eitaa logo
آیه گرافـی 🇵🇸
9.8هزار دنبال‌کننده
28هزار عکس
19.8هزار ویدیو
279 فایل
﷽ آشتی با قرآن به سبک »آیه گرافی« تفسیر مختصر برخی آیات شاخص قرآن و احادیث ناب 🍃قرآن را جهانی معرفی کنیم! تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab 💞حضور شما مایه دلگرمی ماست😊
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨این جمله رو هر روز صبح با خودت تکرار کن : 💫″خوشبختی″ یه حسیه که میشه تولیدش کرد...💝 صبحتون بخیر 🌸 『 ♥️⃤ @ProFiLKade ♡ 』
💗بوی گل های بهشتی ز فضا می‌ آید🌸🍃 💚عطر فردوس هم آغوش صبا می‌ آید🌸🍃 💗نوگل مصطفوی، زینت بــاغ عـلـوی🌸🍃 💚مظهر پنج تـن آل عــبــا می‌ آیــد🌸🍃 💗مـــیــلــــاد بـا سعادت حضرت🌸🍃 💚امـام حسین (ع) مـبــارک🌸🍃
حسین جان تولدت مبارک ولادت گل پسرعلی وفاطمه کلیددار بهشت🌹 معلم شهادت سروروسالار شهیدان امام حسين (ع)🎁 برهمه شماعزیزان مبارک باد ❣🍀
✨ بهم‌گفت‌: با‌این‌اوضاع‌گرونی‌ هنوزم‌پای‌‌ آرمان‌ها‌ی‌رهبرت‌هستی؟!‌ گفتم‌: به‌ما‌یاد‌دادن‌ توی‌مکتب‌حسین‌↢(♥️) ممکنه‌، آب‌هم‌واسه‌خوردن‌نباشه...!✊🏼 😍 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ☑
💔✨ +|یاسر بہ گوشے؟ به بچہ ها بگو: ما ڪہ رفتیمـ... وݪے حواسشو بہـ...↓ "حیات عِندَ رَبِّ" شہدا باشہ!✋💚 خط بہ خط چیزیڪہ تو فضاے مجازے📲 مےنویسید رو همہ شہــدا مےبینند! نڪنہ شرمنده شہــ🌹ـدا بشیم...(: ¿📿💌 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨ ✍یکی از گناهان کبیره که در آیات و روایات به آن اشاره شده، سخن چینی است. تا جایی که پیامبراسلام(ص) میفرمایند: یک سوم عذاب قبر از سخن چینی است. دو بهم زدن، افشای راز دیگران و تخریب رابطه افراد از مصادیق سخن چینی به شمار می آیند. بنی‌اسرائیل را قحطی گرفت، موسی(ع) ازخداوند باران خواست. وحی رسید دعای تو را و کسانی که با تو هستند، مستجاب نمی‌کنم، زیرا در بین شما نمامی است که از سخن‌چینی دست بر نمی‌دارد. موسی (ع) گفت: خدایا آن شخص کیست، تا او را از بین خود بیرونش کنیم؟ فرمود من شما را از نَمیمه(سخن چینی) نهی می‌کنم، چگونه راز دیگری را آشکار می‌سازم. پس توبه اجتماعی کردند و آن هم داخل آنها توبه کرد پس برایشان باران بارید. 📚محجه البیضا. ج 5 ص 276 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
اختراع دین ‼️ حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند : مردی در زمانهای گذشته زندگی می کرد ، در جستجو بود دنیا را از راه حلال به دست آورد و ثروتی فراهم نماید ولی نتوانست . از را حرام جدیت کرد باز نتوانست ، شیطان برایش مجسم و آشکار شده گفت : از راه حلال خواستی ثروتی فراهم کنی نشد از راه حرام هم نتوانستی ، اگر مایلی من راهی به تو بیاموزم که به آرزوی خود برسی ثروت سرشاری به دست آوری و عده ای هم پیرو و تابع پیدا کنی ؟ گفت : آری مایلم . شیطان گفت : از خود ، کیش و دینی اختراع کن مردم را به سوی دین اختراعی خود دعوت نما به دستور شیطان رفتار کرد ، مردم گردش را گرفته پیروی اش کردند و به آنچه مایل بود از ثروت دنیا رسید . روزی ناگاه متوجه شد که چه کار ناشایستی کردم مردم را گمراه نمودم خیال نمی کنم توبه ای داشته باشم مگر اشخاصی را که به واسطه من گمراه شده اند متوجه کنم که آنچه از من شنیدند باطل و ساخته شده خودم بود آنها را برگردانم شاید توبه ام پذیرفته شود . به پیروان خود یک یک مراجعه کرد ، آنها را گوشزد نمود که آنچه من می گفتم باطل بود ، اساس و پایه ای نداشت آنها جواب می داد نه دروغ می گویی ، گفتار سابق تو حق بود اکنون در دین خود شک کرده گمراه گشته ای . این جواب را که از آنها شنید غل و زنجیری تهیه نمود به گردن خود آویخته گفت : باز نمی کنم تا خدا توبه ام را بپذیرد . خداوند به پیامبر آن زمان وحی نمود که به فلانی بگو قسم به عزتم اگر آنقدر مرا بخوانی و ناله نمایی که بندبندت از هم جدا شود دعایت را اجابت نمی کنم مگر کسانی که به دین تو مرده اند و آنها را گمراه کرده بودی به حقیقت کار خود اطلاع دهی و از کیش تو برگردند . (که این هم محال بود) •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💠پسر بچه یهودی حضرت امام باقر علیه السلام فرمود : پسر بچه ای از یهودیها خدمت حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله زیاد می آمد . کم کم انسی به آن حضرت گرفته بود آن بزرگوار نیز او را در رفت و آمدهایش می پذیرفت ، گاهی او را پی کاری می فرستاد و یا نامه ای به دستش می سپرد که به یکی از خویشاوندان خود بدهد ، چند روزی آن پسر بچه پیدایش نشد ، رسول خدا صلی الله علیه و آله جویای حالش شد ، گفتند : مریض شده و نزدیک مردن است ، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با چند نفر از اصحاب خود به عیادت آن پسر بچه یهودی که دیگر جوانی شده بود رفت ، جوان در حال احتضار بود و با کسی نمی توانست حرف بزند ولی پیامبر صلی الله علیه و آله را برکتی بود که با هر کس سخن می گفت جوابش را می داد . به بالین بیمار محتضر نشست ، صدای زد فلانی ! جوان چشم گشود و عرض کرد : لبیک یا اباالقاسم ، فرمود : بگو اشهدان لا اله الا الله و اننی رسول الله . آن جوان تا این سخن را شنید نگاهی به صورت پدر خود کرد و چیزی نگفت (این نگاه حاکی بود که او از پدر خود یا شرم دارد یا می ترسد) برای مرتبه دوم ، حضرت او را صدا زد و به گفتن شهادتین امرش کرد . باز نگاهی به صورت پدر کرده چیزی نگفت ، در مرتبه سوم که پیامبر صلی الله علیه و آله صدایش زد : همین که جوان چشم باز کرد حضرت رسول گفتار قبل را تکرار نمود . این بار نیز چشم به صورت پدر انداخت . رسول خدا فرمود : میل خودت می خواهی گواهی بده و در صورتی که مایل نیستی لب فرو بند . جوان تصمیم خود را گرفت در آن لحظات آخر که چشم از جهان فرو بست سعادت خود را با دو جمله خرید مثل این که متوجه شد در مسئله ایمان ، شرم و حیاء و رعایت میل پدر شرط نیست و بدون درنگ گفت : اشهد لا اله الا الله و انک رسول الله گویی از زندگی او گفتن همین دو جمله باقیمانده بود که بلافاصله دیده از جهان فروبست ، پیامبر صلی الله علیه و آله به پدرش فرمود : ما را با این جوان واگذار و از پی کار خود برو او اکنون به ما تعلق گرفت . اصحاب را دستور داد او را غسل دهند و کفن کنند و وقتی آماده شد بیاورند تا بر جنازه اش نماز بخواند . از منزل یهودی بیرون رفت و خدا را ستایش می کرد که امروز یک نفر را به وسیله من از آتش جهنم نجات داد . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فرزند مهران می‌گفت : نزد امام حسن عليه السلام نشسته بودم كه مردی آمد و گفت: ای فرزند پيامبر (صلی الله عليه و آله) فلان شخص از من طلبی دارد ولی من پولی ندارم، برای همين او می‌خواهد مرا زندانی كند. امام فرمود: در حال حاضر مالی ندارم كه بدهی تو را بدهم؛ او عرض كرد: پس شما كاری كنيد كه او مرا زندانی نكند. امام كه در مسجد در اعتکاف و مشغول عبادت بود كفشهای خود را به پا كرد؛ من گفتم ای فرزند رسول خدا مگر فراموش كرديد كه در حال اعتكاف هستيد (و نبايد از مسجد خارج شد) ؟ فرمودند: فراموش نكرده ام اما از پدرم شنيده ام كه رسول الله می‌فرمود : كسی كه در بر آوردن حاجت برادر مسلمان خود بكوشد، مانند كسی است كه نه هزار سال، روز را به روزه و شب را به عبادت مشغول بوده است. 📙(روايتها و حكايتها ص۱۲۲-داستانهای پراكنده ۲/۱۵۲). •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 بازگشت از بررخ به دنیا (رجعت) ┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 💠 استاد مسعود عالی •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍🍷زن و مرد شرابخوار ✨ 🔸می گویند یکی از حاکمان در زمان خلافت خود، شب‌ها در شهر می‌گردید و از احوال مردم مطلع می‌شد. شبی از خانه ای آوازی شنید. چون از دیوار خانه بالا رفت، دید زن و مردی نشسته اند و شراب می‌خورند. حاکم به مرد گفت: "ای مرد آیا فکر می‌کنی خدای تعالی اعمال شنیع و گناهان تو را پنهان می‌کند؟" 🔹مرد گفت: "ای حاکم! اگر از من یک گناه سر زده باشد، تو از سه جهت مرتکب گناه شده ای: اول آنکه خدای گفته است تجسس در احوال مردم نکنید و تو تجسس کردی؛ و دوم آنکه گفته است: «وَأْتُواْ الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا» (بقره: 189)و حال آنکه تو از دیوار خانه ما داخل شدی؛ و سوم آنکه خدا فرموده است: «إِذَا دَخَلْتُم بُیُوتًا فَسَلِّمُوا» (نور: 61) ؛ یعنی هرگاه داخل خانه‌ها شدید، سلام کنید، و تو سلام نکردی. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔸عالم بزرگوار صاحب منتخب التواريخ مرحوم «حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محمد هاشم خراسانى» رضوان اللّه تعالى عليه فرمود: استادم مرحوم سيد على حائرى سر درس فرمود: در قريه اى از قراء اصفهان يك نفر مريض به حال احتضار افتاد، از عالم و زاهد روستا خواستند، بر سر بالينش حاضر شود و به او تلقين گويد. وقتى كه سر بالين محتضر آمد، به او شهادت به وحدانيت خدا را تلقين نمود. و گفت: بگو (لا اله الاّ اللّه). تا محتضر مى گفت: (لا اله الا اللّه) (نيست خدائى جز خداى يگانه). از گوشه حجره صدايى بلند مى شد كه مى گفت: صَدَق عبدى (بنده من راست مى گويد). تا محتضر مى گفت: (يا اللّه) از گوشه حجره صدايى مى آمد، لبيك عبدى. آن عالم متغير شد و گفت: تو كيستى كه او (يا اللّه) مى گويد وتو لَبَيك مى گوئى؟ گفت: من خداى او هستم و او بنده خالص منست. وسالهاست كه مرا اطاعت مى كند و يك عمر است كه مرا مى پرستد، و اوامر مرا امتثال مى كرده. آن عالم گفت: مگر تو كيستى؟ گفت: من شيطان هستم!! (20) آرى حقيقت اين است كه ربّ اين شخص شيطان بوده، لذا او لبيك مى گفته. يك عمر از صبح تا شب به امر و ميل ابليس اين زبانش اين چشمش مى چرخيده و اين نَفَسِ آخر، پرده عقب رفته و ناله واحسرتا در دم مرگ و ساعت جان دادن بلند شده. اى اهل ايمان سعى كنيد دست از (استعاذه) برنداريد، دشمن را كوچك نشماريد و كار را آسان نپنداريد، (حقيقت استعاذه) را در وجود خودتان رشد دهيد و درست كنيد، و بعد از روى اخلاص بگوئيد: (اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم). (21) 🌹عائذا باللّه من شرّ الرجيم او بود شيطان و نفس را بُد لئيم 🌹استعانت جو از حى و قديم هادى و منجى و رحمن و رحيم 🌹از خدا خواهيم توفيق و ادب دورى شيطان و نفس و نارِ حميم 🌹دشمن انسان ابليس است و نفس او سگ پنهان و او پست و رجيم 🌹طاعتى نبود آنها را سزا جز خدا و رب و رحمن و حليم •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
اربابی آوازه کنیزی نوجوان و زیباروی را شنید، که قدی بلند و چشمانی خمار و صدایی دلکش داشت. 20 هزار دینار قیمتش بود و هر کسی را توان پرداخت این مبلغ برای خرید آن نبود، این کنیز ماه‌ها در خانه بود، همه می‌دیدند، اما کسی توان خرید او را نداشت. ارباب به غلام خود یک گونی سکه داد و او را روانه شهر کرد تا آن کنیز ماهرخ را بخرد. پسر ارباب به پدر گفت: «پدر می‌خواهم دیوانگان شهر را لیست کنم تا به آن‌ها طعامی دهیم.» پدر گفت: «اول مرا بنویس و دوم غلام مرا.» پسر پرسید: «چرا پدرم؟» گفت: «اولین دیوانه منم که به غلامی اعتماد کرده و یک گونی زر به او دادم. اگر او هم کنیز را بخرد و برای من بیاورد او هم دیوانه است، چون من به‌جای او بودم، اگر پول را نمی‌دزدیدم، کنیز زیباروی را دزدیده و به بیابانی روان شده و تا آخر عمر با او زندگی می‌کردم. در این حالت هر دو دیوانه‌ایم.» غلام کنیز را خرید و در حال برگشت کنیز گفت: «بیا هر دو سمت بیابانی روان شویم، من دوست ندارم دیگر در بند و هم‌خوابی اربابی باشم. به خود و من رحم کن.» غلام کنیز را به خانه آورده و به ارباب تسلیم کرد. ارباب به غلام گفت: چه شد با اين همه سكه و كنيز از اين شهر فرار نكردي ميتونستي فرار كني و هيچ وقت كسي تورو پيدا نميكرد و يك زندگي خوبي براي خودت و اين دختر فراهم كني غلام در جواب گفت، «من غلامم و هیچ گنجی روی زمین ندارم، اما در دلم گنجی به نام امانت‌داری و صداقت است که هرگز آن را با آزادی و لذت خود عوض نمی‌کنم و جواب ارباب را با خیانت نمی‌دهم، چون اگر چنین کنم مرده‌ام و مرده از لذت بی‌نصیب است.» ارباب چون داستان را شنید از صداقت غلام گریست و کنیز زیباروی را به او بخشید و هر دو را آزاد کرد. هنگامی که به راستی، خودمان را همان گونه که هستیم، دوست می داریم و می پذیریم و تایید می کنیم، همه چیزمان با کامیابی همراه است.((لوئیز هِی)) •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ستاره سوم آسمانم؛ حسین - @Ostad_Shojae.mp3
4.17M
رسالت امام حسین علیه‌السلام، تغییر مبداء میل انسانهاست... و در تمام تاریخ، این ، قلوب بسیاری از انسانهای عالم را با خویش به سمت ساحل عشق حرکت داده است... 🪐حالا بالاترین دعای ما، در شب نزول ایشان به زمین، چه می‌تواند باشد؟ 🎤 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
👌🌱 روزی دوست قدیمی بایزید بسطامی عارف بزرگ را در نماز عید فطر دید ... پس از احوالپرسی و خوش و بش از بایزید پرسید : شیخ ؟! ما همکلاس و هم مکتب بودیم؛ هر آنچه تو خواندی من هم خواندم... استادمان نیز یکی بود، حال تو چگونه به این مقام رسیدی؟ و من چرا مثل تو نشدم ؟! بایزید گفت: تو هر چه شنیدی؛ اندوختی و من هر چه خواندم؛ عمل کردم ... 👈به عمل کار بر آید، به سخندانی نیست •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸💕🌸 🌸من و تو همسایه خدا بودیم ما به دنیا آمدیم و همه چیز تمام شد ما دیگر نه همسایه هم بودیم و نه همسایه خدا...❗️ ما گم شدیم و خدا را گم کردیم ...❗️ یادت می‌آید جمله آخر خدا را ⁉️ «از قلب کوچک تو تا من، یک راهِ مستقیم است مهربانم …💝 اگر گم شدی از این راه بیا ...☘ بلند شو دوست من از دلهایمان شروع کنیم ...❤️ تا خدا راه زیادی نیست ... ‼️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سیره ائمه اطهار علیهم السلام💚 🎤 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‌ 【ما تو را به حال خودت رها نكرديم】 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی خیلی ساده است. در چهار عبارت خلاصه میشود؛که اسرار حیات آدمیست! آدمی باید بتواند سهم خطای خود را ببیند؛ تا بتواند بگوید: "متاسفم" آدمی باید شجاعت داشته باشد؛ تا بتواند بگوید: "من را ببخش" آدمی باید عشق داشته باشد؛ تا بتواند بگوید: "دوستت دارم" آدمی باید شاکر داشته و نعمتهایش باشد؛ تا بتواند بگوید: "متشکرم" و در نهایت آدمی باید به درک راز نهفته در این چهار عبارت برسد؛ تا بتواند مسئولیت زندگی خویش را به تمامی بپذیرد... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌷 مواقع شـادے،ستایش خدا مواقع سختے،یافتن خدا مواقع آرام،پرستش خدا مواقع دردناڪ،اعتماد به خدا و در تمامے مواقع تشڪر از” خـدا ” را فراموش نڪن ... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌼🍃🌼🍃🌼🍃 ﻣﺮﺩﯼ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﺯﯾﺮ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺩﻭ ﺭﺍهی ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ! ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺁﻣﺪ، ﺍﺯ ﺍﺳﺐ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺩﺍﯼ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: قرﺑﺎﻥ، ﺍﺯ ﭼﻪ ﺭﺍﻫﯽ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﺭﻓﺖ؟ ‏» ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻭﺯﯾﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻧﺰﺩ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﺩﺍﯼ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﮔﻔﺖ : ﺁﻗﺎ، ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ؟ ﺳﭙﺲ ﺳﺮﺑﺎﺯﻱ ﻧﺰﺩ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﺁﻣﺪ، ﺿﺮﺑﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺍﻭ ﺯﺩ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺍﺣﻤﻖ،ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﮐﺪﺍﻣﺴﺖ؟؟؟ 💭 ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﺍﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪﻥ ﮐﺮﺩ . ﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺑﻪ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯼ؟ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺳﻮﻭﺍﻝ ﮐﺮﺩ، ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻮﺩ . ﻣﺮﺩ ﺩﻭﻡ ﻭﺯﯾﺮ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺳﻮﻡ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﻣﺮﺩ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﭘﺮﺳﯿﺪ :ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﯼ؟ ﻣﮕﺮ ﺗﻮ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ … ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺩﺍﯼ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﮐﺮﺩ… ﻭﻟﯽ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﯼ ﺍﺯ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﻧﺞ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﻣﺮﺍ ﮐﺘﮏ ﺯﺩ . 💥ﻃﺮﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻫﺮ ﮐﺲ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺍﻭﺳﺖ ... ﻧﻪ ﺳﻔﯿﺪﯼ ﺑﯿﺎﻧﮕﺮ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ .. ﻭ ﻧﻪ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺯﺷﺘﯽ .. ﺷﺮﺍﻓﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﺧﻼق و ادب اوست... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌼🍃🌼🍃🌼🍃 پیرمردی با همسرش در فقر زیاد زندگی میکردند. هنگام خواب ، همسر پیرمرد ازو خواست تا شانه برای او بخرد تا موهایش را سرو سامانی بدهد. پیرمرد نگاهی حزن امیز به همسرش کرد و گفت که نمیتوانم بخرم، حتی بند ساعتم پاره شده و در توانم نیست تا بند جدیدی برایش بگیرم. پیرزن لبخندی زد و سکوت کرد.. پیرمرد فردای انروز بعد از تمام شدن کارش به بازار رفت و ساعت خود را فروخت و شانه برای همسرش خرید .. 💭 وقتی به خانه بازگشت شانه در دست با تعجب دید که همسرش موهایش را کوتاه کرده است و بند ساعت نو برای او گرفته است .مات و مبهوت اشکریزان همدیگر را نگاه میکردند.اشکهایشان برای این نیست که کارشان هدر رفته است برای این بود که همدیگر را به همان اندازه دوست داشتند و هرکدام بدنبال خشنودی دیگری بودند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
⚜بین اذڪار را عشق اسٺ اینڪہ غیر از تو نگویم سخنے را عشق اسٺ ⚜ ذڪرٺ آمد بہ میان ، باز عسل خیز شدم با تو شیرین دهنے را عشق اسٺ ❤️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨ ❤️قال الحسین علیه السلام: مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ وَ مَا الَّذِی فَقَدَ مَنْ وَجَدَک خدایا! چه یافت آنکه تو را گم کرد؟! و چه گم کرد آنکه تو را یافت؟! (دعای عرفه) 🍃یا رب! دل من، تو را ترنّم کرده است با یاد تو، چون غنچه تبسم کرده است «گم کرد تو را» هر که، چه را یافته است؟! هرکس که «تو را یافت» چه را گم کرده است؟! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•