✍💎
وقتی دیدی یک روز صبح فرزندت خودش بیدار شد و بدون این که کسی به او بگوید وضو گرفت و در گوشه خلوتی نماز خواند، بدان که نماز فرزندت را گرفت، سجده شکر به جا بیاور.
مبادا از آن پس او را برای نماز خواندن تحریک کنی. جوانان این زمان، تحریک را دوست ندارند.
نمی خواهد آنها را خیلی امر به معروف و نهی از منکر کنید، آنها فطرتا در راه هستند. با اخلاق و صفات شایسته و با نیت خوب و دعای خیر در حق آنها کار کنید و آنها را به سمت کمالات ببرید. آنها را باید با نماز دوست کنید، نه اینکه فقط نمازخوان کنید.
کاربعضیها ،بی نماز کردن مردم است. آنها با امر و نهی زیاد و مردم آزاری ،جوانها را تارک الصلاة می کنند. مقدس مآب ها وافراد سخت گیر کارها راخرابتر میکنند.
✨[مرحوم حاج اسماعیل دولابی]
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
داستان کوتاه بسیار زیبا👌
(سنگ و گنج)💎
مادر شوهر، بعد از اتمام ماه عسل با تبسّم به عروسش گفت :
تو توانستی در عرض سی روز پسرم را ملتزم به خواندن نمازهایش بکنی .. کاری که من طی سی سال در انجام آن تلاش کردم و موفق نشدم !
و اشک در چشمانش جمع شد ..
عروس جواب داد : مادر، داستان سنگ و گنج را شنیده ای ؟
می گویند سنگ بزرگی راهِ رفت و آمد مردم را سد کرده بود ، مردی تصمیم گرفت آن را بشکند و از سر راه بردارد ..
با پتکی سنگین، نود و نه ضربه بر پیکر سنگ وارد کرد و خسته شد...
مردی از راه رسید و گفت : تو خسته شده ای ، بگذار من هم کمکت کنم ..
مرد، تنها صدمین ضربه را وارد کرد و سنگ بزرگ شکست ، اما ناگهان چیزی که انتظارش را نداشتند توجّه هر دو را جلب کرد.
طلای زیادی زیر سنگ بود ..
مرد دوم که فقط یک ضربه زده بود گفت : من پیدایش کردم ، کارِ من بود ، پس مال من است ..
مرد گفت : چه می گویی؟ من نود ونه ضربه زدم دیگر چیزی نمانده بود که تو آمدی !
مشاجره بالا گرفت و بالاخره دعوای خویش را نزد قاضی بردند .. و ماجرا را برای قاضی تعریف کردند ،
مرد اول گفت : باید مقداری از طلا را به من بدهد ، زیرا که من نود ونه ضربه زدم و سپس خسته شدم...
و دومی گفت : همه ی طلا مال من است ، خودم ضربه زدم و سنگ را شکستم ...
قاضی گفت :
مرد اول نود و نه جزء آن طلا از آن اوست ، و تو که یک ضربه زدی یک جزء آن از آن توست .. اگر او نود ونه ضربه را نمیزد ، ضربه صدم نمی توانست به تنهایی سنگ را بشکند ...
و تو مادر جان سی سال در گوش فرزندت خواندی که نماز بخواند بدون خستگی .. ، و اکنون من فقط ضربه آخر را زدم !!
🌹 اخلاق اصیل و زیبا از انسان اصیل و با اخلاق سرچشمه می گیرد....
👈 جای بسی تفکر و تأمل دارد، کسانی که تلاش دیگران را حقّ خود می دانند کم نیستند ... اما خداوند از مثقال ذره ها سوال خواهد كرد...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍جانم، بنده ی من...
جبرئیل(ع) شبی در عرش خدا بود و میشنید که خداوند در جواب کسی که او را صدا میزند میگوید: " جانم بنده من!"🌸
جبرئیل(ع) با خود گفت: " حتما یکی از بندگان خوب خداوند است که او را صدا میزند و با خدا نیایش می کند، از پاسخ دادن پروزدگار هم معلوم است که باید بنده عزیزی باشد باید بروم و هر طور شده این بنده محبوب خدا را پیدا کنم"
جبرئیل(ع) مشتاق دیدن آن شخص شد، تمام هفت آسمان را جستجو کرد ولی کسی را نیافت به سمت خدا رفت باز هم صدای خدا را می شنید که می گفت: " جانم بنده من، بگو تا تو را اجابت کنم!"🌸
جبرئیل(ع) به زمین آمد، تمام دریاها و کوهها و دشت ها را گشت اما باز هم کسی را پیدا نکرد،
فرشته وحی دوباره به سوی خدا بازگشت و همچنان دید که خداوند با مهربانی به آن ندا پاسخ می گوید...
جبرئیل(ع) برای بار دیگر به زمین آمد و خانه کعبه و تمام مساجد و زیارتگاهها را گشت اما باز هم خبری نبود که نبود.
جبرئیل(ع) به آسمان برگشت، او که همه عالم را زیر پا گذاشته بود ولی نشانهای از صاحب صدا نیافته بود به خدا عرض کرد:
" خداوندا من مشتاقم تا این بنده تو را ببینم اما همه دنیا را گشتم و هیچ اثری از او پیدا نکردم، میشود او را به من نشان دهی؟"
خداوند به او فرمان داد که به معبدی در روم برود.
جبرئیل(ع) به آنجا رفت مردی را در معبد دید که مقابل بتی زانو زده است و با او حرف میزند و میگوید: " ای خدای من. ای خدای مهربان !"
جبرئیل(ع) متعجب و حیران به نزد خداوند برگشت و گفت: " من مردی را در معبد دیدم که روبروی یک بت سنگی نشسته است و او را صدا میزند اما خداوند عالم پاسخ آن بت پرست را می دهد، میخواهم حقیقت ماجرا را بدانم...☘"
خداوند پاسخ داد: " اگر چه این بنده من بت پرست است و بت را صدا میزند ولی او از روی نادانی این کار را می کند...
من که آگاه و دانا به ذات او هستم میدانم قصدش عبادت من است و در واقع، من را صدا می زند پس به ظاهر عملش کاری ندارم و باطن عملش که پرستش من است را در نظر میگیرم و چون از ته دل مرا صدا میزند، پاسخ او را با دل و جان میدهم...
من از این بندهها در زمین کم ندارم که راه را گم کردهاند و در ظاهر چیزی غیر از من را می پرستند اما دلشان با من است من با لطف خود آنها را سوی خود راهنمایی خواهم کرد...
#منطق_الطیر_عطار
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از 💚 تبلیغات آیه گرافی🍁
میخواےعکس پروفایلت آنقدر
باکلاس باشہ که
همه حسرتشوبخورن😍
ولےروشون نشہ ازت بپرسن
بیااینجا کلےعکس جدیدسال #1400
http://eitaa.com/joinchat/3986751499C6c785d5a46
💦🔥جوین اجباری☝️
✍#عالِم_و_عرب_بیابانی 👌
حکایت شده است که یکی از علماء، احادیث حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را فراهم میکرد و مینوشت📝 تا آنها را در کتابی گِرد آوَرَد
روزی شنید که عربی بیابانی حدیثی از احادیث آن حضرت را میداند و حفظ کرده است،
از این رو به سوی محل زندگانی مَرد عرب سفر کرد تا حدیث را از او بشنود و بنویسد
هنگامی که به خانه مرد عرب رسید، دید که او گوشه ای از جامهاش را در چنگ گرفته و آن را به اسبی🐎 که از او میگریزد و دور میشود نشان میدهد
اسب گمان کرد که مرد عرب در زیر جامهاش غذایی دارد،
این شد که با سرعت به سوی او بازگشت تا غذا را از دست مَرد بگیرد...
همین که اسب🐎 به او رسید، مَرد عرب او را گرفت و با خشونت به داخل اصطبل خانهاش باز گرداند!
عالِم از او پرسید: "آیا واقعاً غذایی در زیر جامهات داشتی؟!!"
مَرد عرب گفت: "نه، اسب را فریب دادم تا بازگردد"
عالِم نگاه عمیقش را به مرد عرب دوخت و سپس پیش از آنکه حدیث را از او بگیرد رو گرداند و بازگشت...😮
عرب بیابانی او را صدا زد و گفت: کجا میروی؟ باش تا حدیث را برایت باز گویم
اما عالِم در حالی که راهش را گرفته بود و میرفت با صدای بلند پاسخ داد:
"من تردید دارم که تو در گفتن این حدیث راستگو باشی، تو به آن چهارپا دروغ گفتی و من از دروغگو حدیثی نخواهم شنید.!!"
📙حکایات اخلاقی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍#آتش_و_تابه_داغ 🔥
روزی هارون الرشید به بهلول گفت: "ای بهلول دانا میتوانی از قیامت و سوال و جواب ان دنیا مرا با خبر کنی؟"
بهلول گفت آری و به هارون گفت که به خادمین خود بگوید تا در همین محل، آتشی درست کنند و تابهای بر آن بنهند تا سرخ شده و خوب داغ شود...😰
هارون امر نمود تا آتشی افروختند🔥 و تابهای بر آن آتش گذاردند تا خوب داغ شد..!
آنگاه بهلول گفت :
ای هارون، من با پای برهنه بر این تابه می ایستم و خود را معرفی می نمایم و آنچه خورده ام و هرچه پوشیده ام را ذکر می نمایم،
و سپس تو هم باید پای خود را مانند من برهنه نمایی و بر روی تابه روی و خود را معرفی کنی، و آنچه داری و خورده ای و پوشیدهای را ذکر نمایی...😨
هارون قبول نمود...
آنگاه بهلول روی تابهی داغ ایستاد و فوری گفت: "بهلول و خرقه، نان جو و سرکه"
و فوری پایین آمد که ابداً پایش نسوخت، و چون نوبت به هارون رسید به محض اینکه خواست خود را معرفی نماید، تاج و تخت و این زمین و آن زمین و این اسب و آن اسب و...........! و بالاخره نتوانست ذرهای از اموالش را هم معرفی کند و پایش بسوخت🔥 و به پایین افتاد...
👈 سپس بهلول گفت :
ای هارون سوال و جواب قیامت نیز به همین صورت است، آنها که از تجملات دنیایی بهرهای ندارند آسوده بگذرند، و آنها که پایبند تجملات دنیا باشند به مشکلات گرفتار آیند...😞
#داستانهای_بهلول
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
✍#اخلاق_مومنانه
وقتی که در جنگ احد، دندان حضرت محمد (ص) شکست و صورتش مجروح شد، اصحاب ایشان، ناراحت شدند و عرض کردند:
یا رسول الله!دشمن را نفرین کنید.
پیامبر فرمودند:
خدايا قوم مرا هدايت كن زيرا نا آگاه هستند.
یکی از اصحاب برآشفته شد و به پيامبر گفت :
اى رسول خدا ! حضرت نوح علیه السلام بر قوم خود نفرين كرد و گفت:
"پروردگارا در روى زمين احدى از كافران را زنده مگذار"
حالا كه صورتت مجروح و دندانهايت شكسته شده به جاى نفرين، براى دشمن دعا مى كنید؟
حضرت محمد فرمودند:
من برای نفرین کردن مبعوث نشده ام بلکه مبعوث شده ام برای دعوت مردم به سوی حق، و رحمت برای آنها .
📙بحارالانوارج١٨ص٢٤٥
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
(شفای بیمار به دست امام زمان عج🌹)
اندیشمند و محدث بزرگ "علی بن عیسی اربلی" صاحب کتاب "کشف الغمة" نقل می کند:
"سید باقی بن عطوه" برای من نقل کرد که:
پدرم "عطوه" زیدی مذهب بود، بیمار شد، و بیماری او طول کشید و همه پزشکان عصر از درمان او عاجز شدند...
من و برادرانم که پسران او بودیم به مذهب شیعه دوازده امامی، تمایل داشتیم و پدرم از این جهت نسبت به ما دل خوشی نداشت😔 و مکرر به ما می گفت:
"من مذهب شما را نمی پذیرم مگر اینکه صاحب شما=[حضرت مهدی عج] بیاید و مرا شفا دهد"
اتفاقا شبی هنگام نماز عشاء، همه ما در یکجا جمع بودیم ، که شنیدیم : پدرم فریاد زد: "صاحب خود را در یابید که همین لحظه از نزد من بیرون رفت..!"
ما با شتاب از خانه بیرون پریدیم، هر چه دویدیم و به اطراف نگریستیم، او را ندیدیم، برگشتیم و از پدر پرسیدیم ، جریان چه بود؟ گفت:
شخصی نزد من آمد و فرمود: ای عطوه!
گفتم: تو کیستی ؟
گفت: من صاحب پسران تو هستم، آمدهام به اذن خدا تو راشفا دهم..!🌸
سپس دستی بر موضع دردم کشید و هماندم به طور کلی بیماریم بر طرف شد و کاملا سلامتی خود را باز یافتم...🌹
📙داستانهای 14 معصوم(ع)
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
دلانه✨
ماه رمضون نزدیکه...چشماتو بذاری روهم شعبان هم رفته...تویی و مهمونی بزرگ خدا...
لباسات آمادس؟
شعبان مقدمه استا...
نفستو کنترل کن.
مهارش کن.خواست بکشونتت تو جاده خاکی بزن تو سرش...
بلند شو چادرتو با عطر حیا اتو بزن
دستکش نوازش به دست کن
و آستین همت بالا بزن براکمک...
نقابِ لبخند بزن که هیچی بهتر از شاد کردن دل خلق الله نیست
حواست باشه کفشاتو رو دل کسی جا نذاری...
#دلانه
❤️❤️❤️❤️
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 دلیل بلای فردی
┄┅═✾•••✾═┅┄
💠 استاد مسعود عالی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨ای انسان...!!!
چـرا غم میخوری از بهر مُردن😕
مـگـر آنـهـا کـه غـم خـوردنـد نَـمُـردنـد😏
بـرو از کـنج قـبرستان گـذر کُن🚶
ببین آنان که مُردن با خود چه بُردند😑
✨ اللّه متعال میفرماید:
❤️«هرکس مزه مرگ را میچشد»
(آل عمران/185)
🌹رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) مــی فرمایـند:
✨«سه چیز، مُرده را همراهی می کند: خانواده،مال و عمل او.
👈دوتا از این ها باز می گردند و یکی با او می ماند؛
🌹خانواده و مالش بر می گردند و عملش با او می ماند.🙂
✨خوشا به حال آن!
مسلمانی که با پرونده ای پُر از اعمال صالح پروردگارش را ملاقات میکند.😔
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗جمعه تون زیبا و شاد
🌷امروزتان پراز شادی
🌸الهی امروز
💗خونه هاتون پربرکت
🌷رابطه هاتون
🌸پراز رنگ های زیبا
💗وجودتون سلامت
🌷دلتون پر اميد
🌸و لحظاتتون سرشاراز
💗عشق و شادی باشه
🌷آدینه تون زیبا در کنار عزیزانتون
#فدای_خنده_هایت_آقا_جانم
من برای خنده هایت جان میدهم ✌️
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
چـادری اگر هستم 💕
لباس های قشنگ هم دارم☺️
غروب جمعه اگر دلم میگیرد🥲
سر سجاده اگر گریه میکنم😭
گاهی هم از ته دل میخندم😁
با افتخار میگویم 😉
من یک دختر چادری ام
کلی کلیپ یک دقیقه ای
برنامه خودسازی
متن های خاص
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#مادخترچادریا
می خوام یکم از خودمون براتون بگم🙃
ما هم مثل بقیه دخترا هستیم با چند تا تفاوت
عشقمون↯♡∞⇩
اربابمون حسین؏،آقامون صاحب الزمان و رهبره نه هیچ چیز دیگری پاتوقمون↯♡∞⇩
روضهی ارباب و مسجد نه پارتیای شبونه لباسمون↯♡∞⇩
یادگار مادرمونه حضرت زهرا(س)🤗
دوستامون↯♡∞⇩
همه مونث،اصلا تا حالا با یه نامحرم تنها نبودیم
احتراممون↯♡∞⇩
اگه تو خیابون چند تا پسر راه برن و بلند بخندن،ما رو که ببینن خودشونو جمع و جور می کنند و در مقابل ما سر پایئن می اندازند و راه باز می کنند.🤓
ما تا یه مغازهی حجاب می بینیم ذوق می کنیم نه مغازه لوازم آرایش.
تو خونمون کلی گیره حجاب و روسری رنگارنگه
آهای اونایی که میگین اینا اُمُلَن و هیچی سرشون نمیشه،نه ما خیلی هم می فهمیم.🤓
می فهمیم ما عمومی نیستیم پس زیبایی هامون واسه همه به نمایش نمی گذاریم.آهای اونایی که میگین ماها حتما لباسمون زشته که پشت چادر پنهانش کردیم،نه تازه لباسای ما خیلی هم از شما گرون تره.این روزا قیمت چادر می دونی چنده؟!
یه چادر ما به اندازه دو تا مانتوی توئه!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🖋ای رزمنده ایكـه در
فـضای سایبری
می جنـگی ؛!🏹
📲برای فشردن كلید
رایانه ات
وضـو بگیر💦🚰
✍و بـا نیـّت
قُربَهً اِلَی الله
بنویس ؛!📋📖
☄بدان كه تو درشبهای
تـاریك,جبهه سایبری در
میدان مین,گناه 🙈
عبور میكنی
مواظب
خودت باش📛
💫 آرام وباطمئنینه به
شهداءتمسك كن و
بصیرتت🇮🇷
را بالا ببر
تاتركش نخوری💥
💞 رابطه ات را با
معبود
قوی تر کن
🕋خدا
با توست ؛!
✨ نیّتت راخالص ؛!
و دراین راه از
امام,⛳️
مدد جوی ✨
🕋اودرکنار توست ؛!
شک نکن ؛!
که یاری ات
خواهد کرد ؛!
📺 📡بگو
یامهدی عجل الله
ادرکنی💝
💫 وحال این گوی واین
میدان ،
شتاب کن که
👹 شیاطین
برتوسبقت نگیرند 💫
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#تلنگرانـہ 🤞🏿
ـ ایڪاش ازما نَپـرسند . . . !
ـ بعدِشھیدان چهڪردید؟!🥀
ـ آخرچه داریـمبگوییم !؟
ـ جز، انبـوهیاز نُقطهچینها . . . . !!
+تادیرنشدههمتکنرفیق🦋
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#سلامامامزمانم🌼
#مهدیجان❤️
دوباره فاصله افتاد بین ما آقا
دوباره لطف تو و خواهش گدا آقا
ببین که از نفس افتاده ام ز بار گناه
بگیر دست گدای همیشه را آقا
حلال کن که بجز دردسر نبودم من
عطا نمودی و دیدی ز من خطا آقا
سلام من به قنوت نماز نیمه شبت
مرا میان قنوتت دعا نما آقا
بگو شبی تو میان قنوت نافله ات
به جای ما نفسی ذکر ربنا آقا
خودت برای ظهورت بیا دعایی کن
اثر نداشت ز ما ناله ی بیا آقا
رسید سال نو و چشم ما نشد روشن
بر آن جمال پر از جلوه ی خدا آقا
ببین دو چشم مرا یا مقلب الابصار
که تا ببینمت ای یار آشنا آقا
بهار کن دل ما را محول الاحوال
که بی تو رنگ خزان است سینه ها آقا
بیا و درد دل بیقرار و شیدا را
دوباره کن به نگاه خودت دوا آقا
دلم دوباره برای نجف پریشان است
برای هرم گنه سوز مرتضا آقا
"دلم برای مدینه بهانه می گیرد"
برای لطف خدایی مجتبا (ع) آقا
خدا کند که به اذن علی (ع) و مادرتان
روم دوباره شب جمعه کربلا آقا
طواف قبر حسین آن شهید بی لشگر
طواف قبر علمدار باوفا آقا
گمان کنم ز خراسان به دل نسیمی زد
نشسته بر لب من یا رضا رضا آقا
تو ای بهانه ی هر نو شدن بیا نو کن
تو با لباس شهادت لباس ما آقا
#اللهمعجللولیڪالفرج🌤
#ناصر_شهریاری
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌼برکت تا چه زمانی ادامه دارد؟
✍پیامبر اکرم (ص): تا وقتى مردم امر به معروف و نهى از منکر مى کنند و یکدیگر را در نیکى و تقوا، یارى مى رسانند، در خیر و نیکى اند، آنگاه که چنین نکنند، برکتها از آنان گرفته مى شود و بعضى بر بعض دیگر مسلط مى گردند و در زمین و در آسمان، هیچ یاورى نخواهند داشت.
📚تهذیب الأحکام، ج 6، ص 181
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
🔴هشـــدار؛ دروغ نوعی خودکشیست.
☜ همه چیز در ابتدای راه خوب به نظر میرسد، شما برای اولین بار که دروغ میگویید، همه باور میکنند و شاید کارتان با همین دروغ راه بیفتد؛
اما دروغ پشت دروغ، باعث میشود کمی حواس پرت شوید، دیگر یادتان نمیآید کجا چه گفتید و چه قولهایی دادید، و اینجاست که مشتتان برای بقیه، آهسته آهسته وا میشود... شاید به رویتان نیاورن. اما دیوار اعتماد بین شما و آنها ترک برداشته است ...
درواقع شما با دروغ گفتن، خود را در نگاه عزیزان و اطرافیانتان، به دار تردید میکشید.
حالا دیگر آنها نسبت به دوستت دارمها، مهربانیها، نگرانیها، همدردیها، حرفها، تعهدها، قولها و رفتارهای شما
تـــــردید دارند!...
و نتیجه؛
هیچکس روی شما حساب نمیکند.
🔥 این خودکشی نیست؟!!....
↶【به ما بپیوندید 】↷
_________________________
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#نوروز🌱
جناب آقای حاج احمد یغمائیان نقل کردند: روزی به آقای مجتهدی عرض کردم، آیا این عید نوروزی که اینقدر مردم به آن توجّه دارند و به خاطرش مسرورند و لباس نو می پوشند، فلسفه ای هم دارد؟
ایشان فرمودند :
بله آقاجان، روز عید غدیر که نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حضرت مولا علی علیه السلام را به جانشینی خود معرفی کردند، مصادف بوده است با روز جمعه ای که اول فروردین بوده است.
📚 لاله ای از ملکوت جلد اول صفحه 188
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•