اگر در ابراز ندامت خود راستگو بودند باید جبران می کردند. خلافت و فدک را پس می دادند آنگاه عذرخواهی می نمودند). بانو پاسخ سلامشان را نداد (هر سلامی، پاسخ ندارد)، و رویش را هم از روی آنها برگرداند و فرمود فقط یک سوال از شما دارم. شما را به خدا سوگند آیا از پدرم شنیدید که می فرمود فاطمه پارهء تن من است، هر که او را آزار دهد مرا آزار داده و هرکه مرا آزار دهد خدا را آزرده؟ عرض کردند بله شنیده ایم. آنگاه بانو به آسمان نگاه کرد و بر خدا عرضه داشت: خدایا شاهد باش که این دو نفر مرا اذیت نمودند، شکایتشان را به تو و پیغمبرت می کنم. هرگز از ایشان راضی نخواهم شد تا پدرم را ملاقات نمایم و اذیتهایشان را به آن حضرت بگویم تا در بین ما داوری کند. صحیح بخاری، ج۵، ص۱۷۷. بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۷۰. 🖤 زهرای اطهر لحظه ای دست از مبارزه نکشید. او در بستر بیماری هم برای مردم و برای نسلهای بعد روشنگری می کرد. حتی ایشان دامنهء این مبارزه را تا قیامت ادامه داد. آنجا که فرمود مرا شبانه دفن کنید. بانو در آخرین روزهای عمرش به همسرش وصیت کرد مرا شبانه غسل بده و کفن کن و مخفیانه مرا به خاک بسپار. راضی نیستم کسانیکه این مصیبتها را بر من وارد کردند در تشییع جنازه ام حاضر شوند. حضرت امیر هم طبق وصیت بانو او را شبانه به خاک سپرد. در واقع حضرت زهرا به این وسیله آخرین ضربه را بر اصحاب ظالم سقیفه وارد کرد و یک سند زنده و محکم برای مظلومیت خویش برجا گذاشت. تا ابد و تا قیامت، هر مسلمانی که قبر دختر پیامبر را جویا شود و ببیند نشان این مزار، مخفی است خواهد پرسید چرا؟ و این یعنی مبارزهء بانو تا قیام قیامت ادامه دارد. درست است که منتخبین سقیفه، خلافت و فدک را به اهل بیت پیامبر پس ندادند اما این لقمه ها از گلویشان هم پایین نمی رود و بالاخره یک روز بر طبل رسوایی آنان کوبیده خواهد شد. /إن شاءالله دلایل سکوت حضرت امیر و اینکه چرا مجبور بود پس از شهادت بانو با منتخب سقیفه بیعت کند، در پیغامهای بعدی/
🖤 تسلیت شهادت دختر گرامی پیامبر بزرگوار اسلام، حضرت فاطمهء زهرا سلام الله علیها 🖤 فرازی بسیار مهم از خطبهء فدکیه: پس خداوند، ایمان را برای پاکی شما از شرک، و نماز را برای تنزل از تکبر، و زکات را برای تزکیهء نفس و فزونی روزی، و روزه را برای تثبیت اخلاص، و حج را برای تقویت دین، و عدالت را برای آرامش قلبها، و پیروی از ما را برای نظم یافتن ملتها، و امامت را برای جلوگیری از تفرقه، و جهاد را برای عزت اسلام و ذلت کفر و نفاق، و شکیبایی را برای کمک به دریافت پاداش، و امر به معروف را برای مصلحت جامعه، و نیکی به والدین را سپر خشم خدا، و صلهء رحم را برای تاخیر در اجل و افزایش نفرات، و قصاص را برای حرمت خون و جان مردم، و وفای به نذر را برای جلب آمرزش قرار داد. و خداوند، تمام نمودن پیمانه و میزانها را برای جلوگیری از کاستی در حق دیگران، و نهی از شرابخواری را برای پاک شدن از پلیدی، و اجتناب از تهمت به زنان پاکدامن را برای برکناری از لعنت خدا، و ترک دزدی برای زندگی پاک، و تحریم شرک را برای اخلاص نسبت به پروردگار قرار داد. پس متقی باشید آنطور که شایسته است و جز به اسلام نمیرید، و خدا را اطاعت کنید در آنچه امر کرده و آنچه نهی نموده.
🖤 تسلیت شهادت حضرت زهرا 🖤 علل سکوت حضرت امیر در مقابل فتنه سقیفه را إن شاءالله در ۱۰ پیغام میخوانیم. پیغام اول: ابتدا به این سوال پاسخ دهیم که چرا دستهای حضرت پس از رحلت پیامبر و توطئه سقیفه در دفاع از ولایت اینقدر بسته بود؟ به این دلیل که تنها فرد محترم در خاندان نبی، فاطمهء زهرا بود. پس از بانو، دیگر امیر مومنان مدافع قدرتمندی نداشت. هیچکس نبود که در میان مردم از وجهه و جایگاه ویژه ای برخوردار باشد و از امیرالمومنین دفاع و حمایت کند. فقط دختر پیامبر بود که او را از سر راه برداشتند. حتی خود حضرت را هم به واسطهء وجود دختر پیامبر احترام می کردند چنانکه بعد از شهادت بانو، نه به امیر سلام می گفتند و نه‌ پاسخ سلامش را می دادند. اکثر قبائل و مردم از شمشیر عدالت حضرت امیر زخم خورده بودند. و بغضی هم که از حسادت به ایشان به علل مختلف ناشی میشد مزید بر علت بود تا جاهلان چشم دیدن جانشین پیامبر را نداشته باشند. 👈 👈 حضرت امیر بود و جان حسنین. حضرت علی، دختر پیامبر نبود که نشود براحتی او را از سر راه برداشت. و اگر اتفاقی برای امیر می افتاد جان امام حسن و امام حسین در خطر بود و کسی هم نبود از آنان مراقبت کند. پس تنها راه مبارزهء امیر، سکوت بود و صبر و تحمل. او باید استخوان را در گلو و خار را در چشم تحمل می کرد. چه سالهای سختی را پشت سر گذاشته. بدون پیامبر، غصب خلافتش، غصب ثروتش، شهادت همسرش، بی حرمتیهای مردم، زخم زبانها، تهمتها، حق کشیها، یاالله. حالا او مانده و این همه مصیبت و جان حسن و حسین. ◾ واقعا فقط چاه می توانست بار سنگین دردهای امیر را تحمل کند. در حقیقت، تنها سلاح امیر صبر بود و تحمل. چنانکه رسول الله نیز در ساعات پایانی عمر به حضرت امیر فرمودند بر واقعه هایی که بعد از من بر شما وارد میشود صبر کن. اینکه جان امامان حسن مجتبی و حسین عليه السلام برای حضرت امیر بسیار مهم بود را میتوان از خطبهء دویست و هفتم حضرت بخوبی درک کرد: 🌷در جنگ صفین، ایشان در بارهء امام حسن که شتابان بسوی نبرد می رفت فرمودند او را نگهدارید که با شهادتش به من زیان می رساند. او باید حفظ شود تا نسل پیامبر قطع نشود🌷 حضرت، این سخن را زمانی فرموده اند که امام حسن می توانست از خودش دفاع کند، پس واقعا زمانیکه حسنین کودک بودند، تنها راه در امان ماندن جان آنان، صبر و شکیبائی امیر بوده در مقابل هجمه ها و حق کشیها. /اما حضرت امیر علل این سکوت را به روشنی در خطبه ها و نامه هایشان بیان فرموده اند که إن شاءالله از فردا می خوانیم/
✨علل سکوت حضرت امیر در برابر توطئهء سقیفه✨ پیغام دوم: 👈 ابتدا شرایط آنروزها را ببینیم که از زبان حضرت امیر بیان شده. بخشهایی از خطبهء مهم شقشقیه، سومین خطبهء نهج البلاغه: 🌷 بخدا قسم جامهء خلافت را کسی پوشید که به تحقیق میدانست آن جامه تنها برازنده من است. نسبت خلافت به من چون نسبت سنگ آسیاب است به محور آن. در اینحال از خلافت چشم پوشیده، شانه از آن خالی کردم. در این اندیشه بودم که آیا بی هیچ دستمایه و تدارکی به ستیز برخیزم یا این واقعه کور و غیر قابل توجیه را به خود واگذارم و بگذرم، واقعهء ناگواری که بزرگسالان با درک آن فرسوده میگردند و خردسالان، پیر و مومنان، تا لقای پروردگارشان با سختیها درگیر. عقل چنین حکم میکرد که از این دو راه، دومی را برگیرم و صبر پیشه کنم و چنین کردم. حالم به کسی می مانست که خاری در چشم دارد و استخوانی در گلو. می دیدم آنچه طبیعتا برای من بوده به دیگری رسیده. تا سرانجام دوران خلافت اولی پایان یافت و دیگری را بجای خود نشاند. خلافت، اینگونه به ورطه ای خشن و نامأنوس آمد. شخص دوم، کلامی ناهنجار و برخوردی سخت داشت. اشتباهات، مدام در کار بود و در نتیجه، عذرخواهی نیز بسیار. به خدا سوگند که مردم در این زمان بشدت دچار سرگردانی و اشتباه بودند. در این دوره نیز، این وضع و حال نابهنجار و رنج آور را تحمل نمودم. سرانجام، دومی هم راهی سرای آخرت گشت و تعیین خلافت را به مجمعی واگذاشت. پناه می برم به خدا از چنین مجمعی! هرطوری بود، خود را با ایشان هماهنگ کردم. بالاخره سومی به مقصود، راه یافت. او به پرخوری و شکم چرانی افزود. خویشانش به او پیوستند و همراه خلیفهء سوم، چونان شتری که به علوفه های بهاری رسیده، به جان بیت المال افتادند و آنرا غارت کردند. سرانجام بساط او هم برچیده شد. در اینحال، مردم چون موی یال کفتار از هر سو به جانب من شتافتند طوریکه به حسنین فشاری سخت وارد آمد و جامه ام در ناحیهء دوپهلو، پاره شد. هنگامیکه امر خلافت را عهده دار شدم، گروهی ناکثین (طلحه و زبیر و جنگ جمل)، عهد خود شکستند و عده ای مارقین (اصحاب نهروان)، منحرف گردیدند و دسته ای قاسطین (معاویه)، به ظلم وستم پرداختند. گویی هیچگاه این بیان الهی درقرآن را نشنیده بودند: ابدیت را ارزانی کسانی داشته ایم که در زمین بدنبال برتری جویی وفساد نیستند. (۸۳ قصص) اگر حضور بیعت کنندگان و گروه یاوران نبود، حجت بر من تمام نمیشد و اگر، خداوند، مسئولیت عدم تمکین در برابر سیری ستمکاران و گرسنگی ستمدیدگان را بر دوش دانایان، نگذاشته بود، خلافت را وا می نهادم.در آن هنگام می دیدید که دنیای شما درنظرم از آب بینی بز، ناچیزتر است. ◾ ابن عباس میگوید در این هنگام پیرمردی نامه ای به امام داد و سخن امام قطع شد. به ایشان اظهار داشتم کلامتان را ادامه دهید. امام فرمود نه دیگر. سخنانی که بیان شد، شعلهء اندوهی عمیق بود که ناگاه سرکشید و سپس دوباره فرونشست. ابن عباس میگوید خدا را گواه میگیرم هرگز در مورد هیج کلامی مانند این کلام امام، حسرت نمیخورم که اینسان ناتمام ماند و حضرت نتوانست سخن را آنجا که باید به پایان برساند. / ادامه فردا إن شاءالله /
✨علل سکوت حضرت امیر در برابر توطئهء سقیفه✨ پیغام سوم: یکی دیگر از علل سکوت حضرت امیر در خطبهء پنجم نهج البلاغه از زبان خود ایشان بیان شده. 👈 پس از ماجراى سقيفه و معرفی اولی به خلافت، بعضی از پیروان امام علی علیه السلام، به ایشان پیشنهاد خلافت دادند و خواستند با امام، بیعت کنند. امام این خطبه را برای یارانشان ایراد فرمودند: 🌷 اى مردم! امواج فتنه ها را با كشتى هاى نجات، درهم بشكنيد، و از راه اختلاف و پراكندگى بپرهيزيد، و تاج هاى فخر و برترى جويى را بر زمين نهيد، رستگار شد آن كسيكه با ياران، بپاخاست، يا كناره گيرى نمود و مردم را آسوده گذاشت (بپاخاستن در برابر باطل، رستگاری است. اما در آن شرایط برای امام، رستگاری در سکوت بود). اينگونه زمامدارى (منظور، زمامداری منتخب سقیفه است)، چون آبى بد مزه، و لقمه اى گلوگير است، و آن كسیكه ميوه را كال و نارس بچيند، مانند كشاورزى است كه در زمين فرد ديگرى بكارد. در شرايطى قرار دارم كه اگر سخن بگويم، مى گويند بر حكومت حريص است، و اگر خاموش باشم، مى گويند از مرگ مى ترسيد. هرگز من و ترس از مرگ؟! پس از آنهمه جنگها و حوادث ناگوار؟! سوگند بخدا، انس و علاقهء فرزند ابیطالب به مرگ در راه خدا، از علاقه طفل به پستان مادر بيشتر است. اين كه سكوت برگزيدم، از علوم و حوادث پنهانى آگاهى دارم كه اگر باز گويم مضطرب مى گرديد، چون لرزيدن ريسمان در چاههاى عميق. /ادامهء علل سکوت حضرت امیر، فردا إن شاءالله/
✨علل سکوت حضرت امیر در برابر توطئهء سقیفه✨ پیغام چهارم: ‍ 🌷شصت و دومین نامهء حضرت امیر در نهج البلاغه🌷 نامهء امیر است به مردم مصر که با مالک اشتر فرستاد، در آن هنگام که او را برای حکومت آن کشور اعزام فرموده بود: 🌷 بعد از حمد و ثنا خداوند. خداوند سبحان محمد (صلی الله عليه و آله) را برای تبليغ به جهانيان و شهادت و نظارت بر پيامبران مبعوث فرمود. هنگامیکه آن حضرت از اين دنيا درگذشت، مسلمانان پس از او در امر حکومت اختلاف و نزاع کردند. سوگند بخدا که از دلم خطور نمی کرد عرب، پس از آن حضرت، حکومت را از خاندان او برگرداند و مرا به خلافت ننشانند!! در آن موقع چيزی مرا به درد و فرياد نياورد مگر اينکه ديدم مردم به فلانی هجوم می بردند و با او بيعت می کردند. لذا من دستم را از بيعت نگهداشتم و مردم را به حال خود گذاشتم. تا آنگاه که ديدم مردم از دين اسلام برگشتند و به نابود کردن دين پیامبر دعوت کردند. پس ترسيدم که اگر اسلام و مسلمانان را ياری نکنم رخنه و شکافی در آن ببينم يا ويرانی در آن مشاهده کنم که مصيبت آن برای من بزرگتر از فوت حکومت بر شما باشد. چنان حکومتی، متاع زودگذر روزگار است، و آنچه در آنست به سرعت رو به زوال رود، مانند از بين رفتن شوره زار، يا مانند ابر از هم پراکنده شود و از بين برود. پس در ميان آن حوادث برخاستم تا باطل محو شد و از بين رفت و دين، محکم و استوار گرديد و بيارميد (ایشان با دادن مشورت به اصحاب سقیفه و بیان احکام به مردم طی بیست و چند سال تحمل، توانستند از تحریف اسلام و ظلم بر مردم جلوگیری کنند). / بخش دوم این نامه، فردا إن شاءالله/
✨علل سکوت حضرت امیر در برابر توطئهء سقیفه✨ پیغام پنجم: بخش اول نامهء حضرت امیر به مردم مصر را که همراه جناب مالک اشتر برای آنها فرستاده بودند، روز گذشته خواندیم. که در این نامه اشاراتی دارند به علل سکوتشان در برابر اصحاب سقیفه. بخش دوم: 🌷سوگند بخدا، من اگر به تنهايی با همهء آنان ملاقات کنم در حالیکه همهء سطح زمين را پُر کرده باشند، نه باکی دارم و نه وحشتی به خود راه می دهم. و من به گمراهی آنان و به هدايتی که خودم بر مبنای آن حرکت می کنم، کاملا آگاه و بينا هستم و از طرف خدا هم يقين دارم. و قطعی است که من به ديدار خداوند و پاداش نيکوی او اميدوارم، ولی می ترسم حکومت اين امت را نابخردان و خطاکاران بدست بگيرند، (از بنی امیه). پس مال خداوند را برای خود بدانند، و در ميان خود به جريان بيندازند و بندگان خدا را بَرده های خود بدانند و با شايستگان جامعه تخاصم و پيکار به راه اندازند و مردمان منحرف را حزب خود تلقی نمايند، زيرا از آنان فردی هست که در ميان شما شراب آشاميد و حد کيفر برای او جاری شد (منظور، والی کوفه است که منتخب دوم سقیفه گمارده بود). و از آنان کسی هست که اسلام نياورد مگر اينکه اسلام يا مسلمانان برای او مزايايی را در نظر گرفتند (ابوسفیان و معاویه). پس اگر اين ترس و واهمه (از روی کار آمدن آنها) نبود، شما را تحريک به جهاد نمی کردم و شما را يکجا جمع و تشويق نمی نمودم و هنگامیکه از پذيرش زمامداری من امتناع کرديد (در جریان سقیفه) و سستی ورزيديد، شما را رها می ساختم. مگر نمی بينيد که مرزهای شما، رو به نقص است، دشمن پيش می آيد و از مرزها می گذرد و شهرهای شما گشوده می شود و ممالک و کشورهای شما برچيده می شود و آنها را از دست شما می گيرند؟ و آيا نمی بينيد که شهرهايتان مورد حمله و پيکار قرار می گيرد؟ بسيج شويد و برای جنگ با دشمنانتان کوچ کنيد. خدايتان رحمت کند و با انداختن سنگينی تان به روی زمين، کاشانه ها و سرزمين هايتان به فرو رفتن در ذلت و عادت به آن و قرار گرفتن در پستی، ميخکوب نشويد که در نتيجه دچار پست ترين موقعيت در زندگی خواهید شد. مرد جنگی هميشه بيدار است و هر کسی بخوابد، دربارهء او بيدارند. والسلام. /ادامه، فردا إن شاءالله/
‍✨علل سکوت حضرت امیر در برابر توطئهء سقیفه✨ پیغام ششم: 👈 بیست و هشتمین نامهء حضرت امیر در نهج البلاغه، پاسخ ایشان است به نامهء تند و توهین آمیز معاویهء ملعون که حضرت را بخاطر سکوتشان در برابر اصحاب سقیفه، تحقیر کرد. حضرت امیر در بخشی از این نامه، فرموده اند: 🌷 در آن هنگام که مهاجرين در روز سقيفه با اتصال به پيامبر به انصار، احتجاج و استدلال کردند (و گفتند ما از شما به پیامبر نزدیکتریم پس ما باید خلیفه شویم)، بر آنان پيروز شدند. اگر پيروزی بوسيلهء اتصال به پيامبر صحيح باشد، پس حق، از آن ماست نه شما و اگر استناد به غير آن باشد، ادعای انصار بر جای خود باقی است (که گفتند استحقاق خلافت دارند). و گمان کردی من بر همهء خلفا حسادت ورزيدم و با آنان کينه توزی کردم؟ اگر اين ادعای تو راست باشد به تو جنايتی نرفته تا از تو عذرخواهی شود و اين گناهی است که ننگش به تو ارتباط ندارد. و در نامه ات نوشته ای، (در روز واقعهء درب منزل حضرت زهرا)، مرا مانند شتری که از بينی، مهار کرده باشند برای بيعت کردن می کشاندند. سوگند بخدا، تو با اين سخن خواسته ای مرا توبيخ و تحقير کنی، در صورتیکه مرا مدح کرده ای، و می خواستی مرا رسوا کنی، خود را رسوا کرده ای (زیرا)، برای انسان مسلمان ایرادی نيست که مظلوم واقع شود مادامی که ترديدی در دينش و شکی در يقينش نداشته باشد. و اين دليل و حجت را برای غیر از تو هم توضیح داده ام، اما در اینجا به قدر مجال، دوباره بیان نمودم. / ادامهء این نامهء امام مظلوممان به معاویهء ملعون را، در پیغام فردا می خوانیم إن شاءالله/