🌸🍃🌸🍃
توکّل بر خدا
وَ أَوْحَیْنَا إِلَیٰ أُمِّ مُوسَیٰ أَنْ أَرْضِعِیه،ِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ، وَ لَا تَخَافِی وَ لَا تَحْزَنِی، إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ.
ما به مادر موسی الهام کردیم که:
او را شیر بده، و هنگامی که بر جانِ او ترسیدی، او را در دریا رها کن.
و نترس و غمگین مباش، که ما او را به تو باز میگردانیم.
سوره قصص، آیه 7
نمیدونم مادر موسی چه حسّی داشت، وقتی شنید:
لا تَخافی و لا تَحزَنی، انّا رادُّوهُ الیک
نترس و غمگین مباش، که ما او را به تو باز میگردانیم.
فقط میدونم، خوب شد که اعتماد کرد...
ما فقط میگیم توکلبرخدا
امّا در انجام کارهامون پُر از تشویش و نگرانی هستیم
پس اون توکّلی که ازش دم میزنیم چی میشه
قول بدیم که از اعماق دلمون توکل کنیم به خدا، و با همه وجودمون بگیم:
خدایا تمام اعتماد و توکّلم بر توست.
و بعد با اطمینان قدم برداریم
مثلِ مادر موسی...
به حرف خدا اطمینان کنیم...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
ویژگی های تقوی پیشگان از دیدگاه کلام الله مجید
ذٰلِكَ اَلْكِتٰابُ لاٰ رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ
﴿بقره/2﴾
این است کتابى که در[حقانیت ] آن هیچ تردیدى نیست؛ [و] مایهء هدایت تقواپیشگان است:
تبیین؛ آیات 3 الی 5 سوره ی بقره
آنچه باعث می شود تا متقین از قرآن بهره مند شوند پنج خصلت است که آنها با تکیه بر فطرت پاک خدادادی صاحب آن شده اند؛ آن پنج خصلت عبارتند از:
⬅️ به نادیدنی هایی که وحی از آن خبر می دهد ایمان دارند (یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ)،
⬅️ داشتن ارتباط با خدا
(یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ)،
⬅️ بی هیچ چشمداشتی از هر آنچه که خدا روزی آنها کرده است به دیگران انفاق می کنند
(ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ)
⬅️ به آنچه که بر تو و پیامبران پیش از تو وحی کردیم ایمان دارند
(یُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَیْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ)
⬅️ و به جهان پس از مرگ، ایمان دارند و هرگز آن را فراموش نمی کنند
(بِالاَْخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ)
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
#سوادزندگی
اکثر ما موضوع را وارونه فهمیده ایم؛
ما یاد گرفته ایم اگر شغلمان را دوست نداریم ، باید عوضش کنیم..
اگر با همسرمان مشکل داریم باید جدا شویم..
اگر با فامیل مشکل داریم قطع رابطه کنیم..
در صورتيكه قبل از هر چيزي بايد تلاش كرد تا بتوانيم ارتباطاتمان را تعميير كنيم نه تعويض
اگر همزمان تفکر خود را تغییر ندهیم، بعد از تعويض روابط کم و بیش همان شرایط برایمان تکرار خواهد شد.
ابتدا باید درونمان را تغییر بدهیم.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از 💚 تبلیغات آیه گرافی🍁
#معلمان #والدین و #دانش آموزان به گوش باشید
میدونید چـــرا { دانش آموزتون }
#کنـد میخونه!😔
#تمــرکز نداره
#زود_حواسش پرت میشه!😐
#زود_فراموش میکنه🧠
#علاقه_ای به کتاب نداره 📚و...
👇😍 دلیلش رو ما میگیم 😍👇✅چون اینجا ژاپن 🇯🇵 نیست که یک سری مهارت های اصلی مثل #تندخوانی تدریس بشه 🧑💻 🧕خانم مطهره عسگری، مدرس تندخوانی و تقویت حافظه مختص کودکان و نوجوانان هستند این مهارت ضروری رو در کانالشون رایگان آموزش دادن 👇برای دریافت آموزهای رایگان 👇 https://eitaa.com/joinchat/2118713606C49d22a6397
🌸🍃🌸🍃
#حدیث_روز
حضرت محمد (ص) میفرمایند:
أزهَدُ الناسِ مَنِ اجتَنَبَ الحَرامَ .
زاهدترين مردم كسى است كه از حرام دورى مى كند .
امالي شیخ صدوق،ص 72،ح 41
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
#توبه_نصوح
نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او با سوءاستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار دلاکی مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد و برایش لذت بخش نیز بود.
گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.
روزی دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد.از قضا گوهر گرانبهاىش همانجا مفقود شد ، دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه را تفتیش کنند. وقتی نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایی خود را در خزینه حمام پنهان کرد.
وقتی دید مأمورین براى گرفتن اوبه خزینه آمدند به خداى تعالی رو آورد و از روى اخلاص و بصورت قلبی همانجا توبه کرد. ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد. پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان٬ شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد وبه خانه خود رفت.او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت.
چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم و دیگر هم نرفت. هر مقدار مالى که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و از شهر خارج شد و در کوهى که در چندفرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.
در یکى از روزها همانطورکه مشغول کار بود، چشمش به میشى افتاد که در آن کوه چرا می کرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست؟ عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعاً از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود . لذا آن میش را گرفت و نگهدارى نمود خلاصه میش زاد و ولد کرد و نصوح از شیر آن بهره مند مى شد.
روزی کاروانى راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر داد به طورى که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند.وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند.رفته رفته، آوازه خوبى و حسن تدبیر او به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر آن دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید،نپذیرفت و گفت: من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست.مامورین چون این سخن را به شاه رساندند شاه بسیار تعجب کرد و اظهار داشت حال که او نزد ما نمی آید ما مى رویم او را ببینیم.پس با درباریانش به سوى نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد.
بنا به رسم آن روزگار و بخاطر از بین رفتن شاه در اقبال دیدار نصوح، نصوح را به تخت سلطنت بنشانند.
نصوح چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و بعد با همان دختر پادشاه، ازدواج کرد.
روزی دربارگاهش نشسته بود٬شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را از عدالت تو طالبم.
نصوح گفت میش تو پیش من است و هرچه دارم از آن میش توست وی دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.
آن شخص به دستور خدا گفت: بدان اى نصوح، نه من شبانم و نه آن یک میش بوده است بلکه ما دو فرشته براى آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت٬ اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد، و از نظر غایب شدند.
به همین دلیل به توبه واقعی و راستین، "توبه نصوح" گویند.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#پندانه
✍ رفتار دیگران آینهای برای پالایش روح توست
🔹دو آتشنشان وارد جنگلی میشوند تا آتش کوچکی را خاموش کنند.
🔸آخر کار وقتی از جنگل بیرون میآیند و کنار رودخانه میروند، صورت یکی کثیف و آلوده به خاکستر شده و صورت آن یکی تمیز است.
🔹سوال: کدامشان صورتش را میشوید؟
🔸آنکه صورتش کثیف شده به آن یکی نگاه میکند و فکر میکند صورت خودش هم مانند او تمیز است. اما آنکه صورتش تمیز است، میبیند که سرتاپای رفیقش غبار گرفته است و به خودش میگوید حتما من هم کثیفم، باید خودم را تمیز کنم.
🔹حالا فکر کنید چند بار اتفاق افتاده که دیگران از رفتار بد ما یا ما از رفتار بد دیگران بـــه شستوشو و پالایش روح خودمان پرداخته باشیم.
🔸وقتی فرد مقابل ما مهربان و خوب و دوستداشتنی است، کمی باید به خودمان شک کنیم.
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#مناجات
✍ معبودا! ای سنگین کننده هر چیز سبک، ای وزن دهنده بر هر بیوزنی، و وزن گیرنده از هر وزینی؛ به عزت و جلالات قسم عظمت خویش بر ما بنمای تا خویش را در برابر عظمت تو، خردترین و اعمال خود را در برابرت بیوزنترین بدانیم که بهایِ اعمال ما فقط این است. خدایا! کسی را که با معرفت خود نزد خود وزنی بخشیدی اعمال او هم وزن خواهد داشت و کسی را که از معرفت خویش بیبهره ساختی وزنی بر اعمال او نخواهد بود.
کریما! چه نوش است سر ذلالت و خواری بر زمین گرفتن بعد از هر عمل صالحی که مطلق آن توفیقاش از توست، و چه نیک است دست رحمت تو آن گاه که بر چانه سر آن ذلیل میآید و آن را بالا میگیرد تا عظمت و کبریایی تو ببیند. نازنینا! سری که از ذلالت در برابر آستان با عظمت تو خم نشود، هرگز آن سر را تو بالا نمیگیری تا عظمت خویش نشان دهی. خدایا! به عزت و جلالات قسم بعد از هر عمل صالحی بیش از زمانی که معصیتی از ما سر میزند، سر ما را پایین گیر که اجر شرمندگی از تقصیر و کوتاهی در عبادت نزد تو، از شرمندگی از معصیت سنگینتر است.
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔅 #پندانه
✍ با استراتژیها و الگوهای قدیمی به استقبال شرایط جدید نرویم
🔹مردی بار سنگینی از نمک بر پشت الاغش گذاشته بود و به شهر میبرد تا آنها را بفروشد.
🔸در مسیر به رودخانهای رسیدند. هنگام رد شدن از رودخانه پای الاغ سر خورد و درون آب افتاد.
🔹الاغ وقتی بیرون آمد بار نمک در آب حل شده بود و بارش سبکتر شده بود.
🔸روز بعد مرد و الاغ بار دیگر راهی شهر شدند و به همان رود رسیدند.
🔹الاغ با بهخاطر داشتن اتفاق دیروز خود را به درون آب انداخت و بار خود را سبکتر کرد.
🔸مرد که بسیار ناراحت شده بود با خود گفت:
اینطوری نمیشود. باید بهجای نمک چیز دیگری برای فروش به شهر ببرم.
🔹فردای آن روز مرد مقدار زیادی پشم بار الاغ کرد.
🔸هنگام گذشتن از رودخانه الاغ بار دیگر خود را به آب انداخت. اما وقتی بلند شد مجبور شد باری چند برابر قبل را تا شهر حمل کند.
🔹بسیاری از مشکلات ما در زندگی ناشی از این است که متوجه تغییرات نمیشویم و با استراتژیها و الگوهای قدیمی به استقبال شرایط جدید میرویم.
🔸روشی که دیروز عامل موفقیت ما بود، معلوم نیست که امروز هم عامل موفقیت باشد.
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧶 یکی شیطان را تو خواب دید که خیلی طناب دارد
ازش پرسید این طناب ها مال کیه ⁉️
شیطان گفت🔥👹👹
سخنران:آیت الله مجتهدی_تهرانی
✅کانال استاد دانشمند
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍#ازلسان گرم دانشمندبشنویدداستان حکایت_موسی_و_جوان
روزی حضرت موسی برای عبادت به کوه طور میرفت؛
در راه، جوانی سالم و سرحال ایشان را دید و گفت: ای موسی برو به خدایت بگو من نه تنها تو را عبادت نمیکنم بلکه هر آنچه به عنوان گناه مشخص کرده ای انجام میدهم،
هر عذابی میخواهی بکن ...!
سخنران:استاددانشمند 🎤
✅کانال استاد دانشمند
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•